کارخانه ارج جان گرفت
🔹سخنگوی دولت: چرخ اقتصاد چرخید و #کارخانه_ارج پس از ۵ سال تعطیلی به مدار تولید بازگشت.
🔹دستوری که رئیسجمهور برای احیای این کارخانه یک سال پیش در قوهقضاییه صادر کرد و با کمک وزارت صمت در دولت مردمی نتیجه داد.
#ایران_قوی
#دولت_مردمی
🇮🇷@gilan_tanhamasir
🔴افتتاح ٧ طرح آبخیزداری در گیلان همزمان با طرحهای آبخیزداری کشور
🔹٧ طرح آبخیزداری در پنجمین روز از هفته منابع طبیعی و آبخیزداری همزمان با سراسر کشور، در گیلان افتتاح شد.
🔹مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری گیلان گفت: این طرحها با اعتبار ۹ میلیارد تومان در پنجمین روز از هفته منابع طبیعی و آبخیزداری، در گیلان افتتاح شد.
🔹میرحامد اختری افزود: این طرحها همزمان با سراسر کشور در شهرهای رودسر، املش، سیاهکل، تالش، ماسال و فومن به بهره برداری رسید.
#دولت_مردمی🇮🇷
#گیلان🌺
☔️@gilan_tanhamasir
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 آنها چه اُنسی با خاک گرفته اند...
خاک مظهر فقر مخلوق در برابر غنای خالق...
۲۰ اسفند ماه روز مـلـی «راهـیـــان نــور» گرامی باد.
🌹@gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت343 🌹🍃وگرنه این همه حرفها را چگونه با زبان نگاه به هم می گفتیم. همان
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت344
🌻آرش: راحیل ازدواج کرده بود، آن هم با مردی که آینه ی خودش بود. باید باور میکردم. راحیل را برای همیشه از دست داده بودم. وقتی کمیل برایم تمام بلاهایی که فریدون دیوانه سر راحیل و خودش آورده بود را تعریف کرد تازه فهمیدم راحیل چقدر صبورتر از آن چیزی بود که فکر میکردم. آن روزها حتی یک کلمه هم در این مورد به من چیزی نگفته بود.
کمیل را خیلی قبل ترها می شناختم. درست زمانی که برای پادرمیانی بین من و راحیل از او خواهش و تمنا کردم که کمکم کند، همان موقع بود که فهمیدم جنسش بابقیه فرق دارد، درست مثل راحیل. همان موقع بود که گفت، «زن خوب یه نعمت بزرگه. اگر با خانم رحمانی ازداج کنی یعنی خدا این نعمت رو بهت داده، پس قدرش رو بدون.» وقتی راحیل تمام شد معنی حرفش را فهمیدم.
من تا آن روز فکر میکردم چه از خود گذشتگی بزرگی کردهام و خانوادهام را از پاشیده شدن نجات دادهام.
در دلم فقط برای آرامش راحیل دعا میکردم. ظلمی که ناخواسته و به جبر زمانه در حقش کرده بودم. برای یک دختر چیز کمی نبود، بعد از آن هم ظلمهای فریدون شاید وادارش کرده بود که او هم با ازدواجش یک جورهایی از خواستههایش رد شود. ما هر دو پدر و مادر بچه هایی شدیم که مال خودمان نیستند ولی درکنارشان احساس آرامش داریم. یادم می آید که راحیل همیشه برای ریحانه نگران بود و مدام دل تنگش میشد. به حرف راحیل رسیدم، خوب بودن بدون تاوان دادن خوب بودن نیست، فقط به به و چه چه دیگران را خریدن است، و چقدر گاهی خوب بودن درد دارد.
🌻ما هر دو از عشقمان گذشتیم و تمام محبتمان را تقدیم بچه هایی کردیم که بیش ازهرکسی محتاجش بودند.
شاید خانوادهی من هیچ وقت متوجه نشوند که راحیل با گذشتش چه آرامشی برایشان آورد.
ولی به قول خودش خدا که می داند.
سارنا سینه خیز نزدیکم آمد، بیصدا و آرام. هیچ وقت فکرش را نمیکردم سکوت یک بچه در خانه اینقدر دردناک باشد. مادر برای هرشیرین کاری سارنا هزار بار قربان صدقه اش میرفت ولی وقتی با بچه حرف میزد سعی میکرد بغضش را نشان ندهد. گاهی این سکوت سارنا چقدر تلخ همهی صداها را میشکست. مادر دیگر مدتهاست قلبش درد نگرفته و کارش شده برای من دعا کردن.
مژگان که حالا با برگشتن من به زندگی انگار او هم آرام گرفته کنارم نشست و با لبخندنگاهم کرد و برایم میوه پوست کند.
