هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
💎 @SMHM212
چالشهای امام
در تشکیل نظام
(بخش ۰۳۲):
✅ اصلاح و تکمیل (۳)؛
مفاد پیام شماره ۰۲۵ این سلسله، نیازمند دو توضیح کلی است:
... جزیره #انگلستان؛ پناهگاهی بود برای فرار یا تبعید وحشیهای اروپای متمدن. فراریها و تبعیدیهای #اروپا در جزیره وحشیها تدریجاً تبدیل شدند به #دزدان_دریایی.
مقصد اولیه دزدان دریایی (انگلیسیها) اروپای شمالی و بقیه بنادر اروپای غربی و جنوبی بود ولیکن متناسب با پیشرفتی که در توسعه شناورهای خود پیدا کردند، سایر قارههای جهان را هم مورد هجوم و غارت و اشغال خود قرار دادند. تا آنجا که #هند ۹۰۰ میلیون نفری و #چین یک میلیارد نفری را هم اشغال کردند و برای حکومت بر آنها یک #فرماندار_انگلیسی گماشتند و آنها هم قرنها تمکین کردند!
البته پرتغالیها، اولین مهاجمان اروپایی بودند که در سال ۱۵۱۰ میلادی بر «جاوه» دست یافتند و در گوا مستقر شدند.
انگلستان بعداً وارد منطقه شد. دورهٔ استعمار انگلستان در هند حدود یک قرن و نیم از ۱۸۰۰ تا ۱۹۴۷ میلادی طول کشید. نفوذ و تسلط انگلستان در دو مرحله جلوهگر شد؛ نخست از طریق تلاش #کمپانی_هند_شرقی (قاره آمریکا را هند غربی مینامیدند!) در به دست آوردن اجازهٔ فعالیتهای بازرگانی و اخذ امتیازات از حکمرانان محلی یا مرکزی که به تصرف سرزمین هند بجز پنجاب، سند و کشمیر و سقوط گورکانیان انجامید و سپس جایگزین شدن دولت انگلستان و اعلام انضمام رسمی هندوستان به مستعمرات و متصرفات بریتانیا.
غارت و اشغال انواع بلاد غربی و شرقی توسط انگلستان به جایی رسید که ضربالمثل شد که غارت در #مستعمرات_بریتانیا غروب نمیکند!
صهیونیستهای قدرتجو که #روسیه_تزاری را پایگاه اصلی خود قرار داده بودند تدریجاً به انگلستان کوچ کردند. نزدیک به چهل پروتکل صهیونیستها (سیاستهای اصلی و سری و جهانی) در #روسیه تدوین شده بود که ۳۷ مورد آن، لو رفت و در دنیا منتشر شد.
(ایکاش مجال و حوصله داشتم، رفتارهای #مشانژاد را بر مفاد این پروتکلها تطبیق بدهم! فقط یک مورد را تطبیق دادم که مقاله آنرا سالها پیش منتشر کردم و اگر آنرا مجدداً در بساطم یافتم به اشتراک خواهم گذاشت)
سلطهجویی بریتانیای کبیر در سرزمینهای #اسلامی بویژه #شیعه_نشین با موانع غیرمنتظرهای انجام گرفت که برای سران انگلستان، تبدیل به معمای عجیبی شده بود!
سلطهجویی انگلیس در #ایران، گازانبری بود و
همزمان با فعالیتهای سیاسی/نظامی مشترک «ضیا-رضا»، محور مذهبی/فرهنگی #بهائیت را هم مدیریت میکرد.
ضیا-رضا در سال ۱۲۹۹ با #کودتای_نظامی، تاج و تخت را در اختیار گرفتند که از حمایت #مراجع_عظام قم نیز برخوردار بودند! (علمای قم از ترس عقرب جرّاره #جمهوری کمونیستی #جماهیر_شوروی به مار غاشیه #سلطنت گماشتگان انگلیس مکار، پناه بردند!)
ظرف ۵ سال بعد از تاجگذاری #رضا_پالانی، بهائیت نیز #حظیرة_القدس خود را بنا کرد ولیکن بعد از ارتکاب جنایات و هجمههای علنی علیه اسلام و مقدسات، با مخالفت مراجع و علمای شیعه بویژه زعیم #حوزه_علمیه قم؛ آیةالله بروجردی مواجه شد تا آنجا که آیةالله فتوای #قتل_بهائیان را صادر فرمود.
