💠 شیوع وبای «قیاس»
▪️ نکاتی پیرامون غلبه روش «قیاسی» بر «استقراء»
t.me/ali_amiry_ir/30
•┈┈┈┈┈┈┈••✾••┈┈┈┈┈┈┈•
❁ـ﷽ـ❁
🔸 یک واقعیت مهم در دوره تحصیل حوزویان، غلبه منطق قیاسی بر استقراء است. دانشهایی که طلاب فرا میگیرند عموما بر پایه روش استنتاج قیاسی و استدلال از کلیات به جزئیات است، تا جایی که حتی در ادبیات عرب نیز، اگر سماع، مخالف قواعد نحوی گزارهای را بیان کند با توجیهات ناصوابِ قیاسی، خود عرف عرب را نیز به غلطگویی متهم میکنند! (ر.ک: الخصائص، ج2، ص 474). وضعیت اسفبار پژوهش در حوزه، و سد سکندری میان عموم طلاب با علم، آینه تمامنمای همین مدیریت مُنسلخ از استقراء و مُنغمر در قیاس است.
🔹 بدیهی است که نگارنده به اشکالاتِ اخذِ معرفت علمی از طریق استقراء واقف بوده، و نیز روش قیاسی را در جای خود، و البته با مبادی یقینآور امری لابد و ضروری میداند. اما حیث التفاتی این نگاشته صرفا به دلیل تغلیب روش قیاسی بر سایر روشها است که زمینه را برای گرایش حوزویان به شبهعلم و خرافه فراهم کرده است.
سوگیریهای مطالعاتی، استناد به رسانههای زرد، ناآشنایی با نظام آماردهی و تکیه بر مشاهدات فردی، جملگی گواه است بر این که ما حوزویان به آداب استقراگرایی ملتفت نیستیم. (برون شد از پرده راز، تو پرده پوشی چرا؟)
🔹 این وبای مهلک به دستگاه اعتبارسنجی و فقه الحدیثی امامیه نیز سرایت کرده و قواعد عامِ ناصوابی را پدید آورده است. مبحث توثیقات عام و مشخصا پربسامدترین مصداق آن، یعنی قاعده «اکثار» یکی از همین نمونهها است. در پژوهشهای معاصر نشان داده شده که این قاعده، توان اثبات وثاقت راوی مکثرٌ عَنه را ندارد (ر.ک: مقاله بازخوانی نظریه «دلالت اکثار بر وثاقت») و از نگاه صاحب این قلم نیز، کاربست این دست قواعد در فقه الحدیث، ثمرهای جز ورود حدیثنماها به مجامع امامیه نداشته است.
🔸 این حجم از تعصب در استدلال، رکودِ نظریهپردازی و تعبد در مبانی را در بین طلاب ناچیز نپنداریم. عموم اندیشمندان ما، نوره را از بوره فرق نمیگذارند اما بر اساس دادههای قیاسیِ متافیزیکِ افلاطونی، عالم را توصیف میکنند و بر اساس قاعده جهان شمول «تعظیم شعائر» هر وهنی را در حق آلُ الله روا میدارند و با قاعده بی اساس «تسامح در ادله»، ماله بر هر روایتنمایی میکشند. نجاشی را از پادشاه حبشه فرق نمینهند اما سخن از صحت تمام مرویات کتب اربعه میزنند. همه این استنتاجات ناصواب، حاصل تصمیمگیری برای جزئیات است، از طریق کلیات!