سارنا رابغل کردم و تکه سیبی که مژگان سرچنگال تعارفم کرد را گرفتم و گفتم:
–قرار بود بعد از غذا میوه نخوریم که، یا بافاصلهی حداقل دوساعت بخوریم.
– حالا یه شب ناپرهیزی چیزی نمیشه. بعد به حلقهی انگشتری که برایش خریده بودم نگاهی انداخت و دستش راکنار دستم نگه داشت.
–چه ست قشنگی انتخاب کردی آرش، خیلی حلقهام رو دوست دارم. نفسم را بیرون دادم.
–آره قشنگه.
نگاهم کرد، با دیدن زلال شفاف چشم هایش به این فکرکردم که چقدر بعضی از آدمها فقط با کمی محبت زیرو رو می شوند.مثل من..
مادر سارنا را از بغلم گرفت و گفت:
–بده من ببرم عوضش کنم بچمو.
🌻مادر آنقدر به سارنا وابسته شده که دیگر حتی مهمانی های دور همیاش را هم نمیرفت و تمام وقتش را صرف نوهاش می کرد. مژگان یک تکه موز مقابلم گرفت.
–مژگان جان بسه، الان همهی اینا تا وقت هضم شدن تو معده می گندن و دیگه خاصیتی برای بدن ندارن که...
موز را در بشقاب برگرداند و با مهربانی گفت:
–عقل کل خودم، دو روزه دنیا رو زیادسخت نگیر.
چقدرحرفهایش مرا یاد کیارش می اندازد.
او هم مدام می گفت دو روز دنیا رو خوش باش.
–دقیقا چون دو روز دنیاست میگم. اتفاقا تو خیلی سخت میگیری این دو روز رو.
کشیده گفت:
–آرش...دوباره رفتی تو فاز نصیحت؟
تو نیستی راحیل ولی می بینی حرفهایت هنوز در جمع ما هست. بخصوص هر وقت اخبار گوش میکنم، بیشتر یاد حرص و جوش خوردنهایت میافتم. وقتی دوباره حرف از تورم می شود سکوت سنگینی تمام خانه را بر می دارد.
گوشی مژگان زنگ خورد، فوری ازروی میز برداشت و گفت:
–مامانه.
ازصحبتهایشان فهمیدم دوباره در مورد فریدون حرف میزنند. تلاش های پدرش هنوز برای آزادیاش و تبرئه کردنش ادامه دارد.
ناخوداگاه یاد دختری افتادم که به خاطر علاقه ایی که به فریدون داشت زندگیش را بر باد داد.
دخترک چه می دانست عاشق یک عقدهایی بی وجدان شده است.
بیچاره حتما فکرش را هم نمی کرده پشت این قیافه ی آنتونیا باندراس گونه ی فریدون یک آدم ناقصالعقل پنهان شده است.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت344 🌻آرش: راحیل ازدواج کرده بود، آن هم با مردی که آینه ی خودش بود. با
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت345
🌻نمیدانم شاید فریدون هم قربانی پدر و مادر بی مسئولیتش شده است. به گفته ی مژگان از بچگی پدر و مادرش به خاطر مسافرت ها و رفت وآمدهای زیاد وقتی برای رسیدگی به بچههایشان نمیگذاشتند و چون فریدون بچهی شر و شیطونی بوده است، با پرستارهایش نمی ساخته و مدام باهم درگیر بوده اند.
همین موضوع باعث می شودکه یک پرستار مرد برایش بگیرند. همان موقع هم مادر فریدون برای دو هفته به مسافرت خارج از کشور می رود.
پرستار از همان اول با فریدون آبشان در یک جوی نمی رفته و هر دفعه به یک بهانه او را تنبیه می کرده است.
این کشمکش و تنبیها از فریدون یک بچه ی عصبی و انتفام جو می سازد.
که البته به گفته ی مژگان آن پرستار هم بعداز مدت کوتاهی باشکایتهای مکرر فریدون اخراج می شود.
مادر از وقتی این حرفها را از مژگان شنیده بود، تا مرا تنها گیر می آورد مدام میگفت اگر تو سارنا و مادرش رو ول میکردی کی میخواست مواظبشون باشه، بعد تشکر میکرد.
یک روز در جواب تشکرش گفتم:
–مامان باید از راحیل تشکر کنید، چون اگه اون اصرار می کرد زندگی جدایی داشته باشیم من قدرت این که به خواستش تن ندم رو نداشتم.
🌻سرش را به علامت مثبت تکان داد.
–اگه تو این بچه رو ول می کردی ومی رفتی دنبال زندگیت، خدا می دونه تو اون خانواده و با اون داداش و خانواده بیمسئولیت مژگان چه بلایی سرشون می آمد.
