🌵به نام خدای قصه های قشنگ🌵
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود 😊
یک روز سولماز کوچولو و مادرش به بازار رفتند. سر راهشان یک گل فروشی بود. سولماز کوچولو جلوی گل فروشی ایستاد. دست مادر را کشید و گفت:« مامان... مامان... از این گل های خاردار برایم می خری؟»🌵
مادر به گل های پشت شیشه نگاه کرد و گفت:« اینها را می گویی؟ اینها کاکتوسند.»
بعد هم به داخل گل فروشی رفتند و یکی از آن گلدان های کوچولوی کاکتوس را خریدند. مادر گفت:« هفته ای یکی دو بار بیشتر به آن آب نده. خراب می شود.»
آن وقت رفتند، خریدشان را کردند و به خانه برگشتند. سولماز کوچولو خوشحال بود. از گل کاکتوس خیلی خوشش آمده بود. او در خانه یک جوجه تیغی کوچولو هم داشت. 🦔
جوجه تیغی سولماز را دید که گلدان کوچولوی کاکتوس را به خانه آورد و گوشه اتاقش توی یک نعلبکی گذاشت. بعد هم با یک استکان به آن آب داد. جوجه تیغی کوچولو با تعجب به گل کاکتوس نگاه می کرد. او نمی دانست که آن یک گل است. با خود گفت:« چه جوجه تیغی مسخره ای! چطوری آب می خورد!»
دو روز گذشت. جوجه تیغی کوچولو گفت:« باید بروم نزدیک، شاید بتوانیم با هم دوست شویم. فکر می کنم خیلی خجالتی است!»
بعد هم یواش یواش به گل کاکتوس نزدیک شد. جلوی آن ایستاد و گفت:« سلام... من تیغی هستم. تو اسمت چیست؟» ولی هیچ جوابی نشنید.
جوجه تیغی کوچولو باز هم با کاکتوس حرف زد، ولی هر چه می گفت، بی فایده بود. جوابی در کار نبود. بالاخره جوجه تیغی عصبانی شد، جلو رفت، دستش را به کاکتوس زد و گفت:« با تو هستم... چرا جواب نمی دهی؟»
ولی ناگهان فریادش بلند شد؛ چرا که تیغ های نوک تیز کاکتوس توی پنجه های کوچولویش فرو رفته بود.😫
جوجه تیغی کوچولو آخ و واخ کنان گفت:« تو دیگر چه جور جوجه تیغی ای هستی؟ چقدر بد جنسی!»
سولماز از دور دید که جوجه تیغی کوچولو دستش را به کاکتوس زد و دردش گرفت. تیغی کوچولو با کاکتوس قهر کرده بود و خودش را مثل یک توپ، گرد کرده بود.
سولماز جلو رفت و گفت: «ناراحت نشو جوجه تیغی کوچولو... قهر نکن... این یک گل است. اسمش هم کاکتوس است. فقط گلی است که مثل تو تیغ دارد. تو با یک گل قهر می کنی ؟»
جوجه تیغی کوچولو دوباره مثل اول شد. سولماز خندید و جوجه تیغی کوچولو با خود گفت:«هر گلی می خواهد باشد. هر جوری هم که می خواهد، آب بخورد؛ ولی من دیگر فقط از دور نگاهش می کنم.» و راهش را کشید و رفت.☺️
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
من و دندونام - @mer30tv.mp3
4.34M
#قصه_کودکانه
هر شب
یه قصه خوب و شیرین
برای کودک دلبند شما🥰
بفرست واسه بچه دارها😄
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
قسمت۵.mp3
9.23M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔹ماجرای فوق العاده زیبای خواستگاری🌹امام علی(ع) از حضرت فاطمه زهرا(س)
🔸دخترم به ازدواج با علی(ع) راضی هستی یا نه؟!
