eitaa logo
قصه های کودکانه
34.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
913 ویدیو
323 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانهای شاهنامه👇 در ادامه داستان های قبلی شاهنامه👇 @Ghesehaye_koodakaneh
در ادامه داستان های زیبای شاهنامه در صحنه سوم داستان، شاهد نبرد سهراب و گردآفرید بودیم. گردآفرید که ازین نبرد جان سالم به در برد به دژ گریخت و سهراب نزد سپاه توران بازگشت. در ادامه … گژدهم پس از بازگشت سهراب نامه ای برای کاووس (شاه ایران) نوشت با این مضمون که تورانیان قصد جنگ با ما را دارند؛ پهلوان نوجوانی در سپاه آنها حضور دارد که در جنگاوری و نیرومندی تا به امروز چون او را ندیده ایم: یکی پهلوانی به پیش اندرون که سالش ده و دو نباشد فزون به بالا ز سرو سهی برتر است چو خورشید تابان به دو پیکر است برش چون برِ پیل و بالاش بُرز ندیدم کسی را چنان دست و گرز … سواران ترکان بسی دیده ام عنان پیچ زین گونه نشنیده ام عنان دار چون او ندیده ست کس تو گفتی که سام سوار است و بس گژدهم در ادامه نامه، هراسان به کاووس شاه گفت که باید هر چه زودتر فکری کرد: اگر دم زند شهریار زمین نراند سپاه و، نسازد کمین دز و باره گیرد، که خود زور هست نگیرد کسی دست او را به دست که این باره را نیست پایاب او درنگی شود شیر ز اشتاب او این نامه از راه پنهانی برای شاه فرستاده شد و در پی او دیگر پهلوانان حاضر در دژ هم، رفتن را بر ماندن ترجیح دادند و به سوی ایران حرکت کردند: به زیرِ دژ اندر یکی راه بود که دشمن از آن ره نه آگاه بود فرستاد نامه سوی راه راست پسِ نامه آنگاه بر پای خاست بُنه برنهاد و، سر اندر کشید بر آن راهِ بیراه شد ناپدید سوی شهرِ ایران نهادند روی سپردند آن باره دز بدوی با طلوع خورشید، سهراب سوی دژ آمد و دید که ایرانیان آنجا را ترک کرده اند: بیامد درِ دز گشادند باز ندیدند در دز یکی رزم ساز از سوی دیگر، کاووس شاه با دیدن نامه گژدهم پریشان خاطر شد و بی درنگ بزرگان لشکر را نزد خود فراخواند: نشستند با شاه ایران بهم بزرگان لشکر همه بیش و کم چو طوس و چو گودرزِ گشواد و گیو چو گرگین و بهرام و فرهادِ نیو پهلوانان گرد هم آمدند تا با مشورت راهی پیدا کنند: چه سازیم و درمانِ این کار چیست؟ از ایران هماوردِ این مرد کیست؟ و سرانجام قرار بر این شد که سراغ رستم بروند: بر آن برنهادند یکسر که گیو به زابل شود نزدِ سالارِ نیو 🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍂🌸🍃🍂🌸🍃 لطفا لینک کانال را برای دوستانتان ارسال نمایید👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😍مامان باباهای عزیز 😘کوچولوهای ناز😘 🌸قصه صوتی امشب رو از دست ندید 🌼قصه زیبای 🌸شاهزاده زیبایی🌸 توضیحات:از قصه های تربیتی و مهدوی 🍃قصه در مطلب بعدی 👇🍂👇🍂👇 لطفا لینک کانال قصه های کودکانه رو برای دوستانتان ارسال نمایید تا همه از کانال تخصصی قصه های کودکانه استفاده نمایند👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شاهزاده زیبایی.mp3
9.59M
⭕️ کانال قصه های کودکانه 💠قصه شاهزاده زيبايي توضیحات:از قصه های تربیتی و مهدوی 🍂🌸🍃🍂🌸🍃 @Ghesehaye_koodakaneh لطفا لینک کانال قصه های کودکانه رو برای دوستانتان ارسال نمایید تا همه از کانال تخصصی قصه های کودکانه استفاده نمایند👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
