#رنگ_عشق
#در_وصف_پدر
࿐❀🍃🌺🍃❀࿐
🌺 ای دلـــرباتـرین دیـــار خدا پدر
شیواترین ترانه ی مهر و وفا پدر
🌸 بر لوح سینه نقش تو را حک نموده ام
مضمون واژه واژه ی صدق و صفا پدر
🌺 دریا سخاوت از تو امانت گرفته است
ای دست تو گشاده تر از ما سوا پدر
🌸 تفسیر عارفــانه ی آیات سرمدی
آییــنه ی زلال حقیــقت نما پدر
🌺 در ساحل خیال تو آرام می شوم
آرام بخش جسم و دل و جان ما پدر
🌸 در دشت بیکـران تــمنای ذهن من
کردی خیام مهر و محبت بپا پدر
🌺 بر وسعت ضیافت هستی به رنگ عشق
داری به سینه جلوه ی ذات خدا پدر
🌸در راستای شادی دل ها زدی نفس
تا از غم زمانه شوم دل رها پدر
🌺در آسمـــان عاطــفه بار نگـــاه تو
ره می برم به چشمه ی آب بقا پدر
🌸 ای سر" فراز" عالم از خود گذشتگی
ایثـار با عــیار تو دارد بــها پـدر
🖊شاعر: استاد فراز مردانی
࿐❀🍃🌺🍃❀࿐
@Gilan_tanhamasir
"امام علی علیه السلام"
استغفار،
گناهان را پاک میکند.
غررالحکم، حدیث ۳۴۲
#حدیث
#آثار_استغفار
@Gilan_tanhamasir
࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
4_5972190641138960052.mp3
6.43M
#استغفار_پاکسازی_روح ۱۱📿
#استاد_شجاعی
هنر سیستم بازیافت، تبدیل زباله به مواد نو و قابل استفاده است!
استغفار ،
سیستم بازیافتِ روح است!
تبدیل نار🔥 ---> به نــور 💫
#غرور
#دوربرگردان
🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ این سوتی نیست، حماقت دشمنان ماست😐
الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء.
یعنی هیچی😂😂😂😂
🇮🇷@Gilan_tanhamasir
🔴 فتوای تاریخی امام خمینی مبنی بر مهدورالدم بودن سلمان رشدی
📌25 بهمن 1367 انقلاب اسلامی ایران، ضربه سنگینی بر پیکره غرب وارد کرد و پایههای قدرت آن را سست نمود. اما ایمان مردم مسلمان ایران و مجاهدت و پایمردی آنها و رهبری بی نظیر حضرت امام، تمام توطئههای غریبان را برای براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی بر باد داد. غرب که علت ناکامی خود را در برخورد با ملتی غیرتمند، اسلام و آموزههای مترقی اسلام میدانست، سعی در حمله به اسلام به عنوان روح و سرچشمه مقاومت ملل مسلمان خصوصا ملت ایران نمود.
🔴 یکی از این توطئهها، انتشار #کتاب_آیات_شیطانی به نویسندگی سلمان رشدی بود. این کتاب با حمله به پایههای اعتقادی و ایمانی مسلمین و با تمسخر و استهزا و توهین به مقدسات اسلامی و توهین به قرآن کریم و حضرت رسول اکرم (ص) قصد داشت با وهن پایههای دین و مذهب، زمینههای نفوذ انقلاب اسلامی و بازیافت هویت اسلامی را در میان جوامع اسلامی، سد کند. توزیع این کتاب خشم مسلمانان جهان را بر انگیخت.
✔ در مهرماه سال 1367، مسلمانان هند و پاکستان با تظاهرات علیه #سلمان_رشدی که خود هندی الاصل و تبعه انگلیس بود، نفرت خود را از انتشار کتاب آیات شیطانی اعلام کردند. در 25 دی 1367، مسلمانان شهر برادفورد انگلیس، نسخههایی از آیات شیطانی را سوزاندند و در 24 و 25 بهمن همان سال در جریان تظاهرات مردم پاکستان و هند علیه این کتاب، دست کم هفت نفر کشته شدند.
✅ حضرت امام خمینی به مثابه رهبری روشن بین، روشنگر و شجاع، فتنه جهان استکبار را با صدور حکم ارتداد و مهدور الدم بودن نویسنده و ناشرین آن، به خود آنان بازگرداندند. با صدور فتوای تاریخی امام موجی توفنده از امت مسلمان در مصاف با کفر پدید آمد. سلمان رشدی از لحظه صدور حکم، مخفی شده و پلیس اسکاتلندیارد، حفاظت وی را با صرف هزینههای کلان بر عهده گرفت.