🔹 به رای این کمترین، یکی از اصلیترین علل شیوع این قیاسهای ناصواب، فلسفه و طبیعیات یونان باستان است. تا جایی که حتی بنان و بنیان مکتب طب یونانی نیز _ بخوانید طب قیاسی _ بر اساس قیاس و استنتاج کل به جز استوار است. (ر.ک: مفتاح الطب، ص 37: بالفكر و القياس...فيستخرج به القوانين الّتى يحتاج إليها فى الطّبّ)
🔸 حتی اصول فقه موجود و مکتب شیخ انصاری نیز از سرایت این وبای مهلک بینصیب نمانده، و با تاثر از روشهای فلسفی برآمده از قیاس، و ارائه احتمالات فیلسوفانه (و نه عرفی) ذهن فقیه را فرسنگها از آبادی فقاهت دور کرده است. شاید سه هزار و نهصد و بيست احتمالی که محمد علی بهبهانی برای «لام» و «حمد»، در کلمه «الحمد» مطرح میسازد نمونه خوبی از همین تاثیرات فلسفی باشد. (ر.ک: مقامع الفضل، ج۲، ص۴۹۱-۴۹۲)
🔹 برون آمدن از تنگناهای حاصل از تغلیب روش قیاسی، و پیراستن زنگارهای یاد شده از چهره حوزویان، بدون پذیرش رویکردهای تلفیقی و ترکیبیِ مبتنی بر شواهد و جمعآوری صبورانه دادهها، و استنتاجاتی که ما را از جزئیات به کلیات میرساند، میسور نخواهد بود. تخصصی شدن حوزه افتا، و فقاهت متجزی (در امور مستحدثه) از ضرورتهای انکارناپذیر عصر حاضر است. آن زمانهای که یک فقیه در تمام ابواب فتوا میداد و دماغش جامعِ معقول و منقول و طب و سیاست و فقه و رجال و اقتصاد و حدیث بود، مُرد! حلوایش را بخورید و فاتحهاش را بخوانید.
🔸 باری! به راستی اگر «استدلال»، سنگِ بنای اندیشه باشد _ که هست _ باید به رشد آداب استقراء کمک کرد. از این رو به خودم و طلاب جوان توصیه میکنم، جامه «کلیات» بدریم و ردای «جزئینگری» بپوشیم. دست از قواعد جهان شمول بشوییم و حنای ابتنا بر شواهد ببندیم. گوش تا گوش، سَرِ تعصبات صنفی را ببُریم و دشنه را در قلب تعلقات قبیلهای فروبَریم. «ادری» را بیش از «ما ادری» دوست نداریم. قیاس ناصواب وانهیم. دائمُ النظریه بودن را ذَنب لایُغفر بپنداریم و به سانِ اَمسَیتُ کُردیّا و اَصبَحتُ عَربیّا، در آنچه بدان تخصص نداریم قلم نفرساییم، و از این دقیقه غافل نباشیم که برای سبز ماندن در میان ویرانههای پژوهشی، به ریشههای تنومند استقراء نیز، نیازمندیم.
و آخر دعوانا أَن الحَمد للَّه رَب الْعالمین
✍️ علی امیری - 26 محرم 1443
#حوزه
🆔 t.me/ali_amiry_ir/30
🌐 http://ali-amiry.ir/200
@gholow
⚠️کمتوجهی به تخصصگرایی در حوزه
در برنامه آموزشی رسمی حوزه علمیه همت اصلی بر فقه و اصول فقه است. البته در جای خود توجه ویژه به این دو علم لازم است و جای قدردانی دارد. اما متأسفانه این توجه بسیار به قیمت به حاشیه راندن دیگر علوم اسلامی در حوزه انجامیده است. هرچند هنوز برخی از مباحث این دو علم نیز آن سان که شایسته است در برنامه آموزشی مورد توجه قرار نگرفته است. (و بر برخی زوائد کم کاربرد تأکید بسیار شده.) و این بیارتباط با اصرار بیش از حد بر برنامه واحد برای همه طلاب با استعدادها و سلایق و علایق مختلف نیست. توضیح آنکه بعد از سه پایه نخست، حوزه در هفت پایه بعد دروس اصلی همه پایه ها فقه و اصول است. و به دیگر علوم به صورت بسیار گذرا پرداخته میشود. سپس در درس خارج نیز غالباً محور اصلی همین دو علم هستند؛ درس خارجی که ممکن است دو سال و یا بیست سال و یا بیشتر به طول بینجامد.
علاوه بر این دفاتر بسیاری از مراجع به کسانی که به تخصص های غیر از فقه و اصول مشغول باشند، شهریه نمی دهند! کم لطفی نظام حوزه به مدرسان علوم مختلف نیز به تضعیف تخصصگرایی دامن میزند. به این نحو که اگر طلبهای خودش سالها در علوم حدیث و رجال و یا کلام، پژوهش کرده باشد، برای شروع تدریس غالباً ناگزیر است از تدریس پایه های اول و ادبیات عرب و آموزش فقه و منطق بیاغازد! خلاصه متخصص یک علم را بر تدریس علم دیگر میگمارند!