(در نیمه اول دهه ۱۳۷۰ بنده، فیلمنامهای در موضوع «نماز باران مؤمنین قم به امامت آیةالله خوانساری» نوشتم که در #وزارت_ارشاد اسلامی، تحت عنوان «باران عشق» به تصویب رسید که در طی آن به نقش بهائیها و شیطنتی که در #نماز_باران قم، انجام دادند، اشاره کرده بودم ولیکن وقتی که آنرا جهت تولید، تحویل #بنیاد_فارابی دادم، مفقود شد! سناریوی مفقوده، گلچینی از فیلمنامه سریال ۲۶ قسمتی تلویزیونی بود که آن هم در #رسانه_ملی، گم و گور شد!!
متاسفانه بهائیت در مراکز رسانهای و مجموعههای هنری و فرهنگی نفوذ و سلطه پنهانی و بعضاً آشکاری داشتند و هنوز هم دارند!)
... بریتانیایی که آفتاب در مستعمرات آن، غروب نمیکرد، در ایران ۸ میلیون نفری، موفق به سلطه یافتن با فرمانداری انگلیسی نشد و ناگزیر شد که فردی بومی را بر آنها بگمارد و در این الگو موفق شد!
ایرانیها زیر بار حکومت مستقیم #اجنبی نرفتند اما نوکر آنها را بعنوان #شاه خود پذیرفتند! حتی #روحانیت همین #شیعیان که حاکم خارجی را برنمیتابیدند!
این معما سبب شد که انگلیس در باره #مکتب_شیعه، حساس شده و به تحقیقات ژرفی بپردازد تا آنجا که میشود با جرأت گفت، #شیعه_شناسی و #اسلام_شناسی محققین انگلیسی (از زمره #مستشرقین) بعضاً از اسلامشناسی و تشیعشناسی بسیاری از روحانیون #قم و #نجف دقیقتر و کاملتر و جامعتر بود! چنانکه گفته شده؛ بهترین دورههای آموزشی #نهج_البلاغه_شناسی آکادمیک در #لندن است نه در قم و نجف!
به همین علت هم در تقسیم مستعمرات اسلامی، مناطق شیعهنشین به انگلستان و مابقی به آمریکا واگذار گردیده است. فلذا ..
..ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۶ اسفند۱۴۰۲
🆔 @chelcheraaqHM
🎲
هماندیشی چلچراغ معارف و احکام
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
💎 @SMHM212
جامعه ایرانی همچون جامعه جهانی
در سراشیبی سقوط به «حیوانیت»!
(بخش ۲):
... حیوان بپندارد!
#رسانه_ملی هم که قرار بود «بزرگترین دانشگاه تربیتی و انسانسازی ایرانیان» باشد، متأسفانه محض سرگرمی مخاطبین، به پخش فلهای چنین فیلمهایی پرداخته است بدون اینکه محتوای بعضاً مسموم آنها را مورد نقادی هنری و حتی علمی قرار بدهد!
⛔️ نسبت تبرّجات زنان و کشتگان نوروزی!
طبق آمارهای سازمان #پزشکی_قانونی در طی ۱۰ سال اخیر، صرفنظر از دهها هزار مصدوم و مجروح، هر سال بطور میانگین، حدود ۱٫۰۰۰ نفر در #تصادفات_نوروزی جان خود را از دست دادهاند! و چندین برابر آنها مصدوم، مجروح، مفلوج و از کار افتاده شدهاند!
هر سال دهها هزار نفر با شتاب، زمین و زمان را بسرعت در مینوردند تا بیش از پیش از زندگی، لذت ببرند اما ناگهان خود را در #قبرستان و #بیمارستان و #تیمارستان و #دادسراها میبینند! چرا؟!
چند سؤال قابل تأمل؛
۱) چند درصد این کشتهها، #تصادف در ایام نوروزی را بعنوان #خودکشی آگاهانه، انتخاب کرده بودند؟!
۲) چند درصد آنها هیچگونه اطلاعی از #قوانین و #مقررات راهنمایی و رانندگی نداشتند؟
۳) چند درصد آنها به علت #تخلف سهوی یا عمدی دیگران، ناخواسته به کام مرگ رفتند؟
۴) چند درصد آنها به علت #جدی_نگرفتن #خطر_مرگ خود را به آغوش #مرگ و سایر عواقب تصادفات سپردند؟
۵) آیا میتوانیم کشتگان #تصادفات_نوروزی را گاو و #حیوان بنامیم؟!