🔴 متن فتوای امام خمینی علیه آیات شیطانی:
🔹بسمه تعالی انا لله و انا الیه راجعون به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مؤلف کتاب «آیات شطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند.
🔹از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است ان شاء الله.
🔹 ضمناَ اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد.
والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته روح الله الموسوی الخمینی
#مصطفی_برزکار
🌹@Gilan_tanhamasir
🔰اعمال شب و روز سیزدهم #ماه_رجب
🍃✨ شبهای سیزدهم تا پانزدهم ماه رجب ایام البیض به شمار می رود؛
👈 دارای نمازهای مختلفی است که ادای آنها سبب آمرزیده شدن همه گناهان میشود.✓
🌷 در #شب_سیزدهم ماه رجب مستحب است دو رکعت نماز بگذارند، در هر رکعت حمد و یک مرتبه سوره «یس» و «تبارک الملک» و «توحید» بخوانند.
🌷 روز ۱۳ رجب اول ایام البیض است و ثواب بسیاری برای #روزه این روزه و دوروز بعد وارد شده
و اگر کسی خواهد، عمل «امّ داوود» بجا آورد و باید این روز را روزه بگیرد. ✔️
🔹شب چهاردهم ماه رجب هم چهار رکعت نماز به دو سلام وارد شده است به کیفیت فوق.
🔹 شب پانزدهم ماه رجب هم ۶ رکعت نماز به سه سلام وارد شده است به همان کیفیت که در بالا گفته شد.
✨ از امام صادق(ع) روایت است که هرکس چنین کند، جمیع فضیلت این سه ماه را دریابد و جمیع گناهانش غیر از شرک آمرزیده شود.✅
#نشردهید
#التماسدعا
✾͜͡🕊࿐✰•.
@Gilan_tanhamasir
Ali Ghelich - Sobh-e Ghadir.mp3
10.92M
#موزیک 🎼
#علی_قلیچ
تا صورت و پیوند جهان بود؛ علی بود،
تا نقش زمین بود و زمان بود؛ علی بود!
چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است،
بی سنگ ترازوی علی، سود، زیان است!
☘🌺🌸🌼🌷🦋
#روز_پدر
#ولادت_امام_علی علیه السلام
🌹@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت298 🌺🌺 برایش قضیهی فریدون را کامل توضیح دادم و او به من حق داد. گفت
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت299
🌷🌷 اونوقت دلیل کارت رو میپرسه چی میخوای بگی.
–خب میگم به خاطر ریحانه، که باید کمتر من رو ببینه، بعدشم میگم دختر خالم گفته ساعت کارش به ساعتهای امتحانم میخوره، میتونه من رو ببره.
راستش الان یه کم از دست همدیگه عصبانی هستیم، فکر میکنه ازش دلخورم، فکر نکنم زیاد گیر بده. احتمالا پیش خودش فکر میکنه، به خاطر این موضوع میخوام با سعیده برم. که البته واقعا هم با سعیده راحت ترم.
شاید باورتون نشه ولی من اونقدر از فریدون میترسم که یه جورایی مجبور شدم پیشنهاد برادرتون رو برای این که من رو ببره دانشگاه قبول کنم.
سرش را به علامت تایید تکان داد.
–آره، این اواخر کمیل هم همین رو میگفت، که تو بهش اعتماد کردی، میگفت فعلا کار درستی نیست مساله خواستگاری رو مطرح کنیم. میگفت تو این همه گرفتاری اصلا وقتش نیست.
بعد از چند دقیقه سکوت که بینمان بود پرسید:
–راحیل از حرفهام ناراحت شدی؟
افکارم را که بیرحمانه به ذهنم یورش آورده بودند را کنار زدم و گفتم:
–نه.
–آخه یه جوری شدی.
–نه، چیزی نیست، فقط یه کم برام سخته، فکر کردن به این موضوع. باورم نمیشه برادرتون در مورد من با شما حرف زده باشن.
لبخندی زد و گفت:
–از بس داداشم احساس مسئولیت داره، اصلا به خودش اجازه نداده که جور دیگهایی نگات کنه.
خب البته شاید کمی زود بود برای مطرح کردن این موضوع، ولی ترسیدم مثل دفعهی پیش...
صدای گریهی ریحانه هر دویمان را به اتاقش کشاند.
