باغچه سبزی - @mer30tv.mp3
3.85M
#قصه_کودکانه
هر شب
یه قصه خوب و شیرین
برای کودک دلبند شما🥰
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸شعر
﴿ نمارحاجت ﴾
جمکران
🌸🔸🌸🔸🌸
🌸 این شبِچارشنبه رو
🍃 باز اومدیم جمکران
🌸 دعوتمون کردهاند
🌱 حضرتِ صاحبْزمان
🌸 اینمسجدِ باصفا
🌱 صحن وسراش عالیه
🍃 نمازِ باحال داره
🌸 جایِ شما خالیه
🌸 هرکی میاد توو مسجد
🍃 دو رُکعَتو میخونه
🌸 میشماره ایّاکَ رو
🌱 با تسبیحِ صددونه
🌸 با هفت تا ذکرِ رکوع
🌱 خونده میشه ایننماز
🌸 باهفت تا ذکرِسجده
🍃 قشنگه راز و نیاز
🌸 این بچهها میگن ما
🍃 از جمکران نمیریم
🌸 تا با نمازِ مخصوص
🌱 حاجتِ خود بگیریم
🌸 دلهای باصفاشون
🌱 همیشه غرقِ نوره
🌸 حاجتِ بچههامون
🍃 تعجیلِ در ظهوره
🌸 بچههامون دوسدارن
🌱 سربازِ آقا باشن
🌸 با کارایِ خوبشون
🍃 به یادِ مولا باشن
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر:سلمان آتشی
#شعر_کودکانه_نوجوان
#نماز_حاجت_جمکران
#ظهور_صاحب_الزمان_عج
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اربعین #کربلا
سلام به تو دوای دردم
سلام بذار دورت بگردم
سلام که من هواتو کردم...
#تربیت_فرزند
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر_کودکانه
❤️ نماز
تشويق کودک به نماز👇
اتل متل چه شاده💕
داریم می شیم آماده💕
ببین صدا اذونه💕
که پخش آسمونه💕
خدای بی نیازه💕
به ما میگه نمازه💕
شيطون که دشمن ماس 💕
دروغ میگه عین راس💕
ميگه آهای مسلمون 💕
نمازو دیرتر بخون💕
هر کسی که زرنگه 💕
با شیطونه می جنگه 💕
نماز ستون دینه💕
اول وقت شیرینه💕
⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
گوش فیل جادویی - @mer30tv.mp3
3.75M
#قصه_کودکانه
هر شب
یه قصه خوب و شیرین
برای کودک دلبند شما🥰
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#قصه_کودکانه
🌸🐚لباس شکوفه ای🐚🌸
نازنین به درخت هلو نگاه کرد. روی شاخه های درخت پر بود از شکوفه های صورتی.
درخت هلو گفت: چرا ناراحتی؟نازنین گفت: آخه جشن تولد دوستم است ولی لباس قشنگ ندارم بپوشم.
درخت گیلاس با شکوفه های سفید کنار درخت هلو ایستاده بود، گفت: این غصه ندارد نازنین خانم.
درخت سیب به بقیه درخت ها نگاه کرد و گفت: کی دوست دارد نازنین کوچولو لباس شکوفه ای قشنگ داشته باشد؟
درخت ها یک صدا گفتند: ما
بعد همگی خودشان را تکان دادند. شکوفه های زیادی روی سر نازنین افتاد. نازنین خندید.
درخت هلو خاله پینه دوز را صدا زد. بلبل شکوفه ها را با نوکش جمع کرد و جلوی خاله پینه دوز گذاشت. خاله پینه دوز هم تند تند شکوفه های صورتی و سفید را کنار هم می گذاشت و می دوخت. وقتی کار خاله پینه دوز تمام شد. به نازنین گفت: بیا این هم یک لباس خوشگل برای میهمانی جشن تولد.
نازنین با خوشحالی لباس را پوشید. درخت ها برای نازنین دست زدند. بلبل بقیه شکوفه ها را جمع کرد، آن ها را به هم بست و به نازنین داد و گفت: بیا، این دسته گل قشنگ هم هدیه تولد. من هم آوازم را توش گذاشتم ببری برای دوستت.