۶) آیا در قبال این #فاجعه_جمعیتی و مادی، هیچکاری از ما برنمیآید؟!
⁉️ آیا پدیده شوم بیحجابی #زنان و #دختران را میتوان به پدیده وحشتناک کشته شدن نوروزی، تشبیه کرد؟!
۱- چند درصد بیحجابها آگاهانه اقدام به #خودکشی_معنوی خود میکنند؟
۲- چند درصد #منحرفین_معنوی، به علت بیحجابی دیگران، به انحراف کشیده میشوند؟
۳- چند درصد بیحجابها هیچگونه اطلاعی از #معارف_شرعی، #مقررات_قانونی و #عرفیات_اجتماعی معطوف به #ضرورت_حجاب و #حرام_مرکّب بدحجابی، ندارند؟
۴- چند درصد بیحجابها به علت «جدی نگرفتن» تأثیرات ویرانگر اجتماعی و فرجام شوم شُلحجابی در دنیا و آخرت، مرتکب این #حرام_شرعی و #حرام_سیاسی میشوند؟
۵- آیا حق داریم، مرتکبین بیحجابی را هم گاو و حیوان بنامیم؟
۶- آیا در قبال این #فاجعه_معنوی و روانی، هیچکاری از ما برنمیآید؟!
در بخش قبلی این مقاله، عرض کردم که سازندگان کرهای سریال تلویزیونی جامیونگگو صریحاً میگویند؛ «آدم موقع پیادهروی، هم آدم میبینه و هم گاو و هم حیوانات دیگه. متاسفانه کاری هم از دستمون بر نمیاد»!
(با ترویج چنین تفکرات غیرانسانی و نامعقول، جامعه در سراشیبی افسردگی (و پرخاشگری) و #خودکشی روزافزون، قرار میگیرد. چنانکه #کره_جنوبی هم بدان مبتلاست!)
#اسلام_ناب، چنین تفکر و مرامی را غلط میداند. اسلام، نه کشتگان نوروزی را حیوان میشمارد و نه #متبرجات بیحجابی را و نه میپذیرد که خیالمان را راحت کنیم به اینکه «هیچ کاری هم از ما بر نمیآید»! بلکه اولاً همه آنها را #انسان میداند و ثانیاً تکالیف سنگینی را هم بر عهده دیگران میگذارد.
(متبرجات یعنی زنان خودنما که عمداً یا سهواً، ظاهر فریبنده خود را به رخ دیگران میکشند. معنای اصطلاحی تبرّج برگرفته از آیه ۳۳ سوره احزاب #قرآن است: «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لاتَبرَّجْنَ تَبَرُّج الجاهلیّةِ الاُولی' ...» و در خانههای خود بمانید و به شیوه #جاهلیت پیشین تبرّج و خودنمایی نکنید).
اسلام نه به تبرّجات و خودنمایی زنها بیتفاوت است و نه در عینحال آنها را #حیوانات_متمرّد یا #جانوران_موذی (اذیتکننده) میداند. بلکه انسانهایی بر میشمارد که؛
۱» نیازمند منصرف شدن از خودکشی روانی و معنوی و هویتی هستند.
۲» نیازمند آگاهسازی نسبت به ضرورت دنیوی و اخروی مراعات شئونات و هویت ارزشمند خود هستند.
۳» نیازمند آگاهسازی نسبت به #خطرات_اجتماعی بیحجابی آنها برای دیگران و نیز #مخاطرات_امنیتی برای خودشان و تهدیدات #کانون_خانواده و همچنین #خطرات_آخرتی برای خودشان هستند.
۴» همه کسانی هم که در معرض #فتنه_بدحجابی و بیحجابی #عاصیان و #طاغیان جامعه در فضاهای واقعی و نیز مجازی هستند، نیازمند #واکسیناسیون_فرهنگی و #واکسینه شدن #اعتقادی هستند.
(اگر متبرجات، ۱۰ درجه نیازمند #کار_فرهنگی هستند تا از آسیبزایی خود دست بکشند، ناظرین عمدی و سهوی آنها ۱۰۰ درجه محتاج کار فرهنگی هستند تا از روح و روانشان آسیبزدایی گردد)
۵» نیازمند آن هستند که #هویت_انسانی و #کرامت_الهی آنها مورد توجه و تذکر دیگران قرار بگیرد.
