amooketabi عموکتابی 328-1RozeBarani-Maryam-www.MaryamNashiba.Com.mp3
زمان:
حجم:
11.04M
💠 یک روز بارونی
🔻موضوع: بارون
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
Sorood [Bkalam.iR] 1_5194833148.mp3
زمان:
حجم:
4.84M
آهنگ آقای مهربانی
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
@amooketabi عموکتابی308-FekrKardan-www.MaryamNashiba.Com.mp3
زمان:
حجم:
6.82M
💠 فکر کردن چه خوبه
🔻موضوع: هرچه هستیم بهترین چیزیه که باید باشیم
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
کانال قصه های کودکانهدروغ بزرگ هدی _صدای اصلی_505997-mc.mp3
زمان:
حجم:
7.69M
#قصه_صوتی
#یک_آیه_یک_قصه
🌼عنوان قصه: دروغ بزرگ هدی
🌸هدی کوچولو امروز دفتر ریاضی اش رو با خودش به مدرسه نبرده. به خاطر همین هم مجبور شده که به معلمشون دروغ بگه و برای اینکه معلمشون باور کنه قسم دروغ هم خورده! اما الان ناراحته و داره به عزیز جون میگه که از کاری که کرده پشیمونه و حس خوبی نداره!
🌼کودکان با شنیدن این داستان یاد می گیرن که اولاً نباید با دشمنان خدا دوستی کنن و بعد هم نباید به دروغ قسم بخورن چون این کارها کار پسندیده ای نیست و انجام این کارها خداوند رو ناراحت و ناراضی می کنه و نوعی دشمنی با خداست...
🍃در این قسمت از برنامه «یک آیه، یک قصه» عزیز جون به آیه ۱۴ سوره مبارکه «مجادله» اشاره می کنه.
«أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ تَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مَّا هُم مِّنکُمۡ وَلَا مِنۡهُمۡ وَیَحۡلِفُونَ عَلَى ٱلۡکَذِبِ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ»
آیا ندیدى آن مردم را که خدا بر آنها غضب کرده بود،دوستى برقرار کردند؟اینان نه از شما و نه از ایشان هستند،و خودشان مىدانند که به دروغ سوگند مىخورند.
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
قندِعسل؛ واحد کودک مؤسسه مصاف شیرینی فروشی_نهایی.mp3
زمان:
حجم:
14.88M
💚 ویژه نامه غدیر
🔸️داستان: شیرینی فروشی عجیب و غریب
✍نویسنده: نگار امینی
🎭صدا پیشگان:
فائزه آل داوود
محمدرضا رادمنش
محسن تفضلی مقدم
🎬تدوین و کارگردان:
محمدرضا رادمنش
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
قندِعسل؛ واحد کودک مؤسسه مصاف 1_12084362330.mp3
زمان:
حجم:
14.36M
💚 ویژه نامه غدیر
🔸️داستان: شتری به نام تیزپا
✍نویسنده: طاهره نجار
🎭صدا پیشگان:
فائزه آل داوود
محمدرضا رادمنش
محسن تفضلی مقدم
🎶 تدوین و کارگردان:
محمدرضا رادمنش
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
amooketabi عموکتابی 317-GhazaKhordaneMaryam-www.MaryamNashiba.Com.mp3
زمان:
حجم:
11.74M
💠 غذا خوردن مریم کوچولو
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
#قصه_های_پیامبران
🌼حضرت آدم
#قسمت_اول
حضرت آدم، معروف به صفی الله، اولین انسانی بود که خداوند بزرگ بر روی زمین آفرید. زمانی که خداوند حضرت آدم را از گل خلق کرد و به او روح بخشید، فرشتگان به تماشای این آفریدهی جدید نشسته بودند و از آن تعجب میکردند، زیرا تا آن زمان انسانی را ندیده بودند. خدا به فرشتگان گفت:
"این آدم، نمایندهی من بر روی زمین است که من را عبادت و پرستش خواهد کرد."
فرشتگان با تعجب پاسخ دادند:
"خدای بزرگ، ما فرشتگان همیشه تو را دوست داریم و تو را عبادت میکنیم. چرا آدم را آفریدی که بر روی زمین فساد کند و قتل انجام دهد؟"
خداوند به فرشتگان فرمود:
"من چیزهایی میدانم که هیچیک از شما نمیدانید و مصلحت و خوبی را من میدانم."