خودپنداره ي کاذب منفی مثلاً کودك نقاشی می کشد و به مادر نشان می دهد، در اکثر مواقع مادر می گوید : عالیه عزیزم آفرین!! حتی اذعان می کنند که بچه ي ما هر کاري انجام دهد من در تشویق او می گویم که عالی است! خوب این بچه دیگه انگیزه براي پیشرفت نخواهد داشت. در کارهاي بچه ها بگردید و ببینید چه نوآوري انجام داده آن را ببینید و ذوق کنید و تشویق کنید. در حالت عالی گفتن کودك این برداشت را می کند که من باید عالی شوم حالا مامان گفت که عالی شدم! خوب تموم شد دیگه! و دیگر رشد و پیشرفت نخواهد بود. گاهی نیز کودك هیچ کاري انجام نداده اما به او لقب «نابغه» می دهیم. خود پنداره ي کاذب مثبت شکل می گیرد در حالی که کودك هیچ کاري انجام نداده و به او این شخصیت تلقین شده. کودك دچار شخصیت تلقینی می شود، من نابغه هستم من با استعدادم، من قهرمانم و ....... در این حالت بچه دچار تکبر می شود، قدرت همبازي شدن با هم سن و سال هاي خودش را از دست می دهد چون این درك رو داره که «می دونید من کی هستم؟!». و مرتب این لقب ها را می گیرد و می رود بالا به سمت خودپنداره ي کاذب مثبت. نکته ي مهم این جا است که به هر میزان که والدین خودپنداره ي کاذب مثبت در ذهن کودك ایجاد می کنند، خود کودك خودپنداره ي کاذب منفی ایجاد می کند. خود پنداره ي واقعی در این حالت گم می شود و کودك یک نماي بیرونی می سازد که شامل خودپنداره ي کاذب مثبت است و یک نماي درونی می سازد که شامل خودپنداره ي کاذب منفی است. متأسفانه چه مثبت و چه منفی خود پنداره ي کودك را اغلب برپایه ي کاذب ایجاد می کنیم. کودك فکر می کند و در اثر القائات خودش را در بالا می بیند در حالی که خودش را در پایین ترین مرحله ي منفی قبول دارد و این فاصله ها باعث می شود انگیزه ي کودك از بین برود. در حالت تعادل کودك پله به پله از نردبان بالا می رود حال اگر بخواهیم از پله ي اول نردبان یکدفعه پایمان را روي پله ي آخر بگذاریم جز فشار و آسیب نخواهد بود و می برد. چه قدر بچه هایی را می شناسیم که با این که نمراتشون خیلی خوب بوده اما در دبیرستان بریدند! چه قدر آدم هایی را می شناسید دختر و پسر که در دبیرستان کمتر از رتبه ي یک کنکور قبول نداشتند اما موقع قبولی از دورترین شهرها و معمولی ترین رشته ها سردرآوردند! یک دفعه سقوط می کند! چرا بچه هاي ما در راهنمایی یا دبیرستان و دانشگاه می برند؟ چرا بی انگیزه و سرخورده می شوند؟ چون روش تربیتی اشتباهی حاکم شد که به کودك یا حتی بزرگسال ها القا کنید تا بشوند. چه قدر معضل دوقطبی بودن را شنیده ایم. من با بسیاري از پسران و دختران مبتلا به دوقطبی کار کردم، تقریباً اکثراً کسانی بودند که تحصیلات عالیه در خانواده هایشان خیلی مهم بوده و این بچه ها از اول تحت فشار تحصیلات عالیه بوده اند، بعد نتوانستند به تحصیلات عالیه برسند مبتلا به شخصیت دوقطبی شدند که شیدایی افسردگی هم می گویند. امروزه خیلی از جوان هاي درسخوان ما مبتلا به شیدایی افسردگی هستند که شدت و ضعف دارد. چون بین چیزي که می خواهند باشند و دلشان می خواهد و با آن چیزي که واقعاً قبول دارند، خیلی فاصله هست. و دچار توهم ذهنی می شوند که ریشه ي این مسئله از همین زیر سه سال گذاشته می شود چون شخصیت بچه ها در این سنین شکل می گیرد پس مراقب باشید که به بچه ها شخصیت کاذب ندهید. بگذارید بچه ها خودشان باشند. در مقابل کار بچه ها فقط واکنش نشان دهید و کارهایشان را توصیف کنید نه تفسیر. در بحث مشارکت هم گفتم بچه ها عاشق بیگاري هستند کار به آن ها بدهید و در مقابل انجام کار ذوق کنید نه بارك ا.. بگویید و نه جایزه بخرید و نه آفرین بگویید. کار بهشان بدهید حتی شده کار بیخودي و بیهوده ولی وقتی داره انجام میده ذوق کنید. "اینو ببر اون جا بذار اهان قربون قدت برم، نازتو برم من، این کاغذ رو بینداز تو سطل " بچه ها در این حالت دچار غرور سازنده می شوند «اگر من نبودم این ها چی کار می کردن؟!». این حالت به بچه ها اعتماد به نفس می دهد. (پایان) استادسلطانی 🍂🌸🍃🍂🌸🍃 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
