•┄✮بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ✮┄•
↫ سلااام و درود همراهان جان و همسفران مسیر عشق ❣
صبح زیباتون گرم به آفتاب پرمهر عالمتاب🌺
🌺میلاد مبارک بانوی دوعالم حضرت فاطمه سلام الله علیها رو خدمت امام زمان ارواحنافداه، امام خامنهای مدظلهالعالی و شما عزیزان تبریک عرض می کنیم. ✨
✅ ان شالله که روز زن و مادر بر همه مادران و بانوان عزیز ایران زمین و بالاخص شما عزیزان تنها مسیری مبارک باشه.👏💥🌹
🔹یکی از الطاف خدا این بوده که اکثر اعضای کانالمون از بانوان مکرم هستن
چون طبیعتا بانوان توجه بیشتری به مباحث تربیتی دارن
🌷🌺 خدا رو شکر میکنیم بابت این نعمت بزرگ....
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی 💖«#قسمت_اول» "بسم الله الرحمن الرحیم" 🌷 شهادت
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖«#قسمت_دوم»
🌴💫🌴💫🌴
🌸پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونههای بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را یعنی مجاهدین و شهدای این راه به من ارزانی داشتی🤲🌿
💖خداوندا! ای قادر عزیز و ای رحمان رزّاق، پیشانی شُکر شرم بر آستانت میسایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع عطر حقیقی اسلام قرار داد
و مرا از اشک بر فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهرهمند نمودی؛😭
🌷چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمتهایت است؛
نعمتی که در آن «نور» است، معنویت، بی قراری که در درون خود بالاترین قرارها را دارد، غمی که آرامش و معنویت دارد.
🍃🌅❣
▪️خداوندا!
تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهرهمند نمودی❤️
از تو عاجزانه میخواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهرهمند فرما.🤲
▪️خدایا!
به عفو تو امید دارم ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بی همتا!
🍂دستم خالی است و کوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشهای به امید ضیافتِ عفو و کرم تو می آیم. من توشهای برنگرفته ام؛ چون فقیر را در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!🍀🍃.
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احمقها بوی کباب شنیدند!
-و خدا به فرشتگان خود فرمود:
هر چه آفریدم به عشق اینان بود!
فاطمه
پدرِ فاطمه
شوهرِ فاطمه
و پسرانِ فاطمه!
حال در کدام دین و تفکری
یک زن، یک دختر
یک همسر و یک مادر را
محور و ستون زندگی میداند
و تا این حد او را والا مقام میشناسد!؟
‹ 🫀 ›↝ #روز_مادر
💕شما زنها خوشبختید
چون بلدید خام را پخته کنید،
طعمهای بد را چشیدنی کنید،
زخمها را ببندید.
دکمههای افتاده را بدوزید
لکه ها را ببرید،
آلودگیها را بشویید،
اشکها را پاک کنید،
سامان بدهید به نا بسامانیها
و منظم کنید، بی نظمیها را.
با بغض توی گلو لبخند بزنید
با کمر درد، خرید کنید.
با خواب آلودگی، کاردستی ناتمام کودک را کامل کنید.
لبهایمان را رنگ شادی بزنید
در اجتماع حضور پیدا کنید و همزمان خانه را مدیریت کنید
عشق را در خانه و محبت را درجامعه جاری کنید
به همه بیاموزید دلسوزانه به مام وطن خدمت کنند همانگونه که برای خانهشان دلسوزند
و با پشت صاف و گردن افراشته مستقیم در چشمهای زندگی نگاه کنید
و بگویید:
تو هر چقدر سخت باشی، زندگی!
من از تو سر سخت ترم
شما زنها فقط زندگی را نمیسازید
شما خودِ زندگی هستید❤️
#روز_زن مبارک🌸
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_هفتاد_و_چهار #فصل_پانزدهم گفت: «به خاطر این ترکش ناقابل بروم دکتر؟! تا به
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_هفتاد_و_پنج
#فصل_پانزدهم
بچه ها توی اتاق آمده بودند و با سر و صدا بازی می کردند. مهدی از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. انگار گرسنه بود. به صمد نگاه کردم. به همین زودی خوابش برده بود؛ راحت و آسوده. انگار صد سال است نخوابیده.
مجروحیت صمد طوری بود که تا ده روز نتوانست از خانه بیرون برود. بعد از آن هم تا مدتی با عصا از این طرف به آن طرف می رفت. عصرها دوست هایش می آمدند سراغش و برای سرکشی به خانواده شهدا به دیدن آن ها می رفتند.