حضرت زهرا هیچی نگفت و سرش را انداخت پایین😌
🔺رده سنی ۹ سال به بالا
#قسمت_پنجم
#حضرت_فاطمه_زهرا
🔹قصه قهرمان ها🔸
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸شعر
﴿ مسئولیتپذیری کودکان ﴾
در روضهی امامحسین
علیهالسلام
🌸🔸🌸🔸🌸
🌸عشقِ حسینِ زهرا
🍃ما رو به کار واداشته
🌸هرکدوم از ماها رو
🌱مسئولِ کار گذاشته
🌸علی همیشه نصبِ
🍃پارچه رو دوسمیداره
🌸فاطمه پیشِ مهمون
🌱قندونه رو میاره
🌸مسئولِ پخشِحلوا
🍃زهرایِ باحجابه
🌸نجمه توو کارِ پخش
🌱آبِ یخ و گلابه
🌸مهدی توو روضه امّا
🍃کتاب دعا رو میده
🌸عاطفه رویِ میزش
🌱پذیرایی رو چیده
🌸منم برایِ روضه
🍃استکانا رو چیدم
🌸برایِ بچهها هم
🌱با سینی چایی میدم
🌸مامانمیگهکهاینچای
🍃تبَرُّکه عزیزم
🌸منم یه چایِ دِبشو
🌱خودم واسَش میریزم
🌸خدمتِ تویِ روضه
🍃بزرگترین نعمته
🌸کارِ برایِ حضرت
🌱سعادت و عزَّته
🌸بگم شبِ آخری
🍃چه اتفاقی افتاد
🌸امام به هریک ازما
🌱بلیطِ کربلا داد
🌸خداروشکر اربعین
🍃عازمِ کربلاییم
🌸خیلی سپاسگزارِ
🌱محبتِ خداییم
🌸ما خادمِ حسینیم
🍃تو هر کجا که باشیم
🌸میخوایم توو موکبا هم
🌱خادمِ آقا باشیم
🌸🌼🍃🌼🌸
#شعر_کودکانه
#خدمت_کودکان_در_روضه
#پذیرایی_در_روضه
#مسئولیتپذیری_کودکان
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان سوره فیل😍
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
راز دوستی_صدای اصلی_440530-mc.mp3
9.7M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 راز دوستی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
کودکان خود را با میوه ها آشنا سازید.
🍐 شعر #گلابی 🍐
خوش مزه و شیرینه
میوهای نازنینه
نه سیبه، نه خیاره
نه هلو، نه اناره
گردن باریک داره
کلهای کوچیک داره
شکم نگو، یه انباره
به، چه لطیف و آبداره
دم داره یا دسته داره
توی دلش هسته داره
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🦁🐭شیر و موش🐭🦁
روزی شیری در گوشه ای از جنگل دراز کشیده بود و چرت می زد.
موشی که مشغول بازی بود، روی شیر افتاد و او را از خواب پراند.
شیر عصبانی شد و موش را گرفت.
موش با خواهش و التماس از شیر خواست اجازه بدهد برود و گفت:
" اگر مرا آزاد کنی، یک روز کار مفیدی برای تو انجام میدهم."
شیر خندید و با خودش فکر کرد:
"آخر موش به این کوچکی چه کار مفیدی می تواند برایم انجام دهد."
با این حال دلش برای موش سوخت و او را آزاد کرد.
مدتها گذشت و یک روز شکارچی بدجنسی به جنگل آمد و برای گرفتن شیر دام گذاشت.
شیر که بی خبر از دام شکارچی بود، در دام افتاد و شروع کرد به دست و پا زدن.
اما طنابی که شکارچی با آن دام خود را درست کرده بود، سفت و محکم بود و شیر نمی توانست خود را از آن نجات دهد.
شیر بیچاره که درمانده شده بود، مدام نعره میکشید و خود را به این سو و آن سو میزد.
موش صدای غرش شیر را شنید و با سرعت به طرف او دوید و شروع به جویدن طناب ها کرد و توانست آن ها را پاره کند و شیر را نجات دهد.
بعد به شیر گفت:
"یادت هست آن روز به من خندیدی و فکر نمیکردی یک موجود کوچک بتواند کار بزرگی برای تو انجام دهد؟!
