eitaa logo
قصه های کودکانه
34.1هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
913 ویدیو
323 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای کودکانه (برای بچه های غزه) سلام خدای خوبِ من سلام عزیز و مهربون دوسِت دارم یه عالمه به قدِ صد تا کهکشون ممنون که آفریده ای زمین و کوه و آسمون ممنون که داده ای به ما خوراکی ها وُ آب و نون ممنونم از تو واسه ی آرامشِ تو خونَمون برای شیعه بودن و قَشنگی های دینِمون همیشه توی سختی ها کِنارم و پیشَم بِمون تویی تو بهترین رفیق برای هر پیر و جوون تو گفته ای که با دعا من و صدا بزن بخون دعا رو راهِ چاره ای برای مُشکِلات بدون می‌خوام الان دعا کنم دعا برای مَردُمون دعا واسه سلامتی اول برا رَهبرمون بعدش برای عِزّت و پیروزیِ کِشورمون خدایا غَزّه هم شده شبیهِ دشتِ لاله گون به بچه‌ ها کُمک بِده شهید نَشَن تو خونَشون میشه بِگی که زود بیاد آقای ما صاحب زمون تَموم بِشَن این سختی ها آروم بگیره قلبمون ممنونم از تو من خدا که گوش میدی به حرفامون دعا ها مون رو میشْنَوی تو میرِسی به دادِمون شاعر : علیرضا قاسمی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸ماجرای جیکو ‌درحیاط خانه روستایی تعداد زیادی مرغ و یک خروس زندگی می کردند . درمیان آنها جوجه کوچولوی با پر و کاکلی زرد بود به نام جیکو. جیکو هر روز جیک جیک کنان بدنبال مادرش خانم مرغه برای پیدا کردن دانە و کرم به باغچه کنار حیاط میرفت. جیکو کم کم بزرگ شد. جیکو با جوجە کلاغی سیاە، و تنبلی دوست شد. هر روز جوجە کلاغ سیاە وتنبل روی یکی از شاخەهای درخت می نشست و قار..قار کنان جیکو را صدا میزد. جیکو تا صدای جوجە کلاغ سیاە و تنبل را می شنید جیک جیک کنان خوشحال می رفت و پای درخت می ایستاد و میگفت: جیک جیک سلام من اومدم. جوجە کلاغ سیاە وتنبل می گفت: قار..،قار...زود با نوکت زمین پای درخت رو زیرو روکن من گشنمە غذا می خوام . جیک جیکو هم دلش برای جوجە کلاغ سیاە و تنبل می سوخت و تند..تند برای او دانە و حشرە و کرم پیدا مێ کرد. خانم مرغه که می دید جیکو در انتخاب دوست اشتباە کرداست و جوجە کلاغ سیاە تنبڵ از او سوءاستفادە می کند. بە جیکو گفت : جوجەکلاغ سیاە تنبل بە درد دوستی باتو نمی خورە،جیکو گوش نمی داد و میگفت: من دوستش دارم دلم می خواد با جوجە کلاغ دوست باشم. خلاصە، یک روز جوجە کلاغ سیاە تنبل بەجیکو گفت من خستەام میخوام استراحت کنم ،برو برای من کرم پیدا کن جیکو گفت: خودت برو منم خستەام جوجە کلاغ سیاه تنبل گفت: مگە تو دوست من نیستی؟ مگە منو دوست نداری؟ اخە من خیلی گرسنەام دلم درد گرفتە. جیکوبازم دلش بە حال جوجە کلاغ سوخت و گفت: باشە میرم. اما در پشت درخت گربه بزرگ و تپلی با چنگالهای تیز و چشمانی براق خود را پنهان کردە بود یواااش ..یواااش وآرام ..آرام ..به سمت جیکو رفت. جیکو تا متوجە نزدیک شدن گربە شد ترسید و شروع به جیک جیک کرد. جوجە کلاغ سیاە تنبل تا متوجە ماجرا شد ترسید وبالهایش را باز کرد پرواز کنان دورشد و رفت وجیکو را با گربە تنها گذاشت .