تنها گریه کن 8.mp3
8.47M
💥 «بسم الله الرحمن الرحیم»💥
📖#کتاب_خوب
🏡#زندگینامه
🌹#شهید_محمد_معماریان
📝#نویسنده_اکرم_اسلامی
🎧#کتاب_صوتی
📚#تنها_گریه_کن
✅#قسمت_هشتم
📝 کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف السادات منتظری مادر شهید محمد معماریان است که در انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است.
در این کتاب تصویری کوتاه و مختصر اما پر معنا از یک عمر زندگی و ولایتپذیری زنی را میخوانید که فرزندش را فدای پابرجا ماندن و استقلال این سرزمین نمود و خودش نیز در راه اسلام و انقلاب از هر چه در توان داشت فروگذار نکرد.
🌹 شادی روح شهدا مخصوصاً شهید محمد معماریان صلوات🌹
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
#و_لعن_الله_شمرا...
شمر چگونه شمر شد؟؟🤔🤔🤔
عوامل تغییر شخصیت شمر👇👇👇
#حسادت
#قسمت_هشتم
برای درمان عملی حسادت دو مرحله وجود دارد :
مرحله اول
توجه به آثار حسادت
۱.از یاد بردن ناپایداری در دنیا
۲.حسادت موجب فراموشی مرگ می شود
۳.ضرر دنیوی و دینی دارد
۴.ضایع شدن اعمال خوب انسان
۵.خشم به فضای الهی یعنی انکار فضل خدا وکوری دل
۶.ترک دوستی و به وجود آمدن کینه و دشمنی
۷.شریک شیطان و به سرنوشت او دچار شدن
۸.بیماری روح
۹ضررجسمی
۱۰.عذاب الهی
۱۱.به تو نیز حسادت می شود
۱۲.از دست دادن دوستان و برانگیختن دشمنی دشمنان
۱۳.ارامش خیال نداشتن و بهره نامناسب نبردن از نعمت ها
مراقب باشیم تا جای ممکن با حسادت در جنگ باشیم به مدد قرآن و اهل بیت ان شالله 😍🌷
#و_لعن_الله_شمرا
#اکتاب_شمریت_حریت
#سید_علی_اصغر_علوی
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
🌹#من_زنده_ام🌹
#قسمت_هشتم
سکوت، تمام این اتاق شش متری را پر کرده بود. صدای ناله ی مادرت را میشنیدم اما طاقت توی اتاق ماندن را نداشتم میخواستم آقا و فاطمه را آرام کنم که دلواپس نباشند. درد مادرت تمامی نداشت کم کم ترس وجودم را گرفت. آدم ها در لحظه ی ترس خیلی به خدا نزدیک تر میشوند اصلاً این ترس است که به یاد آدمها می آورد همه چیز دست خداست اذان صبح نزدیک می شد. وقتهایی که آدم می ترسه تاریکی شب بیشتر آزارش میده. حس می کردم مادرت با مرگ فاصله ای نداره و فقط باید دعا کنم. نزدیک اذان بود. سجاده ام را پهن کردم به درگاه خدا التماس میکردم که دخترم زودتر از این درد خلاصی پیدا کنه و فارغ بشه به حضرت معصومه خیلی اعتقاد داشتم. صدایش زدم قسمش دادم نذر کردم و گفتم: یا حضرت معصومه دخترم زودتر فارغ بشه اگر بچه ش دختر بود کنیز تو میشه و اسم تو رو روش میذارم تا تمام عمر صحن و حیاطت رو جارو بزنه.
بچه ها خودشان را به خواب زده بودند. کریم سرش را از زیر پتو بیرون آورد و با شوخ طبعی گفت بی بی خواهرمون هنوز نیومده جارو دستش دادی؟
رحمان که با نمک تر از همه و لبش پر از خنده بود، گفت: بی بی از خودت مایه بذار
شوخی های بچه ها از دلواپسی های من کم نمی کرد. باید مادر باشی تا بفهمی مادر یعنی چی؟ صدای ناله های مادرت که بلندتر شد بچه ها مزه نمی ریختند و سر به سرم نمی گذاشتند. سلمان دو ساله و محمد چهار زار زار گریه میکردند آقا همچنان دست به دعا بود و عرق می ریخت و هر لحظه رنگ به رنگ میشد و خیره به من نگاه می کرد و با اصرار می گفت: بی بی چرا نمیری سری بزنی خبری بیاری، کاری کنی شاید نیاز به کمک داشته باشد.
#بانوان_بهشتی
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱⊰━━━━
@gharargahemontazeran
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
🧕
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┄┄