در سالهای اخیر مؤسساتی تخصصی در دیگر رشتههای اسلامی برای سطوح تحصیلی بالا ایجاد شده. ولی متأسفانه هم چنان این موسسات و رشتههای تخصصی شان جایگاه پررنگی در حوزه ندارند. بلکه در برخی از همین مؤسسات طلبه مجبور است حتی تا سالهای آخر دروس فقه و اصول را بخواند.
برنامه رسمی فقه و اصول برای اکثر طلاب مناسب نیست، و برای بسیاریشان سنگین است، و برای برخی هم جامعیت کافی را ندارد. اما به هر حال، این انس با فقه و اصول این مزیت را دارد، که اکثر طلاب از پیچیدگی های فقاهت اطلاع می یابند. و به راحتی به خود اجازه فتوا نمیدهند. و بر منابر نیز اکثراً به ذکر فتاوای فقهای شهیر با ذکر نامشان میپردازند.
اما از ثمرات کم توجهی به تخصصهای مختلف دیگر در حوزه علمیه این است، که با ارائه سطحی مباحث رشتههای غیر فقه و اصول توهم آشنایی با آن علم برای طلاب ایجاد میکنند. بسیاری از کسانی که از ابتداییترین مباحث علوم حدیث، رجال، علوم قرآنی، کلام، تاریخ، فرق و... اطلاع ندارند؛ به خاطر آشنایی سطحی با مباحث و مبانی علوم، و ناآگاهی از اختلافات و پیچیدگیهای آن گمان میکنند میتوانند در مورد مسائل مختلف صحبت کرده و حتی بدون دانستن مستندات متخصصان به نقد ایشان مبادرت ورزند!
از دیرباز از مقتضیات کار حوزوی تبلیغ و منبر بوده، و از ضروریات منبر آشنایی با علوم حدیث است. میبینیم که وقتی حوزه ابزار ضروری اعتبار سنجی احادیث را در هیچ یک از دروسش به دست طلبه نمیدهد، طلاب -به ویژه آنانکه به مطالب و روایات شناختهشدهتر اکتفا نمیکنند، و دنبال مطلب جدید هستند- در استفاده از روایات به اشتباهات بسیار گرفتار میشوند. برخی به راحتی به اخبار بیسند قرون متأخر استناد میکنند. و برخی که قدری وضعشان بهتر است، هر خبر ضعیف السند در منابع متقدم را بدون بررسیهای متنی و سندی به مخاطبان ارائه میدهند. به اقتضای روضهخوانی و ذکر سیره اهل بیت ع آشنایی با بررسیهای تاریخی نیز از ضروریات مبلغان است. اما چه اندکاند کسانی که به صورت روشمند وارد این مباحث شوند. (t.me/gholow2/934) این زمینه نشر مطالب بیپایه و حتی بعضاً غلو را فراهم میکند.
وانگهی ضعف عمومی برخی از رشتهها مانند علوم حدیث، تاریخ و کلام آثار سوء خود را در آرای فقهی نیز میگذارد. کمکاری در معرفی تخصصها در حوزه حتی در دیدگاهها نسبت به عالمان سرشناس نیز مشکلاتی درست میکند. مثلاً از مجتهد ممحض در فقه و اصول در مورد فلان فرقه باطنی استفتا میکنند! و مسائل تاریخ فلان منطقه را از مرجع فقهی می جویند و… و متخصصان این حوزهها در میان عموم (حوزوی و غیر حوزوی) مهجور میمانند.
در برخی از نشستهای طلبگی جمعی افسوس میخورند و بر حذر میدارند از اینکه امروزه غیرحوزویان بر منابر سخنرانی میکنند. و یا از اینکه چرا بسیاری از طلاب مشغلههای غیر طلبگی از کارمندی تا مسافرکشی را پیشه کردهاند؟! البته این به حاشیه رفتن عجیب نیست. وقتی در میان بدنه حوزه هنوز تخصصگرایی به رسمیت کافی شناخته نشده، مردم هم کم کم این را احساس می کنند.
البته بسیاری از دانشگاهیان و غیرحوزویان نیز بیکار نمینشینند! و گاه با رویکردی تخصصگراتر وارد عرصههای علوم اسلامی میشوند. در حوزه افراد متخصص در فنون مختلف کم نیستند. چنانکه مبلغان موفق با اتکای به معارف عمومی شیعه نیز بسیارند. اما ایشان عموماً خود برنامهای متفاوت با برنامههای نظام آموزش رسمی داشتهاند.
