نهایی قسمت ۲.mp3
8.08M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔹پیامبر مهربانی ها می فرمودند: هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد
🔸ماجرای جالب نازل شدن
❤️سوره کوثر❤️
🔺رده سنی ۹ سال به بالا
#قسمت_دوم
#حضرت_فاطمه_زهرا
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
17.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن ناسور
💔امام حسین (ع)
قسمت پنجم
#نوجوان
#انیمیشن
#آشنایی_باامامان_و_پیامبران
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
یک شب پر از ستاره_صدای اصلی_26730-mc.mp3
11.86M
#قصه_کودکانه
🌟 یک شب پر از ستاره 🌟
😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌿🍊نارنگی🍊🌿
خنده میکرد نارنگی
با ادا و زرنگی
گفتم از من نرنجی
آهای نازک نارنجی
خوشمزه و خوش رنگی
نرم و لطیف قشنگی
بوی خوشت در هوا
پیچیده در همه جا
خوردن تو بی زحمت
چه ساده و چه راحت
#شعر
🍊
🌿🍊
🍊🌿🍊
🌿🍊🌿🍊
🍊🌿🍊🌿
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر
﴿پیاده روی اربعین﴾
یک که میگم آماده کن
یه کوله پشتیِ سفر🎒
باید بریم از اینجا ما
کجا بریم خبر خبر📣
دو که میگم زودی بگو
میخوایم بریم به کربلا
میگیم آقا داریم میایم
دوباره باز سمتِ شما
سه که می گم زنگ می زنیم ☎️
به دوستا و به آشناها
میگیم میریم زیارت و
هستیم اونجا یادِ شما
چار که میگم با من بیا
به مرزِ خوبِ با صفا
مرزِ دوتا کشوری که
انگاری نیست از هم جدا
پنج که میگم سلام بده
از دمِ مرز به اون آقا
میخوایم بیایم زیارتت
آقا توان بده به ما
شش که میگم برو نجف
شهر علیِ مرتضی
قدم بذار توو راهِ عشق
عشقِ حسین و کربلا
هفت که میگم با هر قدم
نیت ز راهِ دور بکن
نیت برای فَرَج و
تعجیلِ در ظهور بکن
هشت که میگم تو موکبها
بشین درست سمتِ خدا
بگو خدا با این پاها
میخوام برم کربوبلا
نُه که میگم بگو خدا
تاولِ پاهامو ببین
اگر بودم توو کربلا
بودم یار و یاورِ دین
ده که میگم زودی بیا
عمودِ چارده صفر و هفت
با دیدنِ گنبدِ زرد
خستگیا و غصه رفت
سلام آقایِ مهربون
سلامِ هر پیر و جوون
ممنون که تویِ اربعین
کردی بازم دعوتمون
الهی که باشین شما
تو این مسیر بازم همه
زیارتِ شما باشه
قبول به نزدِ فاطمه
#شعر_کودکانه
#اربعین
🍃🌸🌼🖤🌸🌼🍃
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
18.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن ناسور
💔امام حسین (ع)
قسمت ششم
#نوجوان
#انیمیشن
#آشنایی_باامامان_و_پیامبران
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_شب
کربلای تهران
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🙈🙊میمون 🙊🙈
بچه ها این میمونه
یه حیوون شیطونه
دم درازی داره
سرش همش میخاره
وقتی گرسنه باشه
موز و نارگیل غذاشه
#شعر_آموزشی
🙊
🙈🙊
🙊🙈🙊
🙈🙊🙈🙊
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر_کودکانه
به نام اون خدایی
که همتایی نداره
احتیاجی به فکر و
راهنمایی نداره
اون که تو قلب ما کاشت
محبت نبی رو
گذاشت واسه هدایت
فرزندای علی رو
درخت دین اسلام
محمد مصطفی ست
جوانه هاش دوازده
امام پاک و داناست
ما همه با اطاعت
میگیم که یارشونیم
منتظر آخرین
امام دین میمونیم
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#قصه_کودکانه
📚✏️مداد نق نقو✏️📚
یک مداد بود نق نقو، هر وقت مشق می نوشت می گفت: « وای چه قدر بنویسم. خسته شدم. از بس نوشتم، کمرم درد گرفت. » یک وقت هم می گفت: « چرا بنویسم نوکم کوچولو می شود. » مداد هر روز برای نوشتن یک نقی می زد و از نوشتن فرار می کرد. یک روز از توی دهان خانم جامدادی پرید بیرون. قل خورد و رفت گوشه ی میز گفت: « آخیش راحت شدم من که دیگر نمی نویسم. حالا هر کاری که دلم بخواهد می کنم. » بعد هم رفت و قل خورد از این سر میز و تا آن سر میز و غش غش خندید. فکر کرد که با کی بازی کند، که یک دفعه صدای مداد رنگی را شنید. قل خورد و رفت جلو و گفت: « منم بازی، منم بازی. »
مداد رنگی ها با تعجب به مداد نق نقو نگاه کردند و گفتند: « ما که بازی نمی کنیم، ما فقط داریم توی دفتر نقاشی می کشیم. » مداد نق نقو گفت: « خب منم نقاشی کنم. » مداد رنگی ها گفتند: « تو که مداد رنگی نیستی زود برو ما کار داریم. » بعد هم خندیدند و نقاشی کردند. مداد نق نقو توی دلش ناراحت شد. اما به روی خودش نیاورد و قل خورد و از پیش آن ها رفت آن سر میز.
آن سر میز، پاک کن داشت با مداد تراش حرف می زد. پاک کن را که دید خوش حال شد و گفت: « آهای پاک کن می آیی با هم بازی کنیم؟ »
پاک کن گفت: « چی بازی؟ » مداد نق نقو گفت: « من خط می کشم، تو روی خط ها راه برو. » پاک کن گفت: « باشه اما اگر من روی خط راه بروم که همه را پاک می کنم. » مداد باز هم نارحت شد. هیچی نگفت. مدادتراش که ایستاده بود و به حرف آن ها گوش می کرد، بلند گفت: « مداد جان، وایستا خودم با تو بازی می کنم. »
مداد قل خورد پیش مداد تراش. گفت: « راست می گویی با من بازی می کنی؟ » مداد تراش کفت: « معلومه که بازی می کنم. اما اول بگذار یک کم تو را بتراشم تا نوکت تیز شود بعد هم می آیم و با تو بازی می کنم. » مداد نق نقو تا این را شنید جیغی کشید و قل خورد، فرار کرد و رفت پیش جا مدادی قایم شد. مداد نق نقو قلبش تند تند می زد خیلی ترسیده بود همان جا نشست و زار زار گریه کرد. خانم جامدادی که همه چیز را دیده بود گفت: « عزیزم گریه نکن. » مداد گفت: « منو ببخش، من بی اجازه رفتم بیرون. » خانم جامدادی لبحندی زد و گفت: « بدو که دفتر کوچولو منتظر تو است. »
مداد نق نقو از آن به بعد هیچ وقت نق نزد.
#قصه
✏️
📚✏️
✏️📚✏️
📚✏️📚✏️
✏️📚✏️📚✏️
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
پسرک مهربان_صدای اصلی_234818-mc.mp3
12.19M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 پسرک مهربان
🌸🍂🍃🌸
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
⚜توت⚜
من میوه ای مفیدم
قرمزم و سفیدم
شیرینم و کمی ریز
بخور منو تند وتیز
راست راستی مثل قندم
به یک تکانی بندم
میوه ی فصل گرما
دوستم دارن بچه ها
#شعر آموزشی
⚜
⚜⚜
⚜⚜⚜
⚜⚜⚜⚜
⚜⚜⚜⚜⚜
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6