جیکو تا دید جوجە کلاغ سیاە تنبل اورا تنها گذاشت بیشتر ترسید نمی‌توانست فرار کنه با صدای بلند شروع به جیک جیک کرد موش کوچولو که صدای میووو میوە گربه و جیک جیک جیکو را شنیده دوید و رفت کنار گربه .گربه از دیدن موش کوچولو خوشحال شد و گفت: میوو میووو اخ جون چه غذایی ،موش..موش.. وبعد موش پا بە فرار گذشت و گربە بە دنبال موش کوچولو رفت. جیکو با عجلە فرار کردو خود را بە زیر پرو بال مادر رساند. موش کوچولو نیز بە سوراخش رفت ۆ نجات پیدا کرد. دو روز بعدجیکو رفت از موش کوچولو تشکر کرد اما او یک درس بزرگ یاد گرفت. جیکو بە خودش قول داد همیشە حرف مادر و بزرگترهایش را گوش کند. وازآن روز بەبعد دیگر با جوجە کلاغ سیاە تنبل دوستی نکرد فقط گاهی با موش کوچولو بازی می کرد. 🌼با تشکر از نویسنده خوب و فعال ادبیات کودک سرکار خانم بهاره سلطانی 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
karkhunegheseha-jukheye asal-192kb-mc.mp3
11.07M
💠 جوخه عسل (قسمت پنجم) : از قصه های مهدوی قسمت‌های ۱ تا ۴ 👉 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃🍂🌼🌸🍃 👇 🌼آدرس کانال قصه های کودکانه جهت عضویت و ارسال برای دوستان http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اشتباه درخت_صدای اصلی_449241-mc.mp3
8.63M
🌲 اشتباه درخت 🌲 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
حضرت فاطمه معصومه (س) حضرتِ معصومه شما کریمه ی شهرِ قُمی خواهری مهربون واسه آقا امامِ هَشتُمی بعد از امام رضا شما اُمیدِ قلبِ مَردُمی اُمیدی واسه دل های حَزین و پُر تَلاطُمی تو ذهنِ من شما مِثه یه بانو با تَبَسُّمی یه بانوی مُحَجَّبه میونِ دشتِ گندُمی شبیهِ گُل خوش عطر و بو زیبا مِثه تَرَنُّمی حقیقتاً خانم شما فَراتر از تَجسُّمی ای کاش مِثه شما بشم شما که خیلی خانُمی 🌸شاعر : علیرضا قاسمی 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐒ماجرای گوریل اخمو یکی بود یکی نبود در جنگلی بزرگ و زیبا گوریل بزرگی بود که روی درخت تومنددرختی قدیمی کنارچشمه زندگی می‌کرد. گوریل تنهای تنها بود.هیچ دوستی نداشت. همەی حیوانات جرات نزدیک شدن بە اورا نداشتند، چون همیشە اخمو ، ساکت و گوشه گیر بود. او گاهی ازروی درخت پایین می امد ودر رودخانه خودش را می شست، اما هروقت فیل و گوزن گوریل را میدین با هم پچ پچ میکردند. گوریل هم سریع خودش و می‌شست و می‌رفت بالای درخت و ازشاخەای آویزون میشد. در جنگل میمون‌ها درحال بازی کردندبودند صدای جیغ و خندەی آنهادر جنگل می پیچید قهوه ای سگ نگهبان که در زیر درخت لونه در حال مراقبت از آنها بود. یک روز قهوه ای به فیل و گوزن وحیوانات جنگل گفت : شما همگی با هم دوست هستید ،چرا شما با گوریل بازی نمی کنید واز اون دوری می‌کنید فیل گوشهای پهنش را تکان داد و گفت : چون گوریل قیافەی وحشتناکی دارە ،ترسناکه قهوه ای سرش رو تکون داد و گفت: از روی قیافە قضاوت نکنید اما حیوانات جنگل: راضی نشدند با گوریل دوست شوند. گوریل تنها به میموناها نگاه میکرد و غصه می‌خورد گوریل مدتی بود حالش خوب نبود احساس ضعف می کرد. یک روز صبح که از خواب