یک ساعتی با ریحانه سرو کله زدم که سعیده به دنبالم آمد.
🌷🌷 موقع برگشتن حرفهای زهراخانم را برایش تعریف کردم. با چشمهای گرد شده گفت:
–وسط امتحانها وقت خواستگاریه؟ فکر نمیکنی زود اقدام کردن؟ بعدشم درسته که بابای ریحانه دوستت داره، ولی یه بچه داره راحیلها، الانو نگاه نکن هر وقت عشقت بکشه میری یه سر بهش میزنی، اون موقع دیگه میشی مادرشها، مسئولیت داره، تازه مادرشم نمیشی، میشی زن بابا، یعنی دستت رو تا آرنج عسل کنی بزاری تو دهنش بازم اسمت زن باباست. از حرفهای سعیده یکه خوردم. اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم. چه قدر این حقیقت زهر داشت.
سعیده نگاهی به من انداخت و ادامه داد:
–اینارو نگفتم ناراحتت کنم، گفتم که روشن شی، از اونورم خب عوضش بابای ریحانه هم مرد خوبیه، حالا درسته شرایطش به تو نمیخوره ولی معیارهایی که تو قبلا میگفتی رو داره خب. درسته؟ –چطور خودم به این قضیهی زن بابا فکر نکرده بودم؟
–البته میشه حالا یه جورایی اسمش بیاد تو شناسمت و مادر واقعیش ثبت بشی، باید راهی داشته باشه، من کلا گفتم. منظورم این بود اگر بخوای بهشون جواب مثبت بدی کارت خیلی سخت میشه. به نظر خودت اینطور نیست؟ شانهایی بالا انداختم و بیرون را تماشا کردم. نزدیک خانه بودیم که سعیده از برنامهی امتحاناتم پرسید.
–فقط سه چهار بار دیگه برم دانشگاه تموم میشه. تو یه روزش سه تا امتحان دارم. یه روزم دوتا یعنی صبح من رو میبری کارت که تموم شد میای دنبالم.
با سعیده برای زمانهای رفت و برگشت برنامه ریختیم.
سعیده قیافهی مضطربی به خودش گرفت و گفت:
–میگم راحیل اگه داعشیه یه جای خلوت خفتمون کرد چی؟
هراسان گفتم:
–داعشی؟
–آره دیگه، همون فریدون. ما دوتا دختر ضعیف میخواهیم چیکار کنیم.
🌷🌷 فکری کردم و گفتم:
–مسعود نمیتونه باهامون بیاد؟
–آخه چه داستانی براش بسازم؟ توام که حساسی همش میگی کسی نفهمه. گر چه این داداش منم همچین هر کولی نیست. یکمی هم دهن لقه.
نوچی کردم و گفتم:
–آره دیگه پونزده، شونزده سال که بیشتر نداره. چقدر برادر بزرگتر اینجور جاها به درد میخورهها. کاش حداقل یکیمون داشتیم.
سعیده برای دلداری دادن به من گفت:
–حالا من یه چیزی گفتم بابا، هیچی نمیشه، مگه نگفتی، گفته باهات کاری نداره.
عاقلاندر سفیه نگاهش کردم و گفتم:
–رو حرف داعشی جماعت میشه حساب کرد؟
–میگم راحیل به بابام بگم، یا به دایی؟
–هیچی دیگه، کلا میخوای آبروی من رو تو کل فامیل ببری.
نوچی کرد و گفت:
–همون بادیگارد قدیمت خوب بودا، من تضمین نمیکنم دیدمش پس نیوفتم. من فیلم داعش رو میبینم حالم بد میشه، چه برسه...
–وا سعیده، جدی گرفتیا! بابا یارو از خودمونه، فقط قیافش رو شبیه اونا کرده. ریشش رو هم برداشته رنگ کرده، به قرمزی میزنه.
سعیده خندید و گفت:
–لابد میخواد بگه من داعش اروپاییم.
با صدای گوشیام از کیفم بیرون کشیدمش. کمیل بود. گفت" وکیل زنگ زده و گفته فردا برای رضایت دادن میخواهد به دادسرا برود، آیا از تصمیمم مطمئن هستم؟ وقتی یادم افتاد که مدتی باید تنها به دانشگاه بروم گفتم:
–بله من مطمئنم. چرا به خودم زنگ نزدن و وقت شما رو گرفتن؟
–چون خودم گفتم اگر کاری داشت با خودم تماس بگیره و به شما زنگ نزنه.