۶» بهترین، ضروریترین، انسانیترین، الهیترین، واجبترین و شدنیترین کاری هم که از ما بر میآید، إعمال مراتب و مراحل سازنده #فریضتین امرونهی است.
...ادامه دارد.
✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر)
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
🆔 @chelcheraaqHM
🎲
گروه چلچراغ معارف و احکام
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
💎@SMHM212
رئیس جمهور اشتباهی!
در آستانه #انتخابات هشتمین دوره #ریاست_جمهوری (۱۳۸۰/۳/۱۸)، بنده طرحی نوشتم در «ضرورت #چهره_پردازی فرهنگی و هنری #رئیس_جمهور» و آنرا برای رئیس «حوزه اندیشه و هنر #سازمان_تبلیغات_اسلامی» فرستادم که ۱۱ روز مانده به انتخابات، این جوابیه☝️را نوشت.
دغدغه آنروزهای محمدعلی زم؛ رئیس حوزه هنری، سخیفی سطح تبلیغات تجاری #رسانه_ملی بود و اینکه عاری از جنبههای فرهنگی و هنری بوده و در #تراز_فرهنگ_ایران نیستند.
و دغدغه بنده، عاری از ملاحظات فرهنگی و هنری بودن #چهره_شخصیتی رؤسای جمهور در تراز نهضت+نظام اسلامی ایران در سطح جهانی بود!
چنانکه در آستانه انتخابات سال جاری هم تحریر مقالهای با عنوان کدام چهره؟، دنباله همان دغدغه دهههای پیشین بود.
مفهوم آن پروپوزال این بود که #شورای_نگهبان در باره «وجاهت رفتار و گفتار و چهره نامزدها و شاکله شخصیتی هنری و فرهنگی آنها» از مراکز تخصصی مثل #حوزه_هنری هم، استعلام بگیرد! زیرا که او #نماد_ویترینی ملت و #فرهنگ_ایران است و باید تناسب لازم را داشته باشد.
حال با مشاهده اشکالات معنوی و سیرتی و نیز نابسامانی مادی و صورتی در نطقهای تکراری و در عینحال ناتمام و فاقد شالودهای معقول و تُپقهای مکرر #پزشکیان (#پوزیده_سابق)، بنظرم وقت آنست که این مسئله، جدی گرفته شود و بر #مجلس_شورای_اسلامی است که طی طرحی، نامزدهای ریاست را رسماً موظف نماید که از مراکز حرفهای، درجه مقبولیتی بگیرند که نشان دهد در #شأن_ملت ایران و جایگاه ریاست جمهوری آنان هستند.
✍سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۵/۲۸
🆔@chelcheraaqHM
💠
🎲هماندیشی چلچراغ معارف
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۲)
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت اول):
به محض #پیروزی_انقلاب اسلامی #ایران در ۱۳۵۷/۱۱/۲۲ بنده همانند هزاران نفر انقلابی دیگر در اندیشه #صدور_انقلاب_اسلامی ایران به جهان بودم تا اینکه در تاریخ ۱۳۵۸/۵/۵ (اقامه اولین #نماز_جمعه تهران به امامت آیةالله #طالقانی) بمناسبتی که در پیام قبلی اشاره کردم، تصمیم خود را گرفتم که از طریق تولید فیلمهای سینمایی به این #امر_مقدس مبادرت بورزم. ولیکن قبل از آنکه موفق بشوم، #جنگ_تحمیلی رخ داد و لذا #تهران را رها کرده و داوطلبانه عازم جبهههای #دفاع_مقدس شدم.
بنده قبل از رفتن به سراغ #رسانه_ملی، در صدد تشکیل یک نهاد خصوصی بودم که با مشارکت #عبداله_علیخانی - که بعداً تهیهکنندگی فیلمهای زرد را دنبال کرد - و با همکاری وزارت #آموزش_و_پرورش و رهنمود شهیدان #رجایی و #باهنر، «مرکز سینمایی فجر» را تأسیس کردم اما نامبرده عضو گروهک چپگرای #پیکار در آمد و ناسازگاری نمود!