بیدارشد احساس گرسنگی کرد. تصمیم گرفت برود و نارگیلی پیدا کند وبخورداما سرش گیج رفت افتاد نتونست بلند شود. همانجا دراز کشید. دوروزی بود کە هیچ حیوانی او را ندیدە بود. قهوه ای نگران گوریل بود چون که متوجه غیبتش شدە بود کلاغ رو صدا زد شاید او خبری از گوریل داشتە باشدو کلاغ قار قار کنان گفت: که گوریل دوروزه به غار رفته و بیرون نیومده. قهوه ای با چند تا از حیوانات به غار رفتن و گوریل را صدا زدن جوابی نشنیدن. حالا دیگر همەی حیوانات نگران حال گوریل بودند به درون غار رفتن دیدن گوریل افتاده و مریض شده خبر به گوش حیوانات رسید. فیل نارگیل برد و گوزن هم موز و هر کدوم از حیوانات میوه چیدن و با هم به دیدن گوریل رفتن گوریل خجالت کشیده بود اون تا بحال دوستی نداشت ولی از دیدن حیوانات خوشحال شد و ازشون تشکر کرد قهوه ای هم چند روزی کنار گوریل موند تا اون خوب بشه گوریل دیگه دوستان زیادی پیدا کرده بود وفتی که خوب شد با قهوه ای به جنگل رفت از اون به بعد با هم بازی میکردن و اگر مشگلی داشتن با کمک هم حل میکردن. 🌸نویسنده فعال ادبیات کودک : بهاره سلطانی 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعربمناسبت‌ رحلت شهادت گونه‌ی ﴿حضرتِ معصومه﴾ سلام‌الله‌علیها 🍃🕌🏴🍃🕌🏴 آمده‌ام به شهرِ‌قم برایِ عرضِ احترام 🌸🔸🌸 سلام‌بگم‌‌به‌حضرتِ معصومه‌ دخترِامام 🌸🔸🌸 خواهرِ‌ حضرتِ رضا حضرتِ‌معصومه‌سلام 🌸🔸🌸 عمه‌ی حضرتِ جواد حاجتی دارم یک کلام 🌸🔸🌸 آمده‌ام یا فاطمه حاجتمو‌ ازت بخوام 🌸🔸🌸 دلم‌میخوادبهم‌بگین زائرِ حضرت رضام 🌸🔸🌸 به زودی تویِ مشهد و توو صحنِ‌اسماعیل‌طَلام 🌸🔸🌸 توو حرمش نشستم و چندروزی مهمونِ آقام 🌸🔸🌸 رحلتتون رو تسلیت بگم به خدمتِ امام 🌸🔸🌸 اونجا تویِ حرم بازم یه حاجت ازامام بخوام 🌸🔸🌸 زیارتِ ائمه‌یِ عراق‌و‌ هم‌ بقیع‌ بخوام 🌸🔸🌸 یا فاطمه یا فاطمه حاجتمون بده تمام 🌸🔸🌸 شفاعت ازشما‌ میخوام تویِ‌ بهشت‌ و والسلام 🌸🌼🍃🌼🌸 🍃شاعر:سلمان آتشی السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فَاطِمَةُ المعصومه اشْفَعِي لَنَا فِي الْجَنَّةِ سلام برتوای فاطمه‌ی معصومه دربهشت ما را شفاعت فرما. 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نذر پدر_صدای اصلی_66733-mc.mp3
9.65M
🌼نذر پدر 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸کوچکترین منتظر ... میشه بِگیری از خدا اِجازه ی ظُهورِتو ؟ اِلهی من فدای اون دلِ پُر و صبورِ تو جهانِ ما تاریک شده نیاز داره به نورِ تو بیا تا غم بِره کنار با بودن و حضورِ تو آقا چه دردِ سختیه که بِشکنن غُرورِتو بخنده دشمنِ شما به جمعه ی ظهورِ تو بیا با هم نِشون بِدیم به دُشمنای کورِ تو که انتظار دروغ نبود نِشون بِدیم حضورِتو بیا تا غَرقِ گُل کُنم مَسیرای عبورِتو بیا تا شادی هم بیاد با جشن و با سرورِ تو .:.:.: اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج :.:.:. 🌸شاعر : علیرضا قاسمی 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