در آن لحظه، خداوند نام همهی موجودات و هر آنچه در جهان وجود داشت را به حضرت آدم یاد داد و سپس به فرشتگان گفت:
"حالا از شما میخواهم که نام برخی از موجودات را بگویید."
فرشتگان به یکدیگر نگاه کردند و هیچکدام نتوانستند حتی یک اسم را بیان کنند. سپس خدا به حضرت آدم گفت:
"ای آدم، اسمها را بگو."
حضرت آدم تمام اسمها را گفت و فرشتگان به خدا گفتند:
"ای خدای بزرگ، تو دانا هستی و از همهی رازها باخبر هستی."
خداوند فرمود:
"این آفریدهی من انسان است که ارزش زیادی دارد. حالا از همهی شما میخواهم که به آدم سجده کنید."
همهی فرشتگان به فرمان خداوند عمل کردند و به حضرت آدم سجده کردند، اما یکی از آنها، ابلیس، از سجده کردن خودداری کرد. خداوند به او گفت:
"چرا سجده نکردی؟"
ابلیس پاسخ داد:
"من به این آدم که از گل درست شده سجده نمیکنم. من از او بهترم و هیچگاه به او احترام نمیگذارم."
خداوند فرمود:
"تو از فرمان من که همه چیز را آفریده ام، سرپیچی کردی و حالا اجازه نداری کنار فرشتگان باشی. تو ابلیس نام گرفتی."
ابلیس گفت:
"هرگز به او سجده نمیکنم و کاری میکنم که همین آدم سالها از تو اطاعت نکند.
شیطان گفت: از شما میخواهم به من عمری طولانی بدهی تا ثابت کنم که انسان موجود خوبی نیست و همیشه انسانها را فریب دهم و کارهای بد و زشت را به آنها یاد بدهم."
خداوند فرمود:
"این را بدان که بندگان مومن من هیچگاه مطیع تو شیطان نخواهند شد."
#ادامه_دارد...
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
#قصه_های_پیامبران
🌼حضرت آدم
#قسمت_دوم
خداوند حضرت آدم را آفرید و او را به یک خانهی بهشتی فرستاد. سپس حوا را آفرید تا در کنار حضرت آدم باشد و هر دوی آنها آرامش داشته باشند و نسل انسانها افزایش یابد.
خدا به آنها گفت:
"وارد این بهشت شوید و از نعمتهای خوب من استفاده کنید. میوه و آب بخورید، اما به درختی که آن گوشه آفریده شده نباید نزدیک شوید و از میوهی آن درخت نباید بخورید."
حضرت آدم و حوا زندگی خود را در آن باغ بهشتی آغاز کردند و از نعمتها بهرهمند شدند و زندگی خوبی داشتند. اما شیطان که قسم خورده بود انسان را فریب دهد، به سراغ آنها آمد و گفت:
"ای آدم، میبینم که زندگی خوبی داری."
حضرت آدم پاسخ داد:
"بله، خدا را شکر."
شیطان ادامه داد:
"آن درختی که آنجا هست، چه میوههای قشنگی دارد."
حضرت آدم به درخت نگاه کرد و شیطان گفت:
"من میدانم که میوههای آن درخت خیلی خوشمزهتر از میوههای دیگر است و هر کسی این میوهها را بخورد، تا آخر عمرش زیبا و جوان و قدرتمند میماند و میتواند در اینجا خوشبخت زندگی کند."
حضرت آدم گفت:
"خدا دستور داده که کسی نباید از میوههای آن درخت بخورد."
شیطان پاسخ داد:
"من دوست شما هستم و به همان خدای بزرگ قسم میخورم که هر چه میگویم برای خوبیتان است."
حضرت آدم نگاهی به حوا انداخت و هرگز فکر نمیکرد کسی دروغ بگوید و حتی به دروغ به خدا قسم بخورد. او فریب شیطان را خورد و همراه حوا از آن میوه که خدا گفته بود خوردنش ممنوع است، خوردند. در همین لحظه خدا به حضرت آدم گفت:
"ای آدم، مگر به تو نگفته بودم حق نداری از این میوهها بخوری؟ تو که همهی نعمتهای خوب را داشتی، پس چرا حرف من را گوش نکردی؟"
حضرت آدم پشیمان شد، اما دیگر کار از کار گذشته بود. خدا گفت:
"به خاطر این که حرف من را گوش نکردی، باید از این باغ بهشتی بیرون بروی."