#حوزه
@gholow
اکبری، فقه الحدیث روایات نهی از تکذیب اخبار منسوب به اهل بیت ع 2.mp3
15.19M
فقه الحدیث روایات نهی از تکذیب اخبار منسوب به اهل بیت علیهمالسلام
🎙عمیدرضا اکبری
2:20 پیشینه رد و تکذیب روایات؛ از رویکرد غالیان تا اصحاب امامی
15:16 شروط خروج از ولایت اهل بیت علیهم السلام به واسطه تکذیب اخبار
34:59 شروط ممنوعیت و جواز تکذیب احادیث منسوب
در این گفتار به مهمترین روایات موضوع (با اسناد و منابع قویتر) پرداخته شده، و دلالات آن با توجه به تعابیر خود این اخبار و نیز دیگر روایات مرتبط تبیین شده است.
📎 آدرس برخی از مباحث مکتوب مرتبط
@gholow
اتهام ابوالمفضل شیبانی به تحریف و جعل اسناد؛ عیارسنجی آرای رجالیان متقدم و متأخر.pdf
467.3K
اتهام ابوالمفضل شیبانی به تحریف و جعل اسناد
✍️محمدتقی ذاکری و عمیدرضا اکبری
پژوهشنامه حدیث تطبیقی، ش14، 1400ش
(نسخه نویسنده)
ابوالمفضل شیبانی (م۳۸۷ق) از راویان پرکاری است که روایات پرشماری در منابع حدیث و کلام فرق اسلامی دارد، و جمعی از بزرگان فریقین، او را به حافظ بودن ستودهاند. با وجود این، جمعی از رجالیان متقدم او را تضعیف کردهاند؛ مانند جمع زیادی از مشایخ نجاشی و برخی از بزرگان عامی سدۀ 4 و 5 همچون دارقطنی و برخی شاگردان روایی شیبانی. بزرگانی امامی مانند ابنغضائری نیز او را اهل سندسازی دانستهاند. اما جمعی از عالمان سدههای اخیر، پیشنیان رجالی را به تندروی یا تأثیرپذیری از نگرشهای کلامی عامه در تضعیف متهم کردهاند. بنابراین، مسأله اصلی مقاله یافتن راههایی برای قضاوت در این اختلافات است. یافته تحقیق آن است که نقدهای این عالمان بر تضعیفات پیشینیان ناتمام است، و با روشهایی تاریخی مانند ابحاث طبقاتی و بررسیهای تطبیقی منابع میتوان برخی تحریفات شیبانی را کشف کرد. همچنین شیبانی در مقابله به مثل برخی جریانهای حدیثی رقیب امامیه، گاه اسنادی ساختگی در تأیید مذهب ارائه داده است.
اکبری، تکمله
@gholow
تحلیل قرب اسناد در روایات ابوالمفضل شیبانی؛ قرینهای تازه در شناخت وضعیت رجالی وی، عافی خراسانی.pdf
490.3K
تحلیل قرب اسناد در روایات ابی المفضل شیبانی؛ قرینهای تازه در شناخت وضعیت رجالی وی
محمد عافی خراسانی
ابوالمفضل شیبانی از راویان بسیار فعال و البته، حاشیهبرانگیز در حوزههای حدیثیِ فریقین است. هرچند او در منابع متقدم رجالی فریقین تضعیف شده است و بسیاری نیز از متقدمان پیروی نمودهاند، اما برای اینکه بتوانیم از درستیِ تضعیفِ او در منابع رجالی اطمینان حاصل نماییم، باید به شواهد دیگری نیز دربارۀ این راوی توجه نماییم. از قرینههای مهم در این راستا، بررسی وضعیت قرب اسنادِ اوست. این قرینه، از یک سو، جلوی استدلال به "اِکثار روایتِ راویان جلیلالقدر از وی" را برای اثبات وثاقتِ او میگیرد؛ و از سویی دیگر، واکاوی سندهای ابوالمفضل که دارای این مزیت بودهاند، نشان میدهد که او در برخی از اسناد گوتاهش دچار تناقضگویی شده است که نشان از دروغگویی و یا ضابط نبودنش دارد.