البته وی هم اگرچه کارگردان اولین فیلم سینمایی پس از #پیروزی_انقلاب بود (با عنوان #بسوی_ساحل از داستانهای #محمود_حکیمی که به نظر #امام_خمینی هم رسیده بود) اما همانند بنده، نوجوانی ناپخته بود و لذا تحت تأثیر عموهای معلومالحال خود!
تهیهکننده #فیلم_سینمایی بسوی ساحل، (قبل از فیلم بلمی بسوی ساحل)، سپاه پاسداران #شهر_ری بود که حدود ۳۰۰٫۰۰۰ تومان هزینه کرده بود و فرمانده آن (برادر سلیمانی) به همین علت که «کل بودجه سال سپاه ری» را صرف آن فیلم نه چندان هنری کرده بود، توبیخ شده بود!)
آشنائی بنده با ع.ع. بعد از درج مصاحبه #مجله_سروش با وی بود که باعث شد بروم سراغ #سپاه_پاسداران شهر ری و نشانی خانهاش را از #سپاه گرفتم و اولش گمان میکردم او یک سپاهی است!
اما آشنایی او با من، با مطالعه «سناریوی نبرد تا آزادی» بنده با #دکوپاژ_آهنین آن بود و او (که سینماآموخته #کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود) پنداشت که بنده سینما را در سطح عالیتر و حرفهایتری آموختهام! (و حال آنکه بنده #سینما را از کتابهای خودآموز، یاد گرفتم!)
تأثیرپذیری وی از حرفهای بودن سناریوی بنده، باعث شد که با هم برویم دنبال سرمایهگذار و سراغ انواع اسپانسرها هم رفتیم و نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که خودمان مؤسسه بزنیم که آنرا «مرکز سینمایی فجر» نامیدیم و...
پدرش را خاطرم نیست چکاره بود اما او بیشتر گرفتار آفت عموهای خود و... بود. وی سه تا عمو داشت که بزرگ آنها از اعضای #ارکستر_سلطنتی_شاه بود و وسطی آنها علیرغم آنکه اخراجی #سپاه_پاسداران #کاشان و نیز اخراجی مجله #پیام_انقلاب بود، با لباس سپاه مشغول سوءاستفادههای خود بود و کوچک آنها نسبتاً انقلابی و سالم بود که با من همکاری داشت از پشتپردههای عبداله!
همکاری من و ع.ع. (به دلیل #مکتبی بودن بنده و لااُبالی بودن او) به جایی نرسید و بعد از یکسال، به شکست انجامید! اما بهانه اصلی دعوای ما به ماجرای عجیب دیگری هم برمیگشت که بد نیست آنرا هم در اینجا بگویم!
در نخستین #سالگرد_پیروزی انقلاب اسلامی ایران، «#وزارت_فرهنگ و #ارشاد_اسلامی» همچنان در پی تغییر و تحولات ساختاری و عنوانی خود بود!
و الآن خاطرم نیست که «وزارت ارشاد ملی» در آن مقطع به «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» تغییر عنوان داده بود یا نه؟ ولیکن برپائی جشن نخستین سالگرد پیروزی #انقلاب_اسلامی، موضوعیت یافته بود.
#سازمان_تبلیغات اسلامی و بالتبع #حوزه_هنری هم هنوز تشکیل نشده بود!
و چنانکه در یادداشتی با عنوان 👈حرفهای پزشکیان؛ نماد گیجفرهنگی ایرانیان👉 اشاره کردم، ما برای تأمین مخارج مرکز سینمایی فجر، سالن اصلی #تئاتر_شهر تهران را اجاره کرده بودیم و فیلم سینمایی #نسل_اژدها را پخش میکردیم!
در خلأ فعالیتی و بلکه در خلاء وجودی «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و نیز «سازمان تبلیغات اسلامی» و «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» و بالتبع سرگردانی و فقر انبوه هنرمندان و هنرپیشگانی که به خارج از کشور متواری یا در گوشهای پنهان نشده بودند، «مرکز سینمایی فجر» (بعنوان نخستین NGO فرهنگی هنری) ما چراغ تابانی بود که توجه آنها و بالتبع خواص را به خودش جلب کرده بود!
البته #مراکز_خصوصی دیگری هم در زمینه #فرهنگ و #هنر فعال شده بودند که یکی از آنها #بنیاد_هدا (بنیاد هنر در اسلام) بود که عمدتاً در عرصه واردات فیلمهای سینمایی و دوبله آنها فعالیت داشت.