🦊🐔🦊🐔🦊🐔🦊 قسم روباه را بارو كنيم يا دم خروسو ؟ يكي بود ، يكي نبود ،‌ خروسي بود بال و پرش رنگ طلا ، انگاري پيرهني از طلا، به تن كرده بود ، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمائي مي كرد . خروس ما اينقدر قشنگ بود كه اونو خروس زري پيرهن پري صدا مي كردند . خروس زري از بس مغرور و خوش باور بود هميشه بلا سرش مي اومد براي همين آقا سگه هميشه مواظبش بود تا برايش اتفاقي نيافته . روزي از روزا آقا سگه اومد پيش خروس زري پيرهن پري ، بهش گفت : خروس زري جون . خروسه گفت :‌ جون خروس زري سگ گفت : پيرهن پري جون خروس : جون پيرهن پري سگ : مي خوام برم به كوه دشت ، برو تو لونه ، نكنه بازم گول بخوري ، درو رو كسي وا نكني خروس گفت : خيالت جمع باشه ، من مواظب خودم هستم . آقا سگه رفت ، بي خبر از اينكه روباه منتظر دور شدن اون بود . همينكه آقا سگه حسابي دور شد ، روباه ناقلا جلوي لونه خروس زري اومد تا نقشه اش رو عملي كنه ، جلوي پنجره ايستاد و شروع كرد به آواز خوندن : اي خروس سحري چشم نخود سينه زري شنيدم بال و پرت ريخته نذاشتن ببينم نكنه تاج سرت ريخته نذاشتن ببينم خروس زري كه به خوشگلي خودش افتخار ميكرد خيلي بهش بر خورد ، داد زد : ” نه بال و پرم ريخته ، نه تاج سرم ريخته . “ روباه گفت اگه راست ميگي ، بيا پنجره رو بازكن تا ببينمت . خروس مغرور پنجره رو باز كرد و جلوي پنجره نشست و گفت : بيا اين بال و پرم ، اينم تاج سرم . و همينكه خروس سرش رو خم كرد كه تاجش و نشون بده ، روباه بدجنس پريد و گردن خروس را گرفت . خروس زري داد زد : آي كمك ، كمك ، آقا سگه به دادم برس . آقا سگه با گوشهاي تيزش صداي خروس زري را شنيد و به طرف صدا دويد . دويد و دويد تا به روباه رسيد . از روباه پرسيد : ”‌ آي روباه ناقلا خروس زري را نديدي ؟ “ روباهه كه دهان آقا خروسه رو بسته بود و اونو توي كوله پشتي انداخته بود ،‌ شروع كرد به قسم خوردن كه والا نديدم ، من از همه چيز بي خبرم ، و پشت سر هم قسم مي خورد . يكدفعه چشم آقا سگه به كوله پشتي افتاد و گفت :‌” قسم روباه و باور كنم يا دم خروس را ؟“ آقا روباهه تازه متوجه شد كه دم خروس از كوله پشتي اش بيرون آمده ، پس كوله پشتي اش رو انداخت و تا مي توانست دويد تا از دست سگ نجات پيدا كند . و خروس زري پيرهن پري هم همراه آقا سگه به خونشان برگشتند . آره بچه ها جون وقتي كسي دروغي بگه ، ولي نشانهائي وجود داشته باشه كه حرف او را نقض كنه از اين ضرب المثل استفاده مي شود. 🍂🌸🍃🍂🌸🍃 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
#داستانهای_شاهنامه در ادامه داستان های زیبای شاهنامه👇 @Ghesehaye_koodakaneh
در ادامه داستان های زیبای شاهنامه👇 «گزاینده کاری بد آمد به پیش» در بخش چهارم، کی کاووس و پهلوانان گرد هم آمدند و به این نتیجه رسیدند که برای نبرد با سهراب (پهلوان نوجوان) از جهان پهلوان (رستم) کمک بخواهند و … کی کاووس نامه ای به رستم نوشت و ضمن آن پهلوانی ها و شجاعت های او را بسیار ستایش کرد: یکی نامه فرمود پس شهریار نوشتن بَرِ رستم نامدار دل و پشتِ ایران و نیران تویی به چنگال و نیرویِ شیران تویی چو گردِ پیِ رخشِ تو نیل نیست هماوردِ تو در جهان پیل نیست کمندِ تو بر شیر بند افگند سنان تو کوهی ز بُن بَرکَنَد و نامه را به دست گیو راهی زابلستان کرد تا هرچه زودتر به دست رستم برسد: به گیو آنگهی گفت برسانِ دود عنانِ تکاور بباید پسود بباید که نزدیکِ رستم شوی به زاول نمانیّ و گر نغنوی گیو با سرعت تمام خود