نازنین گفت: شما چقدر مهربانید. بلبل گفت: توی سرزمین آرزوها همه به هم کمک می کنند.
نازنین دسته گل را گرفت و گفت من هم می خواهم مثل اهالی سرزمین آرزوها به همه کمک کنم. درخت ها برای نازنین دست زدند. نازنین خندید.
#قصه
🐚
🌸🐚
🐚🌸🐚
🌸🐚🌸🐚
🐚🌸🐚🌸🐚
🌸🐚🌸🐚🌸🐚
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🍎شعر کودکانه سیب 🍎
سیب، سیب، سیب، 🍎
چه رنگی
چه میوه قشنگی🍎
رو سیب سرخ نوشته🍎
که میوه بهشته🍎♥️
چشمامو زود میبندم
بو ش میکنم، میخندم
سبزه و سرخ و زرده🍎🍎
کی سیبها رو خوشگل و خوشبو کرده؟
خدا خدای خوب ما
دوست تموم بچهها 🍎🍎
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🐥🐣گنجشکی که می گفت چرا؟!🐥🐣
بهار بود. گنجشکی توی لانه اش سه تا تخم گذاشته بود و روی تخم ها خوابیده بود، او منتظر بود که جوجه هایش از تخم بیرون بیایند.
چند روز گذشت. تخم اولی شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد و گفت:«جیک!جیک!»
تخم دومی هم شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد و گفت: «جیک!جیک!»
تخم سوم هم شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد، ولی این جوجه کوچولو نگفت جیک جیک، گفت:«چرا؟چرا؟»
مادر گنجشک ها تعجب کرد و گفت:«نه!نه! تو نباید بگویی چرا؟چرا؟ باید بگویی «جیک جیک» ولی جوجه کوچولو باز هم می گفت: «چرا؟چرا؟»
روزها گذشت، جوجه ها بزرگ و بزرگ تر شدند ولی جوجه سومی هیچ وقت یاد نگرفت که بگوید جیک جیک.
هر وقت که می خواست بگوید جیک جیک میگفت: «چرا؟چرا؟»
جوجه ها کم کم گنجشک های بزرگی شدند. هر کدام به طرفی رفتند.
تابستان بود. زنبورهای عسل دور گلها می پریدند و می گفتند: «ما روی گلها می نشینیم و شیره گلها را می مکیم.
گنجشکی که همیشه می گفت:«چرا» پیش آنها رفت و گفت:چرا؟چرا؟
زنبورها گفتند: معلوم است برای اینکه عسل درست کنیم.
گنجشک چیز تازه ای یاد گرفت.
مورچه ها تند تند دانه جمع می کردند و به لانه ی خودشان می بردند و می گفتند: ما دانه جمع می کنیم و به لانه می بریم.
گنجشکی همیشه می گفت«چرا» پیش آنها رفت و گفت: چرا؟چرا؟
مورچه ها گفتند: معلوم است برای اینکه اگر حالا دانه جمع نکنیم، در زمستان گرسنه می مانیم.
گنجشک چیز تازه ای یاد گرفت.
دهقانی که گندم درو می کرد و می گفت: من گندم هایم را درو می کنم و آنها را به انبار می برم.
گنجشک گفت:چرا؟چرا؟
دهقان گفت: معلوم است برای اینکه از آنها نان درست کنيم.
گنجشکی که همیشه می گفت «چرا» هر روز صبح تا شب پرواز می کرد. اینجا و آنجا می نشست. چیزهای تازه می دید و می پرسید:چرا؟ چرا؟
تابستان و پاییز و زمستان گذشت.
گنجشک مرتب می پرسید:
«چرا؟چرا؟»
از هر جوابی چیز تازه ای یاد می گرفت. برای همین بود که وقتی که دوباره بهار آمد.
گنجشک ما یک عالم چیز تازه یاد گرفته بود و از همه ی گنجشک ها داناتر بود.