حالا دیدی که یک موش کوچک هم می تواند کار مفید و بزرگی برای شیر انجام دهد."
#قصه
🦁
🐭🦁
🦁🐭🦁
🐭🦁🐭🦁
🦁🐭🦁🐭🦁
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
قرمزی کجاست؟ - @mer30tv.mp3
3.74M
#قصه_کودکانه
هر شب
یه قصه خوب و شیرین
برای کودک دلبند شما🥰
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸شعر
﴿ سوره عادیات ﴾
🌸🔸🌸🔸🌸
🌸 یه روزی روزگاری
🍃 دشمنِ پُر زِ کینه
🌸 میخواستکهنابودکنه
🍃 اِسلامو در مدینه
🌸 فرماندهی ز اسلام
🌱 ترسید وشد فراری
🌸 فرماندهیِ شجاعی
🌱 سریع اومد به یاری
🌸 تویِ مسیرِاین جنگ
🍃 تند میدویدن اَسبا
🌸 خدایِ ما قسم خورد
🌸 به اون نفس زدنها
🌸 نعلایِ آهنیشون
🌱 وقتیمیخوردبه سنگا
🌸 میشد جَرقّه بارون
🌱 مسیرشون توو شبها
🌸 مسلمونا توو حمله
🍃 دشمنو دادن شکست
🌸 پیروز شدیم بر اونها
🍃 خنده رولبها نشست
🌸 توو سورهیِ عادیات
🌱 اومده این قَسَمها
🌸 قَسَم به شیههها و
🌱 جَرقّههایِ زیبا
🌸 فرماندهی شجاعی
🍃 کهرفتبهجنگِدشمن
🌸 امیرِ مؤمنین بود
🍃 امامِ اولِ من
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر:سلمان آتشی
#شعر_کودکانه_قرآنی
#سورهی_عادیات
#علی_فرمانده_پیروز_در_جنگ
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
25.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_حسین علیه السلام
رونمایی از نماهنگ جهانی "حیاتنا الحسین"
▪️نماهنگ فارسی - عربی "حیاتنا الحسین" با محوریت شعار اربعین ۱۴۰۲ رونمایی شد.
#اربعین
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
روزی روزگاری یک موش کوچولو و بی تجربه راه افتاد تا کمی توی مرزعه بگرده و سر و گوشی آب بده.
همینطوری که داشت راه میرفت و اطرافش رو نگاه میکرد یک خروس دید.
اون که تا حالا خروس ندیده بود،
با خودش گفت:
"وای چه موجود ترسناکی!
عجب نوک و تاج بزرگی!
حتما حیوون خطرناکیه. باید سریع فرار کنم."
بعد هم موش کوچولو دوید و رفت.
کمی جلوتر موش کوچولو به یک گربه رسید.
اون تا حالا گربه هم ندیده بود.
پیش خودش گفت:
"این چقد حیوون خوشگلیه!
عجب چشمایی داره.
چقدر دمش خوشرنگه."
همینطوری داشت به گربه نزدیک تر می شد که مامان موش کوچولو از راه رسید و سریع اونو با خودش به خونه برد.
موش کوچولو برای مادرش تعریف کرد که چه حیوان هایی رو دیده.
مادرش بهش گفت:
"ولی موش کوچولو تو باید خیلی مراقب باشی! اصلا از روی ظاهر حیوون ها قضاوت نکن! اولین حیوونی که دیدی و بنظرت ترسناک اومد، یک خروس بوده. خروس اصلا حیوان خطرناکی نیست.
اما حیوون دومی که دیدی و به نظرت قشنگ اومد، یه گربه بوده. گربه ها خیلی برای موش ها خطرناکن و اصلا نباید نزدیکشون بشیم."
موش کوچولو خیلی خوشحال شد که مامانش رسیده و اونو نجات داده و تصمیم گرفت از اون به بعد از روی ظاهر کسی درموردش قضاوت نکنه
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6