را به رستم رساند و ماجرای سهراب را بازگو کرد و گفت که باید خیلی زود نزد کاووس شاه روند: بگفت آنچه بشنید و، نامه بداد ز سهراب چندی سخن کرد یاد رستم خندید و از اینکه در سپاه ترکان (تورانیان) پهلوان نوجوانی چنین حضور دارد، با تعجب گفت: البته من در سرزمین توران پسری دارم اما هنوز کم سن و سال است و چیزی از جنگ نمی داند! از آزادگان این نباشد شگفت ز ترکان چنین یاد نتوان گرفت من از دخت شاه سمنگان یکی پسر دارم و، باشد او کودکی به هر حال رستم ماجرا و حریف را جدی نگرفت و به گیو پیشنهاد کرد چندی (مقداری) آنجا استراحت و سپس حرکت کنند: بباشیم یک روز و، دم برزنیم یکی بر لب خشک نم برزنیم از آن پس گراییم نزدیک شاه به گُردان ایران نماییم راه اما چهار روز گذشت و رستم و گیو در حال خوشگذرانی بودند: به روز چهارم برآراست گیو چنین گفت با گُردِ سالار نیو که کاووس تند است و هوشیار نیست همین داستان بر دلش خوار نیست و اینکه این ماجرا برای کی کاووس بسیار مهم است و از تاخیر ما عصبانی خواهد شد. بعد از چهار روز بالاخره رستم همراه گیو حرکت می کند: بفرمود تا رخش را زین کنند دَم اندر دمِ نایِ رویین کنند 🌼لطفا ادامه داستان را همراه ما باشید. 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 اولین کانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا لینک کانال را برای دوستانتان ارسال نمایید تا همه از مطالب قصه های کودکانه استفاده نمایند👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
بزك نمير بهار مي آد ، خربزه و خيار مي آد🐐 حسني با مادر بزرگش در ده قشنگي زندگي مي كرد . حسني يك بزغاله داشت و اونو خيلي دوست داشت . روزها بزغاله را به صحرا مي برد تا علف تازه بخورد . هنوز پاييز شروع نشده بود كه حسني مريض شد و يك ماه در خانه ماند . مادربزرگ حسني كاه و يونجه اي كه در انبار داشتند به بزغاله مي داد . وقتي حال حسني خوب شده بود ، ديگر علف تازه اي در صحرا نمانده بود . آن سال سرما زود از راه رسيد . همه جا پر از برف شد و كاه و يونجه ها ي انبار تمام شد . بزغاله از گرسنگي مع مع مي كرد . حسني كه دلش به حال بزغاله گرسنه مي سوخت اونو دلداري مي داد و مي گفت : “ صبر كن تا بهار بيايد آنوقت صحرا پر از علف مي شود و تو كلي غذا مي خوري . ” مادر بزرگ كه حرفهاي حسني را شنيد خنده اش گرفت و گفت : تو مرا ياد اين ضرب المثل انداختي كه مي گويند بزك نمير بهار مياد خربزه و خيار مياد . آخه پسر جان با اين حرفها كه اين بز سير نمي شود . به خانه همسايه برو و مقداري كاه از آنها قرض بگير تا وقتي كه بهار آمد قرضت را بدهي . حسني از همسايه ها كاه قرض كرد و به بزك داد و بزك وقتي سير شد شاد وشنگول ، مشغول بازي شد . 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
🍃🌸 نوازش تشويق نيست، نوازش نياز بچه هاست مثل غذا، ما بايد بچه را نوازش كنيم، بچه هميشه بايد نوازش بگيرد، چه كار خوب بكند و چه كار بد بكند. @Ghesehaye_koodakaneh
#بازی بازی با پیچ و مهره، البته با نظارت بزرگترها که مراقب باشند بچه پیچ و مهره رو نذاره دهنش. ✔️ افزایش قدرت و توانایی انگشتان در کارهای ظریف ✅ رده سنی: 2 تا 5 سال 🍂🌸🍃🍂🌸🍃 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
😍مامان باباهای عزیز 😘کوچولوهای ناز😘 🌸قصه صوتی رو از دست ندید 🌼قصه زیبای 🌸سیمرغ🌸 توضیحات:از قصه های تربیتی و مهدوی 🍃قصه در مطلب بعدی فردا 👇🍂👇🍂👇 لطفا لینک کانال قصه های کودکانه رو برای دوستانتان ارسال نمایید تا همه از کانال تخصصی قصه های کودکانه استفاده نمایند👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4