بنظرم اولین فیلمی که بنیاد مذکور وارد کرد و در سینماها به نمایش گذاشت، فیلم #باراباس بود. بعدها فیلم سینمایی صهیونیستی؛ #محمد_رسول_الله (به کارگردانی #مصطفی_عقاد و بازیگری #آنتونی_کوئین در نقش #حمزه) هم توسط همان بنیاد صورت گرفت که تقریباً هر سال از رسانه ملی هم پخش شده و میشود!
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۳)
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت دوم):
در مقطعی که دنبال اسپانسر برای سناریوی بنده بودیم، طی نشستی باتفاق ع.ع. با آقای محمدزاده (مدیرعامل #بنیاد_هدا) هم صحبت مفصلی داشتیم که وی از نوع نگرش هنری-سیاسی و صحبتهای فرهنگی-انقلابی بنده خیلی خوشش آمد (بلحاظ إشرافیتی که به افکار #دکتر_شریعتی و عقاید #شهید_مطهری یافته بودم و...) و تقاضا کرد که بعنوان نماینده آن بنیاد به #فرانسه اعزام بشوم تا به پسر او در گزینش فیلمهای سینمایی مورد نیاز جامعه #ایران_انقلابی، مشاوره بدهم! تا او خودش ماهی یکبار بیاید فرانسه و قرارداد ببندد.
ولیکن بمحض مطرح کردن پیشنهاد او برای پدرم با مخالفت خانوادهام مواجه شدم! همه اعضای خانواده معتقد بودند که رفتن یک پسربچه تازه بالغ به فرانسه و دیدن انواع فیلمهای سینمایی غربی (ولو جهت گزینش برخی از آنها که متناسب برای #جامعه_ایرانی باشد)، اصلاً صحیح نیست! در حالیکه من نوجوانی بودم که میتوانستم گلیم خود را از آب بکشم! ولیکن نهایتاً تسلیم مخالفت شدید خانوادهام شدم که متفقاً زیر بار نرفتند و به صلاح من ندانستند و لذا من هم نرفتم!
حرف حسابشان هم این بود که چه معنی دارد؛ پسر مجرد تازه بالغ یک #سید_روحانی در ۱۷ سالگی خود برود در #بلاد_کفر و فساد و فساق، آنهم نه برای تحصیلات بلکه برای این که بنشیند صبح تا شب، انواع فیلمهای سینمایی فاسد و مفسد غربی و هالیودی را تماشا بکند تا تعدادی را مثلاً گلچین کند که فرضاً مناسب حال و هوای مردم انقلابی سینمارو ایران باشد؟!
غرض این که؛ در آن دوره، از اینگونه جلسات هم برای همافزایی در پیشبرد اهدافمان داشتیم. تا اینکه یک روزی، عموی کوچک ع.ع. به من خبر داد که قرار شده #وزارت_ارشاد، برای برپائی مراسم جشن گرامیداشت اولین سالگرد #دهه_فجر در ایران (یا فقط در تهران؟)، مبلغ ۴٫۰۰۰٫۰۰۰ تومان به مرکز سینمایی فجر پرداخت نماید! که بعنوان بزرگترین تشکل فعال هنری شناخته شده است!
اما عبداله و دو برادر من (همان رهبر ارکستر #شاه و اخراجی #سپاه) سهتایی تصمیم گرفتهاند که با این پول به #فرانسه فرار کنند!
بنده هم با شنیدن این خبر تلخ، یکراست رفتم سراغ #نماینده_امام در آموزش و پرورش (حاجآقا موسوی و کارپرداز او آقای حاجسیدجوادی) و گفتم؛ اگر این خبر صحیح باشد، بهتر است که شما هم که اینهمه امکانات در اختیار ما گذاشتهاید، در این امر بزرگ، #نظارت و حتی دخالت داشته باشید. زیرا من به علیخانیها اعتمادی ندارم و نگرانم که آن پول هنگفت #بیت_المال، حیف و میل شود!