#قصه
🐣
🐥🐣
🐣🐥🐣
🐥🐣🐥🐣
🐣🐥🐣🐥🐣
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
معلم و کودکان - @mer30tv.mp3
3.94M
#قصه_کودکانه
هر شب
یه قصه خوب و شیرین
برای کودک دلبند شما
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🐱🐔چه كسي كمك مي كند؟🐔🐱
يك مرغ حنايي كوچولو همراه با دوستانش در مزرعه زندگي مي كرد.دوستان او يك سگ خاكستري، يك گربه ي نارنجيو يك غاز زرد بودند.
يك روز مرغ حنايي مقداري دانه گندم پيدا كرد. او پيش خودش فكر كرد ، "من مي توانم با اين دانه ها ، نان درست كنم .
مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا اين دانه ها را بكارم؟
سگ گفت: من نمي توانم.
گربه گفت: من دلم مي خواهد ولي كار دارم و نمي توانم.
غاز گفت: من امروز بايد به بچه هايم شنا ياد بدهم و نمي توانم.
مرغ حنائي گفت: پس من خودم اين كار را خواهم كرد.او بدون كمك كسي دانه ها را كاشت.
مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي مي تواند در دروكردن گندم به من كمك كند؟
سگ گفت: من بايد به شكار بروم.
گربه گفت: من تازه از خواب بيدار شدم و حال ندارم.
غاز گفت: من بالم درد مي كند.
مرغ گفت: پس خودم تنهايي آنرا انجام مي دهم. مرغ كوچولو بدون كمك كسي گندم ها را دروكرد.
مرغ حنايي كه خسته شده بود، پرسيد: كسي به من كمك مي كند كه اين گندمها را به آسياب ببريم و آنها را آرد كنيم؟
سگ گفت: من نمي توانم.
گربه گفت: من نمي توانم.
غاز گفت: من هم نمي توانم.
مرغ حنايي گفت: خودم اينكار را خواهم كرد. او گندمها را به آسياب برد و تنهايي آنها را آرد كرد بدون اينكه كسي به او كمك كند.
مرغ حنايي كه خيلي خيلي خسته بود، پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا با اين آرد نان بپزيم؟
ولي باز هم سگ و گربه و غاز به او كمك نكردند و هر كدام بهانه اي آوردند.
مرغ حنايي گفت:خودم اين كار را خواهم كرد. و بعد مرغ خسته بدون كمك كسي نان پخت.
نان تازه و داغ بوي خيلي خوبي داشت. مرغ حنايي پرسيد: آيا كسي به من كمك مي كند تا نان را بخوريم.
سگ گفت: من كمك خواهم كرد.
گربه گفت: من كمك خواهم كرد.
غاز گفت: من كمك خواهم كرد.
اما مرغ حنايي با عصبانيت فرياد كشيد، من نيازي به كمك شما ندارم و خودم تنها اين كار را خواهم كرد.
مرغ حنايي نان را جلوي خودش گذاشت و همه آن را خورد.
🐔
🐱🐶
🐥🐱🐶
🐶🐥🐱🐔
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر_کودکانه
شعر آش و دیگچه
دیگچه می خواست آش بپزه
یه آشِ ترش و خوشمزه
عدس آورد؛ لوبیا و ماش
نخودی پرید تو دیگ آش
:« منم میام، منم میام
تو دیگچه خیلی خوبه جام»
دیگچه می خواست آش بپزه
یه آشِ رشته خوشمزه
کشکُ آورد با سبزی هاش
نخودی پرید تو دیگه آش
:« منم میام، منم میام
تو دیگچه خیلی خوبه جام»
دیگچه می خواست آش بپزه
یه آش دوغ خوشمزه
ماست رو آورد با کاسه هاش
نخودی پرید تو دیگ آش
:« منم میام، منم میام
تو دیگچه خیلی خوبه جام»
دیگچه خانم جوش آمد
صدایی از توش آمد
:« نخود هر آشی نخودی
قاطیِ هر آشی شدی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
حمله به خانهوحی.mp3
11.56M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔹ماجرای دردناک😭 شهادت پسر سوم حضرت زهرا(س)
🔸یا همین که گفتم یا اینکه درب را آتش🔥 میزنیم.
🔺رده سنی ۹ سال به بالا
#قسمت_شانزدهم
#حضرت_فاطمه_زهرا
🔹قصه قهرمان ها🔸
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6