اطلاعات این مقاله تکملهای بر برخی مقالات در دست نشر نویسنده است. نیز نک:
ذاکری و اکبری، اتهام ابوالمفضل شیبانی به تحریف و جعل اسناد
اکبری، «تفاوت طبقات اسناد ابوالمفضل شیبانی و برخی از محدثان معاصر او»
ذاکری، رویکرد ابوالمفضل شیبانی به حدیث
@gholow
سلسله مباحث نقد مستندات نه ربیع و مواردی مرتبط با آن:
t.me/gholow2/1701
اسماعیل بن ابیزیاد سکونی قاضی عامی یا صحابی رازدار امامی؟ اکبری و قندهاری، نسخه مؤلف.pdf
713.5K
اسماعیل بن ابیزیاد سکونی: قاضی عامی یا صحابی رازدار امامی؟ (نسخه نویسنده)
عمیدرضا اکبری و محمد قندهاری
مطالعات تاریخی قرآنوحدیث، ش۶۹، ۱۴۰۰ش
اسماعیل بن مسلم سَکونی (د حدود 180ق) را برخی منابع متقدم امامیه عامی دانستهاند. علاوه بر تصریح رجالیان سنی به قضاوت سکونی، قرائن متعددی حکایت از ارتباط او با دربار عباسی دارد که این مسئله در کنار نحوۀ روایتگریاش از امام صادق ع، نوع گرایش عامی او را نشان میدهد؛ اما فراوانیِ روایات او در منابع امامی، مضامین برخی از روایاتش و آشنایی اندک امامیه با او موجب شده تا در قرون اخیر، کسانی دیدگاه متقدم در مورد مذهب سکونی را رد کرده و او را نه تنها امامی، که از اصحاب رازدار و ثقه امام صادق ع بشمرند. این مقاله بعد از ارائه دلایلی جدید بر گرایش عامی سکونی، نشان داده که برخی از روایات او که پیشتر شاهد امامی بودنش تلقی میشدند، روایاتیاند که برگرفته از دفاتر دیگران هستند و نسبت آنها به سکونی نیز اشکالاتی دارد. همچنین، وی روایات زیادی با مضامین عامی و خلاف اعتقاد امامیه دارد؛ مانند اخبار همسو با فقه جریانهای حاشیهای عامه، مناقب خلفا و حتی کتابی تفسیری با فضایی عامی.
@gholow
🔺مروری بر مقاله سکونی و تأملاتی بر شیعهتراشی ما
✍️ عمیدرضا اکبری
شاید حدود ۸-۹ سال پیش بود که با یکی از دوستان مجموعه شواهد متعددی را بر تشیع و امامی بودن اسماعیل بن ابیزیاد سکونی جمع کردیم، و برخی آن را به نام خودم در فضای مجازی نیز نشر داده بودند. اما امروزه در مقاله بالا همه آن ادلۀ تشیع و بیش از آن را رد کرده، و نشان دادهایم که برداشت قدیم ما و البته آقایان محققیان و حکیم که در همان سالها مقالاتی رسمی در زمینه تشیع سکونی نوشته بودند نادرست بود.
تا به امروز نیز مقالات متعددی در زمینه مذهب راویان نوشته میشود و در آن مشاهیر عامی مانند سفیان ثوری و فضیل بن عیاض و البته زیدیانی چون ابن عقده، اسماعیلیانی چون قاضی نعمان مغربی و سردمداران غالیان مانند حسین بن حمدان خصیبی و اسحاق بن محمد بصری امامی معرفی میشوند. رویکردی که البته قرنها سابقه دارد، و در بعضی از کتب تراجم امامی برخیها به را به «شیعهتراش» وصف نمودهاند (برای نمونه: أعيان الشيعة، ج6، ص72. در کتاب تأسیس الشیعه نیز چنین روشی قابل پیگیری است). این مشکل کمابیش در میان بسیاری از فرق دیگر (از صوفیان تا غالیان) نیز شایع است که بسیاری از قدمای غیرخودی را همرأی خود میانگارند. (و البته، خیلی اوقات هم معاصران همرأیشان را غیرخودی میشمارند.😊)
به نظر ما، از دلایل این رویکرد این است که ما چندان ویژگیهای حدیث و عقاید منابع دیگر فرق مطلع نبودهایم و لذا بسیاری از احادیث شبیه روایات امامی را نشان از امامی بودن راوی آن میپنداشتیم؛ در صورتی که بسیاری از این گزارشها نمونههای مشابهی را در منابع سنیان و غالیان قطعی (مانند نصیریه) نیز دارد. البته مشکل دیگر نیز بعضی از انتسابهای نادرست روایات امامی به راویان فرق دیگر است که ممکن است سهواً یا عمد صورت بگیرد.