ولیکن حاجسیدجوادی، ترجیح داد که همان روز هر دو ساختمانی را که در اختیار ما گذاشته بود، پلمپ کند! وقتی من به او معترض شدم که بجای درست کردن ابرو چرا داری چشم ما را کور میکنی؟! عبداله متوجه شد که قضیه آنها لو رفته طلبکار شد و لذا با چاقوکشی انتقامجویانه در صدد کشتن من برآمد که چرا خبرچینی کردهای و...؟! و من با کمک عموی کوچک او از مهلکه گریختم!
بدینگونه شد که مرکز سینمایی ما (فرهنگسرای بزرگی با عضویت صدها هنرپیشه در خیابان سمنان #پیچ_شمرون و روبروی #خانه_سینما ی فعلی) به فروپاشی رسید!
بعد از آن بنده، فیلمنامه خود (نبرد تا آزادی) را بردم برای #رسانه_ملی که بنظرم بهار ۱۳۵۹ بود.
با توجه به قدوقواره نوجوانیام اول مرا فرستادند به «واحد کودک و نوجوان»! در آنجا تشخیص دادند که فیلمنامه بنده فراتر از مفاهیم کودک و نوجوان است و لذا مرا فرستادند به «واحد جوانان» که مجری خوشتیپی هم داشت بنام ناصر عنصری اگه اشتباه نکنم!
در آنجا هم فیلمنامه مرا که مطالعه کردند، گفتند برای «واحد فیلم و سریال»، مناسبتر است و لذا مرا درگیر واحدی نمودند که مراجعین آنجا همه بزرگسال و بعضاً پیرمردها و پیرزنها بودند و من در لابلای آنها بنظر میرسید که بچه آنها باشم!😂🥴
ولیکن در این واحد هم بعد از چندین ماه رفت و آمد، صریحاً و خیلی جدی به بنده اعلام کردند که خمیرمایه فکری شما که #مکتبی بودن است در اثر شما مشهود و لذا مردود است!
و تأکید بنده بر این نکته که تشکیلات بنده (با عنوان انجمن توحیدی مستضعفین بازار) در #انتخابات #ریاست_جمهوری از بنیصدر، حمایت کرده است، به خرج آنها نرفت! به صراحت میگفتند: اگرچه حامی بنیصدر بودهاید اما بنیاد فکری و تربیتی و اعتقادی شما کاملاً مکتبی است و از پلن به پلان فیلمنامه شما مشهود و ملموس است!
البته بنظرم آن حرفها نوعی بهانهجویی هم بود! زیرا در آن مقطع (۱۳۵۸ و قبل از هجوم #صدام به ایران)، بنده نوجوانی ۱۷ ساله بودم و حضورم در جلسات دستاندرکاران و مراجعین به واحد مذکور، چندان به چشم نمیآمد و لذا پی بردم که آن واحد، عمدتاً تحت تأثیر کسانی قرار گرفته که در صدد...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۴)
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت سوم):
... که در صدد تصویب #سریال_سربداران بودند و لذا سایر سناریوها را به بهانههای مختلفی از مدار بررسی خارج میکردند! که سناریوی بنده هم مارک مکتبی (طرفداری از #بهشتی و #رجایی!) خورد و مردود شد!!
دعوای مکتبی/لیبرال، مد سیاسی و جناحی آنروزها بود. یکطرف، جریان حزباللهیها با رهبری #شهید_بهشتی و #شهید_رجایی و طرف دیگر جریان لیبرالها به سرکردگی #بنی_صدر و سایر تفالههای غربی بود از جمله #قطب_زاده معدوم که بر صندلی ریاست صداوسیمای #جمهوری_اسلامی ایران، تکیه زده بود!
الغرض؛ همکاری بنده با #رسانه_ملی، بعد از حدود یکسال کش و قوس (در طول ۱۳۵۹ با ماهی دو سه بار مراجعه و پیگیری)، قربانی دعوای مکتبیها و لیبرالها شد و شاید هم حکمتی داشت که باعث فراغت بنده گشت و به راحتی در فروردین ۱۳۶۰ عازم صحنههای نبرد مستقیم با #صدامیان و سایر #دشمنان_ایران در جبهههای #جنگ شدم.
اما قضیه «رد فیلمنامه بنده بخاطر #مکتبی بودن»! موجب #حساسیت_سیاسی بنده شد که ریشه دعوای مذکور را در #نهاد_ریاست_جمهوری ببینم که یکطرف #رجایی بود (با حمایت حزبالله و #شهید_بهشتی) و طرف دیگر آن #بنی_صدر (با حمایت غربزدها و #منافقین) و اتفاقاً این پیامد را هم داشت که بنده از لحاظ #سیاسی به #جریان_مظلوم مکتبی، گرایش پیدا بکنم و دستان خود را از حمایت بنیصدر بشویم.