گاهی هم به مساجد و مدارس می رفت و برای مردم و دانش آموزان سخنرانی می کرد. وضعیت جبهه ها را برای آن ها بازگو می کرد و آن ها را تشویق می کرد به جبهه بروند. اول از همه از خانواده خودش شروع کرده بود. چند ماهی می شد برادرش، ستار، را به منطقه برده بود. همیشه و همه جا کنار هم بودند. آقا ستار مدتی بود ازدواج کرده بود. اما با این حال دست از جبهه برنمی داشت.
نزدیک بیست روزی از مجروحیت صمد می گذشت. یک روز صبح دیدم یونیفرمش را پوشید. ساکش را برداشت. گفتم: «کجا؟!»
گفت: «منطقه.»
از تعجب دهانم باز مانده بود. باورم نمی شد. دکتر حداقل برایش سه ماه استراحت نوشته بود.
گفتم: «با این اوضاع و احوال؟!»
خندید و گفت: «مگر چطوری ام؟! شَل شدم یا چلاق. امروز حالم از همیشه بهتر است.»
گفتم: «تو که حالت خوب نشده.»
لنگان لنگان رفت بالای سر بچه ها نشست. هر سه شان خواب بودند
خم شد و پیشانی شان را بوسید. بلند شد. عصایش را از کنار دیوار برداشت و گفت: «قدم جان! کاری نداری؟!»
زودتر از او دویدم جلوی در، دست هایم را باز کردم و روی چهارچوب در گذاشتم و گفتم: «نمی گذارم بروی.»
جلو آمد. سینه به سینه ام ایستاد و گفت: «این کارها چیه خجالت بکش.»
گفتم: «خجالت نمی کشم. محال است بگذارم بروی.»
ابروهایش در هم گره خورد: « چرا این طور می کنی؟! به گمانم شیطان توی جلدت رفته. تو که این طور نبودی.»
گریه ام گرفت، گفتم: «تا امروز هر چه کشیدم به خاطر تو بود؛ این همه سختی، زندگی توی این شهر بدون کمک و یار و همراه، با سه تا بچه قد و نیم قد. همه را به خاطر تو تحمل کردم. چون تو این طور می خواستی. چون تو این طوری راحت بودی. هر وقت رفتی، هر وقت آمدی، چیزی نگفتم.
اما امروز جلویت می ایستم، نمی گذارم بروی. همیشه از حق خودم و بچه هایم گذشتم؛ اما این بار پای سلامتی خودت در میان است. نمی گذارم. از حق تو نمی گذرم. از حق بچه هایم نمی گذرم. بچه هایم بابا می خواهند. نمی گذارم سلامتی ات را به خطر بیندازی. اگر پایت عفونت کند، چه کار کنیم.»
ادامه دارد...✒️
📚 #رمان_خوب
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی 💖«#قسمت_دوم» 🌴💫🌴💫🌴 🌸پروردگارا
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖« #قسمت_سوم »
🌴💫🌴💫🌴
🔸 سارُق، چارُقم پر است از امید به "تو و فضل و کرَم تو"
⚜همراه خود دو چشم بسته آورده ام، که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها یک ذخیره ارزشمند دارد...!
و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است...گوهر اشک بر اهل بیت است....گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم..... دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم....
✨😭💔🌺
💗خداوندا!
در دستان من چیزی نیست؛
• نه برای عرضه چیزی دارندو نه قدرت دفاع دارند....•
🔅 اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم....!!
•||و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است||•
🌷 وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برائت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.
🤲💐🌟
❣خداوندا!
پاهایم سست است.رمق ندارد.😔
جرأت عبور از پلی که از «جهنّم»
عبور میکند،ندارد...
💠من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم.
🌺من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام...
و دورِ خانه ات چرخیده ام...
و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم...و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم...!!
🔹و در دفاع از دینت
دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. 🥀
🌻امیددارم آنجهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریم ها، آنها را ببخشی.
خـــ❤️ــــداوندا، « سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر میبرند...
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
14.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ژاله علو درگذشت
ژاله علو، هنرمند باسابقه تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون درگذشت.
سکانسی ماندگار از مختارنامه
❇️ جلسه دهم مبحث زیبای حال خوب رو تقدیم حضورتون میکنیم
🌹 انصافا همه با دقت گوش بدن و نکته برداری کنند هدف اصلی اینه که شما عزیزان با دینداری عمیق و لذت بخش بیشتر آشنا بشید.
⭕️ حیفه ادم چهار روز توی دنیا باشه ولی اون لذتی که خدا براش برنامه ریزی کرده رو نچشه و حتی باهاش آشنا هم نباشه.
توی دنیا آدم باید خیییییلی لذت ببره و همیشه با یه حال فوق العاده ای زندگی کنه😌❤️
این حال خوب تقدیم نگاه قشنگتون👇