مقاله سکونی و دو مقاله در دست نشر دیگر ما در مورد ابن شعبه حرانی و ابن حمدان خصیبی بسیاری از رویکردهای متأخر در شناخت مذهب راویان را نقد کرده است و از این جهت میتواند در مطالعه مذهب راویان مورد توجه واقع شود، و البته، به تبیین نگاهی پیشنیان در غیر امامی شمردن بسیاری از راویان کمک کند.
@gholow
Z0000556.MP3
18.14M
معنای صحیح قرب به حق، نیاز مخلوق به خالق در حدوث و بقا
https://t.me/eategadat
◾️ بر آن دو خشمگین بود...
- ما رواه علي بن أسباط رفعه إلى الرضا عليه السلام: أن رجلا من أولاد البرامكة عرض لعلي بن موسى الرضا عليه السلام فقال له ما تقول في أبي بكر قال له سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر فألح السائل عليه في كشف الجواب فقال عليه السلام كانت لنا أم صالحة ماتت و هي عليهما ساخطة و لم يأتنا بعد موتها خبر أنها رضيت عنهما. (الطرائف، ج1، ص252)
از امام رضا علیه السلام مروی است که مردی از برمکیان به ایشان گفت نظر شما در مورد ابوبکر چیست؟ پس فرمود: سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر. چون آن مرد بر یافتن پاسخ اصرار ورزید، پس فرمود: ما مادر نیکوکاری داشتیم که در گذشت در حالی که بر آن دو خشمگین بود. و پس از مرگش نیز خبری از رضایتش از آن دو به ما نرسیده است.
▪️گویا اشاره به غضب حضرت صدیقه طاهره بر آن دو با چنین تعابیری، در میان خاندان فاطمه زهراء سلام الله علیها رایج بوده (نیز نک: امالی صدوق، ص756؛ اعتقادات الامامیه، ص105؛ دلائل الإمامة، ص135؛ بخاری، ط السلطانیة، ج5، ص139؛ ج8، ص146)، و افزون بر ائمه علیهمالسلام، توسط دیگر علویان تکرار شده یا به ایشان نسبت داده شده است:
- ثم قام القاسم بن إبراهيم بن إسماعيل بن إبراهيم بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب" فدعا إلى طاعة الله، وكان خروجُهُ بغربي مصر فأجابه منهم كثيرٌ، وبايعوه وأقام معهم مُدّةً قليلةً ثم سألوه عن أبي بكر وعمر فقال: كانت لنا أمٌّ صدِّيقةٌ ابنة صدِّيقةٍ ماتت وهي غضبانة عليهما، ونحن غاضبون لغضبها
(حقائق المعرفة، احمد بن سلیمان زیدی، ج1، ص521؛ الانتصار في الرد على المعتزلة القدرية، ج1، ص110)
- قال أبو بكر [الجوهری] و حدثني المؤمل بن جعفر قال حدثني محمد بن ميمون قال حدثني داود بن المبارك قال أتينا عبد الله بن موسى بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علي بن أبي طالب ع و نحن راجعون من الحج في جماعة فسألناه عن مسائل و كنت أحد من سأله فسألته عن أبي بكر و عمر فقال أجيبك بما أجاب به جدي عبد الله بن الحسن فإنه سئل عنهما فقال كانت أمنا صديقة ابنة نبي مرسل و ماتت و هي غضبى على قوم فنحن غضاب لغضبها.
قلت قد أخذ هذا المعنى بعض شعراء الطالبيين من أهل الحجاز أنشدنيه النقيب جلال الدين عبد الحميد بن محمد بن عبد الحميد العلوي قال أنشدني هذا الشاعر لنفسه و ذهب عني اسمه قال:
يا أبا حفص الهوينى و ما كنت مليا بذاك لو لا الحمام
أ تموت البتول غضبى و نرضى ما كذا يصنع البنون الكرام. (شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج6، ص50)
@gholow
⚠️ لیلة الرغائب
صدا و سیمای ایران که فراوان احکام ضروری و معارف متواتر کتاب و سنت را وانهاده است، و حتی خود نشر دهنده غنا و حتی ترانهخوانی زن (در برنامههای کودک و غیر آن) و برخی از دیگر مناهی دینی است، بساری اوقات نیز بر نشر مطالب بیسند و البته عامهپسند به نام دین اهتمام دارد. از آن جمله لیلة الرغائب و یا به قول خودشان شب آرزوهاست که البته ترجمه رغائب به آرزوها هم از اشتباهات صدا و سیما است.