درآمد من در آنسالها از کارگری در #بازار_تهران بود که «انجمن توحیدی مستضعفین بازار» را هم در جهت براندازی #رژیم_منحوس_پهلوی، قبل از #انقلاب در آن تشکیل داده بودم و در تشدید برخی اعتصابات و تعطیلیهای بازار مؤثر بود و این انجمن بعد از پیروزی انقلاب در لیست حامیان #ریاست_جمهوری بنیصدر هم فعال بود و از آنجا که متأسفانه قائم به شخص بنده بود، با نرفتن بنده به بازار، تمام شد!
ولیکن مرکز اصلی معرکه مکتبیها و لیبرالها، #نهاد_نخست_وزیری بود که #قوه_مجریه در اختیار آن بود (و ریاست جمهوری هم مقامی تقریباً تشریفاتی به شمار میرفت!) که ترکش آن دعوا، مرا در #رسانه_ملی، متوقف کرد!
#بنی_صدر متهم به #لیبرالیزم و #مصدق_گرایی و #غرب_زدگی بود (که البته بود) و #رجایی، متعهد به #مکتبی و #مقلد_امام بودن بود (که بود) و لذا معیار خودی و غیرخودی طرفداران هر دو طیف مذکور، همین گرایشات جناحی آنها بود.
فعالیت سیاسی بنده اگرچه در عرصه طرفداری از بنیصدر (البته صرفاً در انتخابات ریاست جمهوری و مدت کوتاهی هم عضویت در دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رئیس جمهور) بود که بعد از شرارتهای #میلیشیای_منافقین بویژه در غائله ۱۴ اسفند دانشگاه تهران، خاتمه یافت ولیکن فیلمنامه بنده دارای گرایشات مکتبی، ارزیابی شد و در مجموعه قطبزاده معدوم، مردود اعلام شد!
دو شکست پیاپی (ناکامی در پیشبرد اهداف انقلابیام در قالب «انجمن سینمایی فجر» با علیخانی و تلاش برای ورود به «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» با قطبزاده)، موجب شد که دریابم در عرصهای وارد شدهام که نه تنها چندان آسان نیست بلکه خیلی خشک و جدی است ولو اینکه رؤیایی مینماید! شاید هم نسبت به سن و سالم، توقع بیش از حدی از خودم داشتم و لازم بود که بیشتر احتیاط بورزم!
در اندیشه رهیافتی برای ایجاد مسیری جهت #صدور_انقلاب_اسلامی از طریق #سینما بودم که ناگهان #جنگ_تحمیلی صدامیان شروع شد و بنده بسوی جبهه #حق_علیه_باطل شتافتم.
اما ذهنم به شدت مشغول علتیابی دو شکست مذکورم بود! وقایع و مسائل را هر چه بیشتر تجزیه تحلیل میکردم نتیجهای جز این نمیگرفتم که؛
۱) فیلمنامه «نبرد تا آزادی» بنده (که با اقتباس از داستان «نقابداران جوان» و سایر داستانهای استاد #محمود_حکیمی تصنیف کرده بودم) هیچگونه اشکالی نداشت. و صد البته که حماسی-مذهبی (و بالتبع #مکتبی) بود.
داستان نقابداران جوان، در موضوع دلایل اسلام آوردن ایرانیان در صدر اسلام بود و سناریوی بنده در امتداد آن مطلب و در موضوع دلایل وقوع #انقلاب_اسلامی ایرانیان بود. و دنیا هم منتظر و متقاضی این مطلب بود که چرا #ایرانیان به انقلاب اسلامی برخاستند؟ و جواب فیلمنامه بنده این بود که؛ به همان عللی که #دین_اسلام را در صدر اسلام پذیرا شدند.
و بررسی این موضوع؛ اولین اقدام برای صدور انقلاب اسلامی ایران به جهان بود ولیکن رسانه ملی، ترجیح داد برود سراغ #حمله_مغول به ایران و #قیام_سربداران که البته در قالب آنهم میشد به همین سؤال جواب داد.
بنده در شور نوجوانی خود، ارادت خاصی به این استاد داشتم و چندباری