بالاخره مژگانم مادرشه می تونستیم بچه رو بهش ندیم؟
وقتی سکوتم را دید، به جان راحیل هم دعا کرد و گفت:
–خدا خیرش بده، خدا رو شکر که درکش بالا بود و از این دخترهایی نبود که موقعیت رو درک نمی کنن و مثل کنه میچسبن. ان شاالله هرجا هست خوشبخت بشه.
پوزخندی زدم.
وقتی پوزخند مرا دید، ادامه داد:
–می دونم مادر بهت سخت گذشت، توام خیلی گذشت کردی، ولی چیکار میشه کرد سرنوشت این طور بوده. من تا آخر عمر مدیون شما دوتا هستم. راستش اوایل ازش خوشم نمی آمد. ولی کمکم که رفتارهاش رو دیدم فهمیدم انسانیت ربط زیادی به پوشش و دین و مذهب نداره. قبلا فکر میکردم اونا که مثل راحیل هستن، کارهاشون از روی اجبار و برای جلب توجهه و هی واسه ماها جانماز آب می کشن. چون واقعا یه نفر رو میشناختم که چادری بود ولی خیلی بداخلاق و بی فرهنگ و کلا اهل جانماز آب کشیدن بود.
راحیل جای بچهی من بود ولی رفتارهاش خیلی بزرگ منشانه بود. اون خیلی خوب بود، من متوجه میشدم ولی نمیخواستم به روم بیارم.
🌻دلخور نگاهش کردم.
–مامان، فکر کنم راحیل برای ما زیادی بود. ما قدرش رو ندونستیم. اگر قدر چیز با ارزشی رو که خدا بهت داده رو ندونی ازت گرفته میشه. این خوب هایی که شما از راحیل میگید شاید برای ما خیلی خاص باشه ولی برای اون یه رفتار معمولی بود. با خودم گفتم "راحیل کار خاصی نمیکرد، فقط از عقلش درست استفاده میکرد. اون مثل ما نبود. همش دنبال این بود که از زندگیش سود ببره، اصلا به زیان فکر نمیکرد. درست برعکس ما."
مادر با تاسف گفت:
–اون اوایل نامزدیتون چند بار از خدا خواستم که یه جوری بینتون بهم بخوره و عروسمون نشه.
با چشم های از حدقه درآمده نگاهش کردم.
–آخه چرا مامان؟
بغض کرد.
–چون زیادی خوب بود، پیشش کم می آوردم و احساس عذاب وجدان داشتم.
آهی کشیدم و گفتم:
–پس راسته که می گن دعای مادرها گیراست.
اشکش سرازیر شد.
–اشتباه کردم، کاش کیارشم بود و شما هم می رفتید سر خونه زندگیتون.
ربط این حرفش را با دعایی که برای جدایی من و راحیل کرده بود را نفهمیدم.
ولی به این فکر کردم که مگر خدا دعاهای اشتباهی را هم برآورده می کند؟
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازم استاد پناهیان از اون حرفایِ قشنگ زد .
میگه : ما خدا رو انتخاب نمیکنیم ؛ این خدا
هست کـه وقتی خَلقمـون کـرد ، مـا رو بـرای
بندگیِ خودش انتخاب کرده !
پس این بندگیتم اتفاقی نیست خوبِ من ؛
حالا هِی بگو خدا دوستم نداره . ☺️
✨ شب بخیر ⭐️
🌹@gilan_tanhamasir
ســلااام و درودهــا محضر مبارک عزیزان همیشه همراه☺️🌸
الهی صبح قشنگ اول هفتهتون لبریز عطوفت و لبخند یزدان 🌺
انشاءالله که شروع هفته آغاز خوبیها و زیباتر و مفیدتر از هر روزتون باشه🌱
آنچہ خداوند می دهد پایانی ندارد
و آنچہ آدمی می دهد دوامی ندارد👌💐
الهی زندگیتون پر از داده هاے خداوند باشه✌️
#تنهامسیراستانگیلان💞
🌹@gilan_tanhamasir
🌹 #گنج_سخن
امام صادق علیه السلام:
🌷فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ؛
یک ساعت اندیشیدن (در خیر و صلاح)
از هزار سال عبادت بهتر است.🌷
مصباح الشریعه،ص114
🔻کارگروه تخصصی #کنترل_ذهن
🆔@Gilan_tanhamasir
http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
وقت شما بزرگواران بخیر.
ان شالله که غرق در لذت بندگی پروردگار باشید.🌹
🔷یه فایل تصویری از استاد رائفی پور تقدیم می کنیم که یه مقدار زوایای قانون جذب روشن تر بشه.👇
15.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقدی بر #قانون_جذب از استاد رائفی پور
🚨 اساس شرکت های کلاهبرداری هرمی، مروجین قانون جذب بودند....
🚨 بیشترین درامد شرکت های هرمی از ایرانیان بود!
🔵@Gilan_tanhamasir