هیچ اسم و اثر و نام و نشانی از لیله الرغائب جز روایتی عامی در احادیث ما نیست. با سندی به غایت ضعیف به روایت متهمی صوفی از 8 طبقه ناشناخته از شخصی عامی از انس بن مالک که خود انس در روایتی امامی از دروغپردازان شمرده شده است (معاني الأخبار، ص411)، و مهمتر اینکه اصل انتساب این خبر به این راوی پرشاگرد پذیرفتنی نیست.
خود عامه هم راوی حدیث را متهم به جعل همین حدیث می دانند. (الجرح و التعديل، ج3، ص219؛ ر.ک الموضوعات ابن الجوزی) حتی برخی از سنی ها هم نماز لیله الرغائب را که از میان خود آنان برخاسته بدعت میدانند (ابن جوزی، الموضوعات، ج2، ص129؛ ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، ج2، ص262؛ ج5، ص344؛ عجلونی، کشف الخفاء، ج2، ص410؛ لخمی شاطبی غرناطی(م790)، الاعتصام، ج1، ص122؛ فتنی، تذکرة الموضوعات، ص44؛ شربینی، الاقناع، ج1، ص108؛ ملییاری هندی(م987)، فتح المعین، ج1، ص312؛ نووی، شرح صحیح مسلم، ج۸، ص۲۰).
رجالی دانشمند، جناب آقای مددی نیز این خبر را موضوع یا ضعیف دانسته، و دربارهاش گفته است: «یک حدیثی است که آثار جعل من رأسه إلی ذیله واضح است».
عالمانی مانند آقایان امینی، تستری، سبحانی و میلانی هریک به نوعی عامی بودن و حتی ساختگی بودن آن را پذیرفته اند (امینی، الغدیر، ج5، ص245؛ همو، الوضاعون و احادیثهم، ص228؛ تستری، النجعة فی شرح اللمعه، ج3، ص103؛ سبحانی، موسوعة طبقات الفقهاء، ج7، ص116؛ میلانی، سید علی، شرح منهاج الکرامة فی معرفة الامامه، ج3، ص303).
علامه مجلسی نیز آن را غیر معتمد می داند و به عمل به آن اشکال می کند. (زادالمعاد، ص42)
این خبر در منابع شیعه در إقبال الأعمال (ط الإسلامية، ج2، ص632) بدون ذکر سند و در بحار الانوار (ج95، ص395) به نقل از اجازات علامه با همان سند عجیب عامی آمده است. مرحوم سید در اقبال از این گونه مسامحات فراوان دارند، چنانکه خود ایشان اشاره فرموده آن را با نام احتیاط آوردهاند! و اگرچه بعضیها از باب ادله تسامح به آن عمل کردهاند. اما برخی از فقهای قدیم و بسیاری از محققین معاصر در دلالت این ادله نسبت به این گونه اخبار اشکالات فراوانی مطرح نمودهاند.
(مثلا می توانید بحث شیخ یوسف بحرانی را در الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج4، ص197 نسبت به این ادله ببینید. و یا تحقیق مفصل شیخ محمد جواد فاضل در مورد موافقین و مخالفین در کتاب قاعده تسامح در ادله سنن و نیز کتبی همچون «اخلاق اسلامي و كاربست قاعده تسامح در ادله سنن» اثر محمدتقی اسلامی نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و...)
شاید بدعت بودن و البته سنت بودن این نامگذاری، هیچ یک دلیل روشنی نداشته باشد؛ اما احتیاط در اجتناب از اعتقاد به خصوصیت شرعی این شب است.
⚠️«تعبیر "من اطاع الخمینی فقد اطاع الله" امثال شهید دستغیب ناشی از غفلت آنها بود!»
