eitaa logo
دانلود
recording-20240824-201847.mp3
2.25M
قصه میمون🐒 و دلفین سفید🐬 گوینده: خانم فاطمه سادات افروزه🌺 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
D1738993T10263405(Web)-mc.mp3
2.65M
🧕🏻مامان داشت برای مهدا پیرهن مشکی می دوخت که توی پیاده روی اربعین تنش کنه... 🧸مهدا دوست داشت که عروسکش رو با خودش ببره با صدای بانو نشیبا 💗 🔎موضوعات قصه 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
چرخ چرخ عباسی زرنگ تو کلاسی شنبه شد و یکشنبه منم خدا رو بنده دوشنبه روز بازی هم بازی و هم شادی سه‌شنبه روز ورزش چهارشنبه روز نرمش پنجشنبه نزدیک شده کارهای ما نیک شده ای کودک توانا فرزند خوب و دانا سرود جمعه‌ها را می‌خوانیم ما یک صدا جمعه روز نظافت تمیزی و عبادت 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایستگاه الفبا 😍 آموزش الفبای فارسی با شعر 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
‍ 🎲🏵 نون و پنیر و زاغچه🏵🎲 یکی بود یکی نبود. یک روز صبح زود مامان کلاغه رفت کنار رود. کنار رود یه درخت بود. یک درخت با گردوهای تازه. مامان کلاغه پَر و پَر و پَر زد. به هر کدام از شاخه هایش سر زد. بعد شروع کرد به چیدن گردوها. مامان کلاغه گفت: یه قارتا، دو قارتا، سه قارتا. فکر کنم برای صبحانه زاغچه کافی باشه. سپس به لانه اش رفت. بَنگ و بَنگ و بَنگ با یک سنگ شروع به شکستن گردوها کرد. بعد هم زاغچه را صدا کرد. مامان کلاغه نان و پنیر و گردو را پیش زاغچه آورد، اما زاغچه صبحانه اش را نخورد. مامان کلاغه گفت: ای قار، ای بی قار! پس حداقل نون و پنیرت را بردار. توی کوله پشتی ات بذار. زاغچه از لانه بیرون رفت. کم کم بقیه جوجه کلاغ ها از توی باغ بیرون آمدند. آن ها هر روز بعد از خوردن صبحانه کنار رودخانه جمع می شدند تا همگی با هم به مدرسه بروند. یکی از جوجه کلاغ ها گفت: ای دوستان، دوست های مهربان موافقید امروز تا مدرسه مسابقه بدهیم؟ همه جوجه کلاغ ها گفتند: بله، کلاغ جان. قار و قار و قار می شمریم سه بار. کلاغی برنده است که زودتر به مدرسهبرسه. کلاغ ها قار و قار و قار تا سه شمردند. بعد شروع به پرواز کردند. اما همان اول مسابقه، زاغچه سرش گیج رفت و توی باغچه افتاد. او از پشت گل ها و درخت ها پرواز کلاغ ها را می دید. از طرف دیگر هم صدای قار و قور شکمش را می شنید. یک دفعه یا نان و پنیر توی کوله اش افتاد. او نان و پنیرش را خورد و به پروازش ادامه داد. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
اعتراض به خلیفه.mp3
8.55M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟢ماجرای اعتراض امام حسن مجتبی(ع) به خلیفه اول 🔵امام حسن با ناراحتی به ابوبکر گفتن: از منبر🪑 پدر من بیا پایین، اینجا جای تو نیست، جای پدر من است 🔹قصه قهرمان ها🔸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸️شعر دكتر 🌸هنگام سرما خوردن 🌱وقتی که بیمار می‌شیم 🌸یا حالمون خرابه 🌱پیش یه دکتر می‌ریم 🌸می‌نویسه برامون 🌱شربت و قرص و کپسول 🌸یه وقتایی لازمه 🌱تا بزنیم به آمپول 🌸پزشک خوب و دانا 🌱درد مارو می‌دونه 🌸دوست سلامتی‌مون 🌱پزشک مهربونه 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6