eitaa logo
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت مظلومانه بانوی دو عالم حضرت فاطمه الزهراء(سلام الله علیها) را خدمت امام زمان و تمامی شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می نماییم! 🥀🖤 🏴🏴🏴
✨**داستان گردنبند حضرت زهرا( س)**✨ روزی پیامبر در مسجد نشسته بودند. عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم. کمکم کنید. پیامبر به بلال فرمودند: که این مرد را به خانه فاطمه ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است. بلال آمد و داستان را برای حضرت زهرا تعریف کرد. حضرت گردنبند خود را که هدیه بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند. بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر داد. رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین می کنم. عمار یاسر آن را خرید و مرد فقیر را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر میزان قرض به او پول داد. سپس عمار غلام خود را صدا زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا می بری و می گویی که هدیه است تو را نیز به فاطمه بخشیدم. غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است. حضرت نیز غلام را در راه رضای خدا آزاد کردند. غلام گفت: چه گردنبند با برکتی! گرسنه ای را سیر کرد، بی لباسی را پوشاند و غلامی را آزاد کرد. منبع: کتاب قصّه مدینه نوشته حجت الاسلام علی نظری منفرد 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
63.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📀 پویانمایی سینمایی حضرت زهرا 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه،شعر:درسوگ دخت نبی اکرم(ص) قصه گو:فاطمه سادات افروزه😔🌺 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
درختی که به دادگاه رفت(قسمت دوم) - @mer30tv.mp3
3.56M
💠درختی که به دادگاه رفت یه قصه شیرین😍 برای کودک دلبند شما🥰     📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
84.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☁️🌈☁️🌈☁️ ✨ مهارت های زندگی ✨ این قسمت : معلم خوبم دوستت دارم 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
یه جای خالی بامزه وقتی تامی 5 سالش بود، همه‌ی دندون‌هاش سر جاش بود، اما وقتی شش سالش شد، یکی از اونا افتاد! اون دندون شیطون، یکی از دندونای ردیف پایین بود. تامی میتونست با زبونش جایی که دندونش قبلا بود رو لمس کنه! لثه‌ی تامی نرم بود! تامی از اینکه میتونست زبونش رو به لثه‌اش فشار بده خوشش میومد اما دلش برای اینکه اونجا یه دندون داشته باشه تنگ شده بود. یه شب تامی داشت شام میخورد که ناگهان متوجه شد میتونه یه کار خیلی باحال انجام بده. میتونست یه لوبیا سبز توی جای خالی دندونش بذاره! مامان با خنده گفت: نگاه کن! تو یه دندون لوبیا سبز داری! برادر بزرگ تامی، بنی، خیلی از دندون‌هاش قبل از تامی افتاده بودن، اما اون دندون لوبیا سبز نداشت! چون دندونای اون دوباره در اومده بودن! بنی گفت: مامان! منم یه دندون لوبیا سبز میخوام! مامان با دقت به دهان بنی نگاه کرد. مامان گفت: تو برای یه لوبیا سبز جا نداری!اما یه جای کوچیک برای یه ماکارونی نازک داری! دندون ماکارونی دوست داری؟ بن با همین هم راضی بود: دندون ماکارونی هم خوبه! مامان گفت: ولی یه ماکارونی خیلی خیلی نازک! تامی فهمید که جای خالی دندونش برای ماکارونی هم جای خوبیه! و تازه! جای یه تیکه هویج هم هست! و حتی جای مارچوبه! حتی جای یه تیکه پنیر! و تازه میتونست زبونش رو از اون سوراخ بیاره بیرون! تامی یکمی ناراحت شد وقتی دید که دندون جدیدش در اومد و جای خالی بامزه‌اش رو از دست داد! ولی خوشبختانه 19تا دندون دیگه داشت که میوفتادن و جاهای خالی دیگه‌ای توی دهنش در میومد! 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌼🌸👦 دندانم را مسواک میزنم سار گفت:مامان جون!مرا به پارک نمی بری؟ مادر گفت:اول صبحانه ات را بخور،بعد هم دندان هایت رامسواک بزن تا به پارک برویم سارا پارک رفتن را خیلی دوست داشت، دلش می خواست زودتربه پارک برود برای همین صبحانه اش را خورد، اما تنبلی کرد ومسواک نزد سارادر پارک بازی می کردکه یک دفعه گفت: وای دندانم!مامان دندانم درد می کند مادرسارا دندان او را نگاه کرد و گفت:ای وای! دندانت کرم خورده وسیاه شده! سارا پرسید: دندانم چه جوری کرم خورده؟چرا درد می کند؟ مادرش گفت:حیوان های کوچولویی به اسم باکتری،دندان را می خورند و خراب می کنند آن وقت دندان،درد میگیرد سارا پرسید:این باکتری ها از کجا می آیند؟چطوری توی دهان ما می آیند؟ مادر گفت:بعد از اینکه غذا می خوریم، اگر مسواک نزنیم، ذره های کوچولوی غذا به دندان های ما می چسبند. آن وقت دندان سیاه می شود ودرد می گیرد سارا گفت: مامان جون، چطوری این باکتری ها را از روی دندانهایم جدا کنم؟ چه کار کنم که دندانهایم خراب نشود؟ مادرش گفت: اگر همیشه بعد ازغذا مسواک بزنی، این باکتری ها از بین می روند و دندانها خراب نمی شوند سارا گفت: مامان جون!برگردیم به خانه، می خواهم مسواک بزنم مادرش گفت: چی شد؟مگر مسواک نزده بودی؟ سارا گفت:نه مامان جون!ببخشید، من مسواک نزده بودم،ولی از این به بعد مرتب مسواک می زنم مادر سارا گفت: آفرین دختر خوبم! الان می رویم، دندان هایت رامسواک بزن سارا با خودش گفت:اول دندان های بالا را مسواک می زنم،بعد دندان های پایین را سارا دهانش را باز تر کردتادندان های عقبی راخوب مسواک بزند 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6