شهاب الدین حائری شیرازی، (فرزند شیخ محی الدین حائری شیرازی) در کانال تلگرامی خود نوشت:
🔹امام علی (ع): حاکم نباید بگوید "هرکس از من اطاعت کند از خدا اطاعت کرده" معیار اطاعت خدا، کتاب وسنت است. در کتاب میزان الحکمه جلد 1 باب امارت روایات زیبایی در خصوص رهبری جامعه آمده به چند نمونه توجه نمایید:
الإمام علي (عليه السلام): بعث النبي (صلى الله عليه وآله) جيشا وأمر عليهم رجلا وأمرهم أن يستمعوا له ويطيعوا، فأجج نارا وأمرهم أن يقتحموا فيها، فأبى قوم أن يدخلوها وقالوا: إنا فررنا من النار، وأراد قوم أن يدخلوها، فبلغ ذلك النبي (صلى الله عليه وآله) فقال: لو دخلوها لم يزالوا فيها، وقال: لا طاعة في معصية الله، إنما الطاعة في المعروف (تنبیه الخواطر ج1 ص51) [و همین داستان: دعائم الإسلام، ج1، ص350؛ تاريخالإسلام، ج2، ص457؛ مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج2، ص57، 128 و 297؛ صحيح البخاري، ج7، ص39، ج11، ص37 و82؛ صحيح مسلم، ج3، ص1469؛ سنن أبي داود، ج3، ص1136؛ سنن النسائي، ج5، ص220 و ج4، ص434]
🔹پیامبر ص سپاهی را به جنگی گسیل کرد وبر ایشان امیری گذارد وفرمود به حرف امیر خود گوش کنید ومطیع او باشید پس در میانه راه آن امیر اتشی افروخت و سپاهیان را گفت یک به یک به آن داخل شوند پس عده ای فرار کردند و داستان را به پیامبر گفتند پیامبر (ص)فرمودند اگر داخل آتش شده بودند همچنان در آتش جهنم میسوختند چرا که طاعت کسی در معصیت خدا جائز نیست وفقط در امور نیک طاعت مجاز است.
عن علی (عليه السلام): احذروا على دينكم ثلاثة:... ورجلا آتاه الله عز وجل سلطانا فزعم أن طاعته طاعة الله، ومعصيته معصية الله، وكذب، لأنه لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق... إنما الطاعة لله ولرسوله ولولاة الأمر، وإنما أمر الله عز وجل بطاعة الرسول لأنه معصوم (بحار، ج72. ص338؛ خصال، ج1، ص68) [كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص884 و به طریق عامی: التاريخ الكبير للبخاری، ج4، ص301]
🔹امام علی (ع) : "بر دین تان از سه کس بترسید یکی از آن سه، کسی است که خداوند به او قدرت وریاست داده پس اینگونه فکر میکند که طاعت او طاعت خداست ومخالفت با او معصیت خداست. دروغ می گوید وگمان باطل دارد زیرا طاعت کسی مجاز نیست در معصیت پروردگار. طاعت مطلق و در همه امورفقط برای خدا و پیامبر و امامان است؛ زیرا اینان معصوم اند."
روایات جالب توجه بسیاری در این باب آمده که حاکی از آنست که اوامر حکام اولاً بایست بصورت کلی با کتاب وسنت سنجیده شود سپس هرگاه مخالف کتاب وسنت باشد نباید مورد اطاعت قرار گیرد.
____
پ.ن: مضامین این اخبار در مصادر روایی بسیار رایج است. در مصادر متقدم فریقین گاه ابوابی با عنوان «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق» و امثال آن وجود دارد. (المحاسن، ج1، ص246/ باب28؛ صحيح البخاري، ج11، ص37 و82؛ صحيح مسلم، ج3، ص1469؛ سنن النسائي، ج5، ص220 و ج4، ص434 و...) همین معنا با تعابیر مشابه نیز به کار رفته است. (نمونه نک: الغارات، ج2، ص403 و 590؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج2، ص229؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص621؛ شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج1، ص146؛ الأمالي للصدوق، ص370؛ الخصال، ج2، ص567 و 608؛ نهج البلاغة، تصحیح صبحی صالح، ص500)
جملاتی مانند «من اطاع الخمینی فقد اطاع الله» (هر کس از خمینی اطاعت کند از الله فرمان برده) از مفاهیمی است که در اخبار از آن نهی شده است. و چنانکه دیدگاه برخی از مروجان این کلمات برخاسته از نظریه «امامت فقیه» و «مفترض الطاعة» دانستن یک فقیه است، (نمونه نک: t.me/gholow2/1397) که آشکارا در تضاد با اصل امامی لزوم عصمت و تنصیص بر امام مفترض الطاعة است.
@gholow