حضرت آدم و حوا از باغ بهشتی بیرون شدند و در زمین زندگی کردند و صاحب فرزند شدند. آنها دو دختر و دو پسر داشتند و نام پسرهایشان را هابیل و قابیل گذاشتند. وقتی آنها به سن جوانی رسیدند، خدا برای آنها از فرشتگان دختری آفرید تا ازدواج کنند و قرار شد که هر کدام برای خدای یگانه هدیهای ببرند.
هابیل گوسفند بزرگی را برای خدا آماده کرد و قابیل به خاطر این که دلش نمیخواست چیز زیادی بدهد، چند شانه گندم که خراب شده بود، آورد.
#ادامه_دارد...
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
#قصه_های_پیامبران
🌼حضرت آدم
#قسمت_پایانی
هدیهی هابیل پذیرفته شد و خدا به حضرت آدم گفت که هابیل جانشین او باشد. این موضوع باعث عصبانیت و ناراحتی قابیل شد و او به هابیل حسادت میکرد. قابیل با عصبانیت گفت:
"من برای پیامبری و جانشین بودن بهتر هستم، چرا هابیل انتخاب شده؟"
حضرت آدم به قابیل گفت:
"ای قابیل، این قدر عصبانی و ناراحت نباش. خدای بزرگ این طور گفته و حتماً خودش صلاح میداند. خداوند دانا و بزرگ است و میداند چه کار باید کند. باید هر چه خدا گفت، انجام بدهیم."
اما قابیل عصبانیتر شد و گفت:
"من این چیزها را قبول ندارم. من فرزند بزرگتر آدم هستم و باید جانشین باشم."
حضرت آدم پاسخ داد:
"سرپیچی از دستورات خدای بزرگ آخر و عاقبت خوبی ندارد."
با این حال، صحبتهای حضرت آدم فایدهای نداشت و قابیل به شدت عصبانی و ناراحت بود و به هابیل حسادت میکرد.
او شب با خود فکر میکرد که اگر هابیل را بکشد، خدا مجبور است او را به جانشینی پدرش انتخاب کند. فردای آن روز، وقتی هابیل در صحرا زیر سایهی درخت خوابیده بود، قابیل سنگ بزرگی برداشت و به سر هابیل زد و او را کشت.
وقتی هابیل به دست برادرش کشته شد، قابیل نمیدانست جسد او را چگونه پنهان کند تا حضرت آدم و حوا نفهمند. خدا به یک کلاغ دستور داد که کنار قابیل برود و دانهی ذرتی را زیر خاک دفن کند. کلاغ همان موقع دستور خدا را انجام داد، پرواز کرد و رو به روی قابیل نشست، زمین را کند و دانهی ذرت را در آن گذاشت و خاک روی آن ریخت.
قابیل که همه چیز را میدید و پشیمان شده بود، گفت:
"ای وای بر من که برادرم را کشتم و حتی نمیدانستم جسدش را چگونه مخفی کنم و این کلاغ میدانست."
وقتی حضرت آدم فهمید که هابیل کشته شده، ناراحت شد و رو به قابیل گفت:
"ای وای بر تو که فرمان و دستور خدا را نادیده گرفتی و با برادرت دشمنی کردی و شیطان تو را فریب داد. از همه بدتر این که تو دستور خدا را اطاعت نکردی."
حضرت آدم به خاطر کشته شدن هابیل بسیار ناراحت بود و گریه میکرد و چیزی نمیخورد. تا این که از طرف خدا به حضرت آدم وحی شد.( وحی به معنی پیام خدا است. )خدا به حضرت آدم گفت:
"ای آدم، دیگر ناراحت نباش. خدا بار دیگر به تو پسری خوب و درستکار میدهد و اسم او را شیث بگذار. شیث جانشین تو خواهد شد."
وقتی شیث به دنیا آمد و بزرگ و جوان شد، خدا برای او از فرشتگان دختری آفرید تا شیث ازدواج کند. شیث هم بچهدار شد و صاحب فرزندان زیادی شد و تعداد انسانها بیشتر و بیشتر شد.
حضرت آدم عمر زیادی کرد و سالها بعد از مرگ حضرت آدم، حوا هم مریض شد و فوت کرد.
#پایان
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
32.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان جک و لوبیای سحرآمیز "قسمت اول"
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob