eitaa logo
دانلود
🔸شعر ﴿ سوره عادیات ﴾ 🌸🔸🌸🔸🌸 🌸 یه روزی روزگاری 🍃 دشمنِ پُر زِ کینه 🌸 میخواست‌که‌نابودکنه 🍃 اِسلامو در مدینه 🌸 فرماندهی ز اسلام 🌱 ترسید وشد فراری 🌸 فرمانده‌یِ شجاعی 🌱 سریع اومد به یاری 🌸 تویِ مسیرِاین جنگ 🍃 تند می‌دویدن اَسبا 🌸 خدایِ ما قسم خورد 🌸 به اون نفس زدنها 🌸 نعلایِ آهنیشون 🌱 وقتی‌میخورد‌به سنگا 🌸 میشد جَرقّه بارون 🌱 مسیرشون توو شبها 🌸 مسلمونا توو حمله 🍃 دشمنو دادن شکست 🌸 پیروز شدیم بر اونها 🍃 خنده رو‌لبها نشست 🌸 توو سوره‌یِ عادیات 🌱 اومده این قَسَمها 🌸 قَسَم به شیهه‌ها و 🌱 جَرقّه‌هایِ زیبا 🌸 فرمانده‌ی شجاعی 🍃 که‌رفت‌به‌جنگِ‌دشمن 🌸 امیرِ مؤمنین بود 🍃 امامِ اولِ من 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر:سلمان آتشی 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
25.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه السلام رونمایی از نماهنگ جهانی "حیاتنا الحسین" ▪️نماهنگ فارسی - عربی "حیاتنا الحسین" با محوریت شعار اربعین ۱۴۰۲ رونمایی شد. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
روزی روزگاری یک موش کوچولو و بی تجربه راه افتاد تا کمی توی مرزعه بگرده و سر و گوشی آب بده. همینطوری که داشت راه میرفت و اطرافش رو نگاه میکرد یک خروس دید. اون که تا حالا خروس ندیده بود، با خودش گفت: "وای چه موجود ترسناکی! عجب نوک و تاج بزرگی! حتما حیوون خطرناکیه. باید سریع فرار کنم." بعد هم موش کوچولو دوید و رفت.  کمی جلوتر موش کوچولو به یک گربه رسید. اون تا حالا گربه هم ندیده بود. پیش خودش گفت: "این چقد حیوون خوشگلیه! عجب چشمایی داره. چقدر دمش خوشرنگه." همینطوری داشت به گربه نزدیک تر می شد که مامان موش کوچولو از راه رسید و سریع اونو با خودش به خونه برد. موش کوچولو برای مادرش تعریف کرد که چه حیوان هایی رو دیده. مادرش بهش گفت: "ولی موش کوچولو تو باید خیلی مراقب باشی! اصلا از روی ظاهر حیوون ها قضاوت نکن! اولین حیوونی که دیدی و بنظرت ترسناک اومد، یک خروس بوده. خروس اصلا حیوان خطرناکی نیست. اما حیوون دومی که دیدی و به نظرت قشنگ اومد، یه گربه بوده. گربه ها خیلی برای موش ها خطرناکن و اصلا نباید نزدیکشون بشیم." موش کوچولو خیلی خوشحال شد که مامانش رسیده و اونو نجات داده و تصمیم گرفت از اون به بعد از روی ظاهر کسی درموردش قضاوت نکنه 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
باغچه سبزی - @mer30tv.mp3
3.85M
هر شب یه قصه خوب و شیرین برای کودک دلبند شما🥰 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸شعر ﴿ نمارحاجت ﴾ جمکران 🌸🔸🌸🔸🌸 🌸 این‌ شبِ‌چارشنبه رو 🍃 باز اومدیم جمکران 🌸 دعوتمون کرده‌اند 🌱 حضرتِ صاحبْ‌زمان 🌸 این‌مسجدِ باصفا 🌱 صحن وسراش عالیه 🍃 نمازِ باحال داره 🌸 جایِ شما خالیه 🌸 هرکی میاد توو مسجد 🍃 دو رُکعَتو میخونه 🌸 میشماره ایّاکَ رو 🌱 با تسبیحِ صددونه 🌸 با هفت تا ذکرِ رکوع 🌱 خونده میشه این‌نماز 🌸 باهفت تا ذکرِسجده 🍃 قشنگه راز و نیاز 🌸 این بچه‌ها میگن ما 🍃 از جمکران نمی‌ریم 🌸 تا با نمازِ مخصوص 🌱 حاجتِ خود بگیریم 🌸 دلهای باصفاشون 🌱 همیشه غرقِ نوره 🌸 حاجتِ بچه‌هامون 🍃 تعجیلِ در ظهوره 🌸 بچه‌هامون دوسدارن 🌱 سربازِ آقا باشن 🌸 با کارایِ خوبشون 🍃 به یادِ مولا باشن 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر:سلمان آتشی 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام به تو دوای دردم سلام بذار دورت بگردم سلام که من هواتو کردم... 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
❤️ نماز تشويق کودک به نماز👇 اتل متل چه شاده💕 داریم می شیم آماده💕 ببین صدا اذونه💕 که پخش آسمونه💕 خدای بی نیازه💕 به ما میگه نمازه💕 شيطون که دشمن ماس 💕 دروغ میگه عین راس💕 ميگه آهای مسلمون 💕 نمازو دیرتر بخون💕 هر کسی که زرنگه 💕 با شیطونه می جنگه 💕 نماز ستون دینه💕 اول وقت شیرینه💕 ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️ 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
گوش فیل جادویی - @mer30tv.mp3
3.75M
هر شب یه قصه خوب و شیرین برای کودک دلبند شما🥰 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌸🐚لباس شکوفه ای🐚🌸 نازنین به درخت هلو نگاه کرد. روی شاخه های درخت پر بود از شکوفه های صورتی. درخت هلو گفت: چرا ناراحتی؟نازنین گفت: آخه جشن تولد دوستم است ولی لباس قشنگ ندارم بپوشم. درخت گیلاس با شکوفه های سفید کنار درخت هلو ایستاده بود، گفت: این غصه ندارد نازنین خانم. درخت سیب به بقیه درخت ها نگاه کرد و گفت: کی دوست دارد نازنین کوچولو لباس شکوفه ای قشنگ داشته باشد؟ درخت ها یک صدا گفتند: ما بعد همگی خودشان را تکان دادند. شکوفه های زیادی روی سر نازنین افتاد. نازنین خندید. درخت هلو خاله پینه دوز را صدا زد. بلبل شکوفه ها را با نوکش جمع کرد و جلوی خاله پینه دوز گذاشت. خاله پینه دوز هم تند تند شکوفه های صورتی و سفید را کنار هم می گذاشت و می دوخت. وقتی کار خاله پینه دوز تمام شد. به نازنین گفت: بیا این هم یک لباس خوشگل برای میهمانی جشن تولد. نازنین با خوشحالی لباس را پوشید. درخت ها برای نازنین دست زدند. بلبل بقیه شکوفه ها را جمع کرد، آن ها را به هم بست و به نازنین داد و گفت: بیا، این دسته گل قشنگ هم هدیه تولد. من هم آوازم را توش گذاشتم ببری برای دوستت. نازنین گفت: شما چقدر مهربانید. بلبل گفت: توی سرزمین آرزوها همه به هم کمک می کنند. نازنین دسته گل را گرفت و گفت من هم می خواهم مثل اهالی سرزمین آرزوها به همه کمک کنم. درخت ها برای نازنین دست زدند. نازنین خندید. 🐚 🌸🐚 🐚🌸🐚 🌸🐚🌸🐚 🐚🌸🐚🌸🐚 🌸🐚🌸🐚🌸🐚 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🍎شعر کودکانه سیب 🍎 سیب، سیب، سیب، 🍎 چه رنگی چه میوه قشنگی🍎 رو سیب سرخ نوشته🍎 که میوه بهشته🍎♥️ چشمامو زود می‌بندم بو ش می‌کنم، می‌خندم سبزه و سرخ و زرده🍎🍎 کی سیب‌ها رو خوشگل و خوشبو کرده؟ خدا خدای خوب ما دوست تموم بچه‌ها 🍎🍎 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🐥🐣گنجشکی که می گفت چرا؟!🐥🐣 بهار بود. گنجشکی توی لانه اش سه تا تخم گذاشته بود و روی تخم ها خوابیده بود، او منتظر بود که جوجه هایش از تخم بیرون بیایند. چند روز گذشت. تخم اولی شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد و گفت:«جیک!جیک!» تخم دومی هم شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد و گفت: «جیک!جیک!» تخم سوم هم شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد، ولی این جوجه کوچولو نگفت جیک جیک، گفت:«چرا؟چرا؟» مادر گنجشک ها تعجب کرد و گفت:«نه!نه! تو نباید بگویی چرا؟چرا؟ باید بگویی «جیک جیک» ولی جوجه کوچولو باز هم می گفت: «چرا؟چرا؟» روزها گذشت، جوجه ها بزرگ و بزرگ تر شدند ولی جوجه سومی هیچ وقت یاد نگرفت که بگوید جیک جیک. هر وقت که می خواست بگوید جیک جیک میگفت: «چرا؟چرا؟» جوجه ها کم کم گنجشک های بزرگی شدند. هر کدام به طرفی رفتند. تابستان بود. زنبورهای عسل دور گلها می پریدند و می گفتند: «ما روی گلها می نشینیم و شیره گلها را می مکیم. گنجشکی که همیشه می گفت:«چرا» پیش آنها رفت و گفت:چرا؟چرا؟ زنبورها گفتند: معلوم است برای اینکه عسل درست کنیم. گنجشک چیز تازه ای یاد گرفت. مورچه ها تند تند دانه جمع می کردند و به لانه ی خودشان می بردند و می گفتند: ما دانه جمع می کنیم و به لانه می بریم. گنجشکی همیشه می گفت«چرا» پیش آنها رفت و گفت: چرا؟چرا؟ مورچه ها گفتند: معلوم است برای اینکه اگر حالا دانه جمع نکنیم، در زمستان گرسنه می مانیم. گنجشک چیز تازه ای یاد گرفت. دهقانی که گندم درو می کرد و می گفت: من گندم هایم را درو می کنم و آنها را به انبار می برم. گنجشک گفت:چرا؟چرا؟ دهقان گفت: معلوم است برای اینکه از آنها نان درست کنيم. گنجشکی که همیشه می گفت «چرا» هر روز صبح تا شب پرواز می کرد. اینجا و آنجا می نشست. چیزهای تازه می دید و می پرسید:چرا؟ چرا؟ تابستان و پاییز و زمستان گذشت. گنجشک مرتب می پرسید: «چرا؟چرا؟» از هر جوابی چیز تازه ای یاد می گرفت. برای همین بود که وقتی که دوباره بهار آمد. گنجشک ما یک عالم چیز تازه یاد گرفته بود و از همه ی گنجشک ها داناتر بود. 🐣 🐥🐣 🐣🐥🐣 🐥🐣🐥🐣 🐣🐥🐣🐥🐣 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
معلم و کودکان - @mer30tv.mp3
3.94M
هر شب یه قصه خوب و شیرین برای کودک دلبند شما 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6