با درخت پیر قهر نکنید کلاغ شروع کرد به غار غار کردن، درخت پیر گوشهایش را گرفت و با صدایی لرزان گفت: هیس.... آرام باش. آواز نخوان. سرم درد می گیرد... حوصله ندارم... کلاغ ساکت شد و آرام روی شاخه نشست. دارکوب نشست روی شاخه ی دیگر و شروع کرد به نوک زدن و تق تق کردن. درخت پیر شروع کرد به ناله کردن و گفت نه نه نزن. خواهش می کنم نوک نزن. من طاقت ندارم... اعصاب ندارم... زود خسته می شوم... دارکوب ناراحت شد و رفت. پرستو دوستانش را دعوت کرده بود به لانه اش، که روی یکی از شاخه های درخت پیر بود. درخت پیر تا دوستان پرستو را دید، گفت: خواهش می کنم سر و صدا نکنید من می خواهم بخوابم... مریضم ... حوصله ندارم... پرستو هم از درخت پیر دلگیر شد. غرزدن و زود خسته شدن درخت پیر، کم کم همه ی پرندگان را ناراحت کرد. پرنده ها یکی یکی با درخت پیر قهر کردند و رفتند و فقط کلاغ پیش او ماند. کلاغ، از بقیه ی پرنده ها باوفاتر بود و درخت پیر را خیلی دوست داشت. او یادش می آمد که از زمانی که یک جوجه کلاغ بود روی شاخه های همین درخت زندگی کرده بود. یادش می آمد که چقدر همین درخت، که الان پیر و کم حوصله شده است، با او مهربان بود و به او محبت می کرد. به خاطر همین هیچ وقت حاضر نبود از پیش او برود. کلاغ پیش او ماند اما بدون سر و صدا و وروجک بازی . کلاغ آرام و با حوصله با درخت پیر زندگی می کرد. یک روز درخت پیر که خیلی دلتنگ شده بود، به کلاغ گفت: دلم برای پرستو و دارکوب تنگ شده است. ای کاش آنها هم مثل تو کمی مهربان بودند و با من قهر نمی کردند. من دیگر پیر شده ام و نمی توانم سروصداهای زیاد را تحمل کنم. نمی توانم مثل قبل، زحمت بکشم و کار کنم. بیشتر وقتها می خواهم بخوابم اما همه ی پرنده ها را مثل تو دوست دارم و دلم می خواهد هر روز آنها را ببینم اما آنها خیلی زود از دست من عصبانی می شوند و با من قهر می کنند. کلاغ حرفهای درخت پیر را شنید و خیلی غصه خورد او تصمیم گرفت هر طوری شده به بقیه ی پرنده ها یاد بدهد که چگونه با درختان پیر با مهربانی رفتار کنند. کلاغ هر روز با پرنده ها صحبت کرد و از مهربانی های قدیم درخت پیر برایشان خاطرات زیادی نقل کرد. پرنده ها دوباره دلشان برای درخت پیر تنگ شد و پیش او برگشتند اما از این به بعد وقتی پیش درخت پیر می آمدند آرام حرف می زدند و مراقب رفتارشان بودند تا درخت پیر اذیت نشود. اینطوری دوباره شادی و صفا در بین شاخ و برگ درخت پیر پیدا شد و همه از هم راضی و خوشحال بودند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
12.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرود طوفان الاقصی 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐯🎲آموزش اعداد🎲🐯 يك خداي مهربان خالق كل جهان اين زمين و آسمان یک بچه مهربان دو چشم ، دو گوش، دوتا پا بادندون هاي زیبا دو دست بالای بالا دعا برای بابا سه بچه نازنازي با هم میرن به بازی سه تايي دنبال هم قطار مي شند كنار هم چهار تا جوجه تو لونه مادر آواز مي خونه دونه و آب مياره تو نوكشون ميذاره پنج انگشت دسته كنار هم نشسته چقدر با هم رفيق اند بدي از هم نديدند 🎲 🐯🎲 🎲🐯🎲 🐯🎲🐯🎲 🎲🐯🎲🐯🎲 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4