هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
باطن حیوانی انسانها!
متن بدون #👇
باطن انسانها اگرچه افکار و اعمال آنهاست ولیکن نه تنها در عُقبیٰ بلکه در دنیا هم قابل تجسم است!
و یکی از مظاهر بارز تجسم اعمال و باطن انسانها (متناسب با صفات حیوانی)، در قالب وحوش است.
فلذا اگر کسی بتواند با بصیرت ملکوتی (نهانبینی) به مجامع انسانها (حیوانات ناطق) بنگرد، چیزی بجز باغ وحش نخواهد دید که در لابهلای آنها تعدادی انسان واقعی هم میتواند پیدا کند!
یکی از اصحاب امام باقر(ع) بنام ابوبصیر (که نابینا بوده و در معیت امام به حج شتافته) با شنیدن صدای حجاج میگوید: «ما اکثر الحجیج و اعظم الضجیج» (چه بسیارند حاجیها و چه بلند است همهمه آنها!)
امام فرمودند: «ما أقل الحجیج و أکثر الضجیج»! (چه اندک هستند حجاج و چه بسیار است صدایشان!)
امام(ع)، بصیرت موقتی به صحابی خود، عنایت میکند و او اکثریت انسانهای حاضر در صحنه را به شکل حیوانات میبیند و وحشت میکند!
(مشابه این روایت از امام سجاد(ع) هم نقل شده است!)
بخشی از این حیوانات، بسیار وحشی و درنده هستند، چنانکه خودشان هم بدان اذعان دارند! چنانکه اسراعیلیها معترف هستند که سگ هار آمریکا در منطقه مقدسه غرب آسیا هستند!
نباید گمان شود که حیوانیت و توحش مختص و محدود به صهاینه خبیث و دواعش وحشی و فواحش پلید هستند، بلکه این اوضاع قریب باتفاق مناطق زمین بوده و هست و خواهد بود.
ایران هم خالی از حیوانات وحشی نیست. حتی در قالب دولتها که درندگان ملتها بوده و هستند و خواهند بود!
#دولت_کثیف
#دولت_هویج
✍سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۸/۲۹
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏
👈متن با #هشتگ👉
هدایت شده از davoodi
با سلام خدمت اهالی روستا امامزاده
با تشکر از آقای مهدی دیزجی و زحمات و پیگیری ایشون تا کنون مبالغ
50000000تومان
90000000تومان
200000000تومان
200000000تومان
یه خودرو نیسان
به روستا امامزاده تعلق گرفته به هیچ عنوان دهیار و شورا و اهالی در این واریزی ها نقشی نداشتند و به هیچ عنوان به روستای امامزاده تعلق نمیگرفته هیچ کمک و پولی
دهیار و شورا چندین بار تا مجلس اقدام کردن ولی به علت جمعیت کم روستا و بومی نبودن جمعیت به هیچ عنوان حتی یک ریال تعلق به روستای ما نمیگرفته و توی لیست وزارت کشور برای بودجه نبوده است
فقط و فقط زحمات آقای دیزجی (داماد حمزه علی داودی)میباشد
خواهشاً این کار خیر را به نام خود و برای منافع خود و منفعت طلبانه استفاده نکنید و سبب رنجش خاطر نشوید که از کار کرده اش پشیمونش کنید و روستا و اهالی بی بهره بمونند
و لیست شفاف آماده بشه برای اینکه مشخص شده این مبالغ کجا هزینه شده
با تشکر از همه
هدایت شده از davoodi
با سلام و احترام خدمت مخاطبین محترم
در گروه اطلاع رسانی پیامی رو مشاهده کردم که متاسفانه وارونه قلمداد شده در رابطه با دریافت یک دستگاه وانت نیسان و همچنین تآمین اعتبار چهاصد میلیون تومان از طرف آقای مهدی دیزجی که کاملا درسته و هیچ موردی نداره
واما در پیام شورا و یک نفر که معلوم نیست چه سمتی در روستا داره به کذب و دروغ دو نفر از اعضای شورا رو نام بردن که پیگیر موارد فوق شدند
این دو نامبرده و دهیار هیچگونه پیگیری انجام ندادن و اعلام میکنم که شخص آقای دیزجی دلسوزانه برای آبادانی روستا تلاش مثمر ثمر انجام دادند نه با پیگیری و در خواست دهیار و شورا
البته تا انجایی که به خاطر دارم آقای دیزجی ارتباطی با آقای حسینی در رابطه با آبادانی روستا داشتند
امیدوارم این موضوع نیسان و سنگفرش کوچه جنبه تبلیقاتی برای بعضی از آقایون نداشته باشه
امید است روستای آبادی داشته باشیم
با تشکر داودی🙏
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
4_5945291574496723226.mp3
12.99M
#حتما_بشنوید
🎧 زیارت عاشورا حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) با نوای حاج میثم مطیعی
🌹بخوانیم به نیت امام زمان
(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
التماس دعا 🤲
#شب_زیارتی_ارباب
#انتشار_حداکثری_اش_با_شما
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
12.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فرزندان شهدای لبنانی همه را حیرتزده کردند / سرود فوق العاده احساسی فرزندان شهدای لبنانی در محفل قرآنی زینبیه دمشق
در جریان برگزاری برنامه محفل در زینبیه دمشق، یادگاران شهدای لبنانی یک سرود فوق العاده اجرا کردند که گریه حضار را به همراه داشت.
این سروده درخشان و احساسی واکنشهای بسیار زیادی را در بین جریانهای عربزبان به همراه داشته است.
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
Maah Dar Meh.mp3
9.22M
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۲)
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت اول):
به محض #پیروزی_انقلاب اسلامی #ایران در ۱۳۵۷/۱۱/۲۲ بنده همانند هزاران نفر انقلابی دیگر در اندیشه #صدور_انقلاب_اسلامی ایران به جهان بودم تا اینکه در تاریخ ۱۳۵۸/۵/۵ (اقامه اولین #نماز_جمعه تهران به امامت آیةالله #طالقانی) بمناسبتی که در پیام قبلی اشاره کردم، تصمیم خود را گرفتم که از طریق تولید فیلمهای سینمایی به این #امر_مقدس مبادرت بورزم. ولیکن قبل از آنکه موفق بشوم، #جنگ_تحمیلی رخ داد و لذا #تهران را رها کرده و داوطلبانه عازم جبهههای #دفاع_مقدس شدم.
بنده قبل از رفتن به سراغ #رسانه_ملی، در صدد تشکیل یک نهاد خصوصی بودم که با مشارکت #عبداله_علیخانی - که بعداً تهیهکنندگی فیلمهای زرد را دنبال کرد - و با همکاری وزارت #آموزش_و_پرورش و رهنمود شهیدان #رجایی و #باهنر، «مرکز سینمایی فجر» را تأسیس کردم اما نامبرده عضو گروهک چپگرای #پیکار در آمد و ناسازگاری نمود!
البته وی هم اگرچه کارگردان اولین فیلم سینمایی پس از #پیروزی_انقلاب بود (با عنوان #بسوی_ساحل از داستانهای #محمود_حکیمی که به نظر #امام_خمینی هم رسیده بود) اما همانند بنده، نوجوانی ناپخته بود و لذا تحت تأثیر عموهای معلومالحال خود!
تهیهکننده #فیلم_سینمایی بسوی ساحل، (قبل از فیلم بلمی بسوی ساحل)، سپاه پاسداران #شهر_ری بود که حدود ۳۰۰٫۰۰۰ تومان هزینه کرده بود و فرمانده آن (برادر سلیمانی) به همین علت که «کل بودجه سال سپاه ری» را صرف آن فیلم نه چندان هنری کرده بود، توبیخ شده بود!)
آشنائی بنده با ع.ع. بعد از درج مصاحبه #مجله_سروش با وی بود که باعث شد بروم سراغ #سپاه_پاسداران شهر ری و نشانی خانهاش را از #سپاه گرفتم و اولش گمان میکردم او یک سپاهی است!
اما آشنایی او با من، با مطالعه «سناریوی نبرد تا آزادی» بنده با #دکوپاژ_آهنین آن بود و او (که سینماآموخته #کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود) پنداشت که بنده سینما را در سطح عالیتر و حرفهایتری آموختهام! (و حال آنکه بنده #سینما را از کتابهای خودآموز، یاد گرفتم!)
تأثیرپذیری وی از حرفهای بودن سناریوی بنده، باعث شد که با هم برویم دنبال سرمایهگذار و سراغ انواع اسپانسرها هم رفتیم و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که خودمان مؤسسه بزنیم که آنرا «مرکز سینمایی فجر» نامیدیم و...
پدرش را خاطرم نیست چکاره بود اما او بیشتر گرفتار آفت عموهای خود و... بود. وی سه تا عمو داشت که بزرگ آنها از اعضای #ارکستر_سلطنتی_شاه بود و وسطی آنها علیرغم آنکه اخراجی #سپاه_پاسداران #کاشان و نیز اخراجی مجله #پیام_انقلاب بود، با لباس سپاه مشغول سوءاستفادههای خود بود و کوچک آنها نسبتاً انقلابی و سالم بود که با من همکاری داشت از پشتپردههای عبداله!
همکاری من و ع.ع. (به دلیل #مکتبی بودن بنده و لااُبالی بودن او) به جایی نرسید و بعد از یکسال، به شکست انجامید! اما بهانه اصلی دعوای ما به ماجرای عجیب دیگری هم برمیگشت که بد نیست آنرا هم در اینجا بگویم!
در نخستین #سالگرد_پیروزی انقلاب اسلامی ایران، «#وزارت_فرهنگ و #ارشاد_اسلامی» همچنان در پی تغییر و تحولات ساختاری و عنوانی خود بود!
و الآن خاطرم نیست که «وزارت ارشاد ملی» در آن مقطع به «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» تغییر عنوان داده بود یا نه؟ ولیکن برپائی جشن نخستین سالگرد پیروزی #انقلاب_اسلامی، موضوعیت یافته بود.
#سازمان_تبلیغات اسلامی و بالتبع #حوزه_هنری هم هنوز تشکیل نشده بود!
و چنانکه در یادداشتی با عنوان 👈حرفهای پزشکیان؛ نماد گیجفرهنگی ایرانیان👉 اشاره کردم، ما برای تأمین مخارج مرکز سینمایی فجر، سالن اصلی #تئاتر_شهر تهران را اجاره کرده بودیم و فیلم سینمایی #نسل_اژدها را پخش میکردیم!
در خلأ فعالیتی و بلکه در خلاء وجودی «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و نیز «سازمان تبلیغات اسلامی» و «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» و بالتبع سرگردانی و فقر انبوه هنرمندان و هنرپیشگانی که به خارج از کشور متواری یا در گوشهای پنهان نشده بودند، «مرکز سینمایی فجر» (بعنوان نخستین NGO فرهنگی هنری) ما چراغ تابانی بود که توجه آنها و بالتبع خواص را به خودش جلب کرده بود!
البته #مراکز_خصوصی دیگری هم در زمینه #فرهنگ و #هنر فعال شده بودند که یکی از آنها #بنیاد_هدا (بنیاد هنر در اسلام) بود که عمدتاً در عرصه واردات فیلمهای سینمایی و دوبله آنها فعالیت داشت.
بنظرم اولین فیلمی که بنیاد مذکور وارد کرد و در سینماها به نمایش گذاشت، فیلم #باراباس بود. بعدها فیلم سینمایی صهیونیستی؛ #محمد_رسول_الله (به کارگردانی #مصطفی_عقاد و بازیگری #آنتونی_کوئین در نقش #حمزه) هم توسط همان بنیاد صورت گرفت که تقریباً هر سال از رسانه ملی هم پخش شده و میشود!
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۳)
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت دوم):
در مقطعی که دنبال اسپانسر برای سناریوی بنده بودیم، طی نشستی باتفاق ع.ع. با آقای محمدزاده (مدیرعامل #بنیاد_هدا) هم صحبت مفصلی داشتیم که وی از نوع نگرش هنری-سیاسی و صحبتهای فرهنگی-انقلابی بنده خیلی خوشش آمد (بلحاظ إشرافیتی که به افکار #دکتر_شریعتی و عقاید #شهید_مطهری یافته بودم و...) و تقاضا کرد که بعنوان نماینده آن بنیاد به #فرانسه اعزام بشوم تا به پسر او در گزینش فیلمهای سینمایی مورد نیاز جامعه #ایران_انقلابی، مشاوره بدهم! تا او خودش ماهی یکبار بیاید فرانسه و قرارداد ببندد.
ولیکن بمحض مطرح کردن پیشنهاد او برای پدرم با مخالفت خانوادهام مواجه شدم! همه اعضای خانواده معتقد بودند که رفتن یک پسربچه تازه بالغ به فرانسه و دیدن انواع فیلمهای سینمایی غربی (ولو جهت گزینش برخی از آنها که متناسب برای #جامعه_ایرانی باشد)، اصلاً صحیح نیست! در حالیکه من نوجوانی بودم که میتوانستم گلیم خود را از آب بکشم! ولیکن نهایتاً تسلیم مخالفت شدید خانوادهام شدم که متفقاً زیر بار نرفتند و به صلاح من ندانستند و لذا من هم نرفتم!
حرف حسابشان هم این بود که چه معنی دارد؛ پسر مجرد تازه بالغ یک #سید_روحانی در ۱۷ سالگی خود برود در #بلاد_کفر و فساد و فساق، آنهم نه برای تحصیلات بلکه برای این که بنشیند صبح تا شب، انواع فیلمهای سینمایی فاسد و مفسد غربی و هالیودی را تماشا بکند تا تعدادی را مثلاً گلچین کند که فرضاً مناسب حال و هوای مردم انقلابی سینمارو ایران باشد؟!
غرض این که؛ در آن دوره، از اینگونه جلسات هم برای همافزایی در پیشبرد اهدافمان داشتیم. تا اینکه یک روزی، عموی کوچک ع.ع. به من خبر داد که قرار شده #وزارت_ارشاد، برای برپائی مراسم جشن گرامیداشت اولین سالگرد #دهه_فجر در ایران (یا فقط در تهران؟)، مبلغ ۴٫۰۰۰٫۰۰۰ تومان به مرکز سینمایی فجر پرداخت نماید! که بعنوان بزرگترین تشکل فعال هنری شناخته شده است!
اما عبداله و دو برادر من (همان رهبر ارکستر #شاه و اخراجی #سپاه) سهتایی تصمیم گرفتهاند که با این پول به #فرانسه فرار کنند!
بنده هم با شنیدن این خبر تلخ، یکراست رفتم سراغ #نماینده_امام در آموزش و پرورش (حاجآقا موسوی و کارپرداز او آقای حاجسیدجوادی) و گفتم؛ اگر این خبر صحیح باشد، بهتر است که شما هم که اینهمه امکانات در اختیار ما گذاشتهاید، در این امر بزرگ، #نظارت و حتی دخالت داشته باشید. زیرا من به علیخانیها اعتمادی ندارم و نگرانم که آن پول هنگفت #بیت_المال، حیف و میل شود!
ولیکن حاجسیدجوادی، ترجیح داد که همان روز هر دو ساختمانی را که در اختیار ما گذاشته بود، پلمپ کند! وقتی من به او معترض شدم که بجای درست کردن ابرو چرا داری چشم ما را کور میکنی؟! عبداله متوجه شد که قضیه آنها لو رفته طلبکار شد و لذا با چاقوکشی انتقامجویانه در صدد کشتن من برآمد که چرا خبرچینی کردهای و...؟! و من با کمک عموی کوچک او از مهلکه گریختم!
بدینگونه شد که مرکز سینمایی ما (فرهنگسرای بزرگی با عضویت صدها هنرپیشه در خیابان سمنان #پیچ_شمرون و روبروی #خانه_سینما ی فعلی) به فروپاشی رسید!
بعد از آن بنده، فیلمنامه خود (نبرد تا آزادی) را بردم برای #رسانه_ملی که بنظرم بهار ۱۳۵۹ بود.
با توجه به قدوقواره نوجوانیام اول مرا فرستادند به «واحد کودک و نوجوان»! در آنجا تشخیص دادند که فیلمنامه بنده فراتر از مفاهیم کودک و نوجوان است و لذا مرا فرستادند به «واحد جوانان» که مجری خوشتیپی هم داشت بنام ناصر عنصری اگه اشتباه نکنم!
در آنجا هم فیلمنامه مرا که مطالعه کردند، گفتند برای «واحد فیلم و سریال»، مناسبتر است و لذا مرا درگیر واحدی نمودند که مراجعین آنجا همه بزرگسال و بعضاً پیرمردها و پیرزنها بودند و من در لابلای آنها بنظر میرسید که بچه آنها باشم!😂🥴
ولیکن در این واحد هم بعد از چندین ماه رفت و آمد، صریحاً و خیلی جدی به بنده اعلام کردند که خمیرمایه فکری شما که #مکتبی بودن است در اثر شما مشهود و لذا مردود است!
و تأکید بنده بر این نکته که تشکیلات بنده (با عنوان انجمن توحیدی مستضعفین بازار) در #انتخابات #ریاست_جمهوری از بنیصدر، حمایت کرده است، به خرج آنها نرفت! به صراحت میگفتند: اگرچه حامی بنیصدر بودهاید اما بنیاد فکری و تربیتی و اعتقادی شما کاملاً مکتبی است و از پلن به پلان فیلمنامه شما مشهود و ملموس است!
البته بنظرم آن حرفها نوعی بهانهجویی هم بود! زیرا در آن مقطع (۱۳۵۸ و قبل از هجوم #صدام به ایران)، بنده نوجوانی ۱۷ ساله بودم و حضورم در جلسات دستاندرکاران و مراجعین به واحد مذکور، چندان به چشم نمیآمد و لذا پی بردم که آن واحد، عمدتاً تحت تأثیر کسانی قرار گرفته که در صدد...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۴)
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت سوم):
... که در صدد تصویب #سریال_سربداران بودند و لذا سایر سناریوها را به بهانههای مختلفی از مدار بررسی خارج میکردند! که سناریوی بنده هم مارک مکتبی (طرفداری از #بهشتی و #رجایی!) خورد و مردود شد!!
دعوای مکتبی/لیبرال، مد سیاسی و جناحی آنروزها بود. یکطرف، جریان حزباللهیها با رهبری #شهید_بهشتی و #شهید_رجایی و طرف دیگر جریان لیبرالها به سرکردگی #بنی_صدر و سایر تفالههای غربی بود از جمله #قطب_زاده معدوم که بر صندلی ریاست صداوسیمای #جمهوری_اسلامی ایران، تکیه زده بود!
الغرض؛ همکاری بنده با #رسانه_ملی، بعد از حدود یکسال کش و قوس (در طول ۱۳۵۹ با ماهی دو سه بار مراجعه و پیگیری)، قربانی دعوای مکتبیها و لیبرالها شد و شاید هم حکمتی داشت که باعث فراغت بنده گشت و به راحتی در فروردین ۱۳۶۰ عازم صحنههای نبرد مستقیم با #صدامیان و سایر #دشمنان_ایران در جبهههای #جنگ شدم.
اما قضیه «رد فیلمنامه بنده بخاطر #مکتبی بودن»! موجب #حساسیت_سیاسی بنده شد که ریشه دعوای مذکور را در #نهاد_ریاست_جمهوری ببینم که یکطرف #رجایی بود (با حمایت حزبالله و #شهید_بهشتی) و طرف دیگر آن #بنی_صدر (با حمایت غربزدها و #منافقین) و اتفاقاً این پیامد را هم داشت که بنده از لحاظ #سیاسی به #جریان_مظلوم مکتبی، گرایش پیدا بکنم و دستان خود را از حمایت بنیصدر بشویم.
درآمد من در آنسالها از کارگری در #بازار_تهران بود که «انجمن توحیدی مستضعفین بازار» را هم در جهت براندازی #رژیم_منحوس_پهلوی، قبل از #انقلاب در آن تشکیل داده بودم و در تشدید برخی اعتصابات و تعطیلیهای بازار مؤثر بود و این انجمن بعد از پیروزی انقلاب در لیست حامیان #ریاست_جمهوری بنیصدر هم فعال بود و از آنجا که متأسفانه قائم به شخص بنده بود، با نرفتن بنده به بازار، تمام شد!
ولیکن مرکز اصلی معرکه مکتبیها و لیبرالها، #نهاد_نخست_وزیری بود که #قوه_مجریه در اختیار آن بود (و ریاست جمهوری هم مقامی تقریباً تشریفاتی به شمار میرفت!) که ترکش آن دعوا، مرا در #رسانه_ملی، متوقف کرد!
#بنی_صدر متهم به #لیبرالیزم و #مصدق_گرایی و #غرب_زدگی بود (که البته بود) و #رجایی، متعهد به #مکتبی و #مقلد_امام بودن بود (که بود) و لذا معیار خودی و غیرخودی طرفداران هر دو طیف مذکور، همین گرایشات جناحی آنها بود.
فعالیت سیاسی بنده اگرچه در عرصه طرفداری از بنیصدر (البته صرفاً در انتخابات ریاست جمهوری و مدت کوتاهی هم عضویت در دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رئیس جمهور) بود که بعد از شرارتهای #میلیشیای_منافقین بویژه در غائله ۱۴ اسفند دانشگاه تهران، خاتمه یافت ولیکن فیلمنامه بنده دارای گرایشات مکتبی، ارزیابی شد و در مجموعه قطبزاده معدوم، مردود اعلام شد!
دو شکست پیاپی (ناکامی در پیشبرد اهداف انقلابیام در قالب «انجمن سینمایی فجر» با علیخانی و تلاش برای ورود به «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» با قطبزاده)، موجب شد که دریابم در عرصهای وارد شدهام که نه تنها چندان آسان نیست بلکه خیلی خشک و جدی است ولو اینکه رؤیایی مینماید! شاید هم نسبت به سن و سالم، توقع بیش از حدی از خودم داشتم و لازم بود که بیشتر احتیاط بورزم!
در اندیشه رهیافتی برای ایجاد مسیری جهت #صدور_انقلاب_اسلامی از طریق #سینما بودم که ناگهان #جنگ_تحمیلی صدامیان شروع شد و بنده بسوی جبهه #حق_علیه_باطل شتافتم.
اما ذهنم به شدت مشغول علتیابی دو شکست مذکورم بود! وقایع و مسائل را هر چه بیشتر تجزیه تحلیل میکردم نتیجهای جز این نمیگرفتم که؛
۱) فیلمنامه «نبرد تا آزادی» بنده (که با اقتباس از داستان «نقابداران جوان» و سایر داستانهای استاد #محمود_حکیمی تصنیف کرده بودم) هیچگونه اشکالی نداشت. و صد البته که حماسی-مذهبی (و بالتبع #مکتبی) بود.
داستان نقابداران جوان، در موضوع دلایل اسلام آوردن ایرانیان در صدر اسلام بود و سناریوی بنده در امتداد آن مطلب و در موضوع دلایل وقوع #انقلاب_اسلامی ایرانیان بود. و دنیا هم منتظر و متقاضی این مطلب بود که چرا #ایرانیان به انقلاب اسلامی برخاستند؟ و جواب فیلمنامه بنده این بود که؛ به همان عللی که #دین_اسلام را در صدر اسلام پذیرا شدند.
و بررسی این موضوع؛ اولین اقدام برای صدور انقلاب اسلامی ایران به جهان بود ولیکن رسانه ملی، ترجیح داد برود سراغ #حمله_مغول به ایران و #قیام_سربداران که البته در قالب آنهم میشد به همین سؤال جواب داد.
بنده در شور نوجوانی خود، ارادت خاصی به این استاد داشتم و چندباری هم به ملاقات حضوری او در آموزش و پرورش (خیابان نجاتاللهی-کریمخان) رفته بودم.
«سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده در سال ۱۳۵۶ نیز اقتباسی...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۴)
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت سوم):
... که در صدد تصویب #سریال_سربداران بودند و لذا سایر سناریوها را به بهانههای مختلفی از مدار بررسی خارج میکردند! که سناریوی بنده هم مارک مکتبی (طرفداری از #بهشتی و #رجایی!) خورد و مردود شد!!
دعوای مکتبی/لیبرال، مد سیاسی و جناحی آنروزها بود. یکطرف، جریان حزباللهیها با رهبری #شهید_بهشتی و #شهید_رجایی و طرف دیگر جریان لیبرالها به سرکردگی #بنی_صدر و سایر تفالههای غربی بود از جمله #قطب_زاده معدوم که بر صندلی ریاست صداوسیمای #جمهوری_اسلامی ایران، تکیه زده بود!
الغرض؛ همکاری بنده با #رسانه_ملی، بعد از حدود یکسال کش و قوس (در طول ۱۳۵۹ با ماهی دو سه بار مراجعه و پیگیری)، قربانی دعوای مکتبیها و لیبرالها شد و شاید هم حکمتی داشت که باعث فراغت بنده گشت و به راحتی در فروردین ۱۳۶۰ عازم صحنههای نبرد مستقیم با #صدامیان و سایر #دشمنان_ایران در جبهههای #جنگ شدم.
اما قضیه «رد فیلمنامه بنده بخاطر #مکتبی بودن»! موجب #حساسیت_سیاسی بنده شد که ریشه دعوای مذکور را در #نهاد_ریاست_جمهوری ببینم که یکطرف #رجایی بود (با حمایت حزبالله و #شهید_بهشتی) و طرف دیگر آن #بنی_صدر (با حمایت غربزدها و #منافقین) و اتفاقاً این پیامد را هم داشت که بنده از لحاظ #سیاسی به #جریان_مظلوم مکتبی، گرایش پیدا بکنم و دستان خود را از حمایت بنیصدر بشویم.
درآمد من در آنسالها از کارگری در #بازار_تهران بود که «انجمن توحیدی مستضعفین بازار» را هم در جهت براندازی #رژیم_منحوس_پهلوی، قبل از #انقلاب در آن تشکیل داده بودم و در تشدید برخی اعتصابات و تعطیلیهای بازار مؤثر بود و این انجمن بعد از پیروزی انقلاب در لیست حامیان #ریاست_جمهوری بنیصدر هم فعال بود و از آنجا که متأسفانه قائم به شخص بنده بود، با نرفتن بنده به بازار، تمام شد!
ولیکن مرکز اصلی معرکه مکتبیها و لیبرالها، #نهاد_نخست_وزیری بود که #قوه_مجریه در اختیار آن بود (و ریاست جمهوری هم مقامی تقریباً تشریفاتی به شمار میرفت!) که ترکش آن دعوا، مرا در #رسانه_ملی، متوقف کرد!
#بنی_صدر متهم به #لیبرالیزم و #مصدق_گرایی و #غرب_زدگی بود (که البته بود) و #رجایی، متعهد به #مکتبی و #مقلد_امام بودن بود (که بود) و لذا معیار خودی و غیرخودی طرفداران هر دو طیف مذکور، همین گرایشات جناحی آنها بود.
فعالیت سیاسی بنده اگرچه در عرصه طرفداری از بنیصدر (البته صرفاً در انتخابات ریاست جمهوری و مدت کوتاهی هم عضویت در دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رئیس جمهور) بود که بعد از شرارتهای #میلیشیای_منافقین بویژه در غائله ۱۴ اسفند دانشگاه تهران، خاتمه یافت ولیکن فیلمنامه بنده دارای گرایشات مکتبی، ارزیابی شد و در مجموعه قطبزاده معدوم، مردود اعلام شد!
دو شکست پیاپی (ناکامی در پیشبرد اهداف انقلابیام در قالب «انجمن سینمایی فجر» با علیخانی و تلاش برای ورود به «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» با قطبزاده)، موجب شد که دریابم در عرصهای وارد شدهام که نه تنها چندان آسان نیست بلکه خیلی خشک و جدی است ولو اینکه رؤیایی مینماید! شاید هم نسبت به سن و سالم، توقع بیش از حدی از خودم داشتم و لازم بود که بیشتر احتیاط بورزم!
در اندیشه رهیافتی برای ایجاد مسیری جهت #صدور_انقلاب_اسلامی از طریق #سینما بودم که ناگهان #جنگ_تحمیلی صدامیان شروع شد و بنده بسوی جبهه #حق_علیه_باطل شتافتم.
اما ذهنم به شدت مشغول علتیابی دو شکست مذکورم بود! وقایع و مسائل را هر چه بیشتر تجزیه تحلیل میکردم نتیجهای جز این نمیگرفتم که؛
۱) فیلمنامه «نبرد تا آزادی» بنده (که با اقتباس از داستان «نقابداران جوان» و سایر داستانهای استاد #محمود_حکیمی تصنیف کرده بودم) هیچگونه اشکالی نداشت. و صد البته که حماسی-مذهبی (و بالتبع #مکتبی) بود.
داستان نقابداران جوان، در موضوع دلایل اسلام آوردن ایرانیان در صدر اسلام بود و سناریوی بنده در امتداد آن مطلب و در موضوع دلایل وقوع #انقلاب_اسلامی ایرانیان بود. و دنیا هم منتظر و متقاضی این مطلب بود که چرا #ایرانیان به انقلاب اسلامی برخاستند؟ و جواب فیلمنامه بنده این بود که؛ به همان عللی که #دین_اسلام را در صدر اسلام پذیرا شدند.
و بررسی این موضوع؛ اولین اقدام برای صدور انقلاب اسلامی ایران به جهان بود ولیکن رسانه ملی، ترجیح داد برود سراغ #حمله_مغول به ایران و #قیام_سربداران که البته در قالب آنهم میشد به همین سؤال جواب داد.
بنده در شور نوجوانی خود، ارادت خاصی به این استاد داشتم و چندباری هم به ملاقات حضوری او در آموزش و پرورش (خیابان نجاتاللهی-کریمخان) رفته بودم.
«سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده در سال ۱۳۵۶ نیز اقتباسی...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