eitaa logo
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کودکانه یه توپ دارم قلقلیه ⚾️🎾 اولین شعری که همه بچه ها یاد میگیرن یادتون نره ازشون فیلم بگیرید😍 همه بچه ها اینقدر قشنگ میگن گل گلیه😄 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
17.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پویانمایی زیبای مهارت های زندگی 📼 قسمت ۲۶۷ : چه جوری مریم رو خوشحال کنم 🎥 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
روزی روزگاری… در یک بیابان شتری زندگی می‌کرد که با شترهای دیگر فرق داشت. فرق او این بود که لنگ‌لنگان راه می‌رفت. شتر قصه‌ی ما یک روز دید که توی صحرا جنب و جوشی به پا شده. از دیگران پرسید: «چه خبر است؟» یکی از شترها گفت: «قرار است مسابقه‌ی دو برگزار شود.» شتر لنگ اصلاً فکر نکرد که نمی‌تواند در مسابقه شرکت کند. برای همین رفت تا اسمش را برای مسابقه بنویسد. دوستان شتر لنگ وقتی دیدند او هم می‌خواهد در مسابقه شرکت کند، خیلی تعجب کردند. شتر لنگ که تعجب آن‌ها را دید گفت: «چه اشکالی دارد؟ چرا این طوری به من نگاه می‌کنید؟ مطمئن باشید من دونده‌ای چابک و قوی هستم و مسابقه را می‌برم.» دوستان شتر می‌ترسیدند در مسابقه به او آسیبی برسد. بالاخره روز مسابقه فرا رسید. همه‌ی شرکت‌کننده‌ها سر جای خود قرار گرفتند؛ اما همین که چشمشان به شتر لنگ افتاد، او را مسخره کردند. ولی شتر لنگ با خونسردی و با لبخند در جواب آن‌ها گفت: «پایان مسابقه معلوم می‌شود که چه کسی از همه بهتر است، عجله نکنید!» سه، دو، یک… همه شترها مثل برق شروع به دویدن کردند. شتر لنگ آخر همه، لنگ‌لنگان می‌دوید. شترها باید از یک تپه بالا می‌رفتند و برمی‌گشتند. مسیر مسابقه خیلی طولانی بود، همه‌ی شترها خسته شده بودند. شترهای جوان‌تر با سرعت زیاد از تپه بالا رفتند؛ اما آن‌ها هم خسته شدند. بعضی از شترها هم از شدت خستگی روی زمین افتادند. اما شتر لنگ آرام آرام، به راه خود ادامه داد. شتر لنگ به هر زحمتی بود خود را به بالای تپه رساند و وقتی از شیب تپه سرازیر شد، تازه شترهای خسته‌ای که مشغول استراحت کردن بودند، متوجه او شدند و تلاش کردند تا به او برسند؛ ولی توانی در خود نمی‌دیدند. برای همین در ناباوری دیدند که شتر لنگ زودتر از همه به خط پایان رسید و برنده شد! 🦋🌼🌸🦋👦 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
InShot_20241029_192334458.mp3
14.07M
قصه ی | آقا_کمده🚪👀 | ༺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: منظم بودن چه خوبه😊✨ ‌‌ 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌸کمک به بزرگترها🌸 یه بچه ی مهربون بچه ی خوب و دانا همش کمک می کنه به مامان و به بابا منم کمک می کنم به مامانم تو منزل تمیز کردن خونه یا چیدن وسایل وقت خرید منزل یا شستن لباسا منم کمک می کنم به مامان و به بابا😍 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
16.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 مهارتهای زندگی این داستان : غذای دریایی 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. در جنگلی بزرگ و زیبا حیوانات زیادی زندگی می کردند. همه ی حیوانات جنگل با هم مهربان بودند، ولی سه تای آن ها پنگوئن و آهو و میمون سال های زیادی بود که  با  هم  دوست بودند. 🐧🐒 یک روز پنگوئن و آهو یه عالمه میوه پیدا کردند و تصمیم گرفتند آن را قایم کنند و به کسی نگویند. در راه آن ها میمون را می بینند، میمون که خوشحالی آن ها را دید از آن ها دلیلش را پرسید. آن ها به او گفتند که نمی توانند بگویند و این که این یک راز است. اما میمون از آن ها خواست که به او اعتماد کنند. آن ها هم در مورد میوه همه چیز را گفتند. 🍏🍎🍊🍋🍌🍇🍒 وقتی آهو و پنگوئن و میمون به روستا رسیدند، میمون قولش را فراموش کرد و راز را به همه گفت. وقتی پنگوئن و  آهو به جایی که میوه ها را پنهان کرده بودند رفتند، دیدند که همه ی حیوانات جنگل به آن جا آمده اند و تمام میوه ها را خورده اند.😕😠 🧀🍞🍪🌰 همان روز پنگوئن و آهو یک عالمه غذا پیدا کردند و دوباره همانند دفعه ی قبل میمون را دیدند. آن ها از دست او عصبانی بودند، چون به قولش عمل نکرده بود، به همین خاطر تصمیم گرفتند درس خوبی به میمون بدهند. 🐟🐠🐟🐠🐡 روز بعد آن ها به میمون گفتند که دریاچه ای پیدا کردند که پر از ماهی است و گرفتن ماهی از این دریاچه اصلاً زحمتی ندارد.  میمون دوباره به همه ی حیوانات جنگل خبر داد. روز بعد میمون دوباره پیش پنگوئن و آهو آمد اما این بار تمام بدنش پر از زخم بود.  میمون بیچاره بعد از این که در مورد دریاچه ی پر از ماهی به حیوانات گفته بود، همه ی حیوانات، حتی خرس قطبی هم به آن جا رفتند، اما چیزی پیدا نکردند. آن ها فکر کردند که میمون به آن ها دروغ گفته است، به همین خاطر میمون را دنبال کردند و او را  تا می توانستند زدند. از آن به بعد میمون فهمید که عمل کردن به قول بسیار مهم است و اگر می خواست دوستانش به او اعتماد کنند  باید به قولی که به آن ها می داد وفادار می ماند. 🐒 پنگوئن و آهو بار دیگر میمون را امتحان کردند، اما این بار دیگر میمون پرحرفی نکرد و به قولش عمل کرد و پنگوئن و آهو دوباره به دوست شان میمون اعتماد کردند و رازهایشان را با او در میان  می گذاشتند☺️ منبع :تبیان ترجمه: نعیمه درویشی 🦋🌼🌸🦋 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
079-MagmagOrdakKocholoMehrabon-www.MaryamNashiba.Com.mp3
2.19M
مگ مگ اردک کوچولوی مهربون☺️ موضوع: مراقبت از خواهر و برادر با صدای بانو مریم نشیبا 💗 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
هدایت شده از پست موقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 خدایا یه دوماد خرپول برام بفرست 😂 بیا تو کلی بخند😂 😍 از خنده میترکی😆 خوب بخند😁 https://eitaa.com/joinchat/1624048369Cf73b2a82b6
آخ جون بریم به سوی نماز😍🤲🏻 نماز ستون دینه- یک کار بهترینه تو کتاب ها نوشته- مانع کار زشته به لوح سینه نوشت- نماز کلید بهشت نماز ما تا بپاست- تشکری از خداست در بهشت باز باز- بیاید بخونیم نماز هرکس نماز بخونه- بدونه خوب میدونه باز این علی کوچولو موقع نماز میره دوش بابا☺️ 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌼خداشناسی پیرزن روزی پیامبر اکرم (ص) با اصحاب خویش از کنار پیرزنی عبور کردند که با چرخ دستی نخ ریسی میکرد. از او پرسید: خدا را به چه دلیل شناختی؟ پیرزن دستش را که به دسته چرخ بود برداشت و چرخ ایستاد. پیرزن گفت: به این دلیل همچنان که این چرخ دستی نیاز دارد برای چرخیدن،چرخ عظیم جهان که همواره در گردش است را دستی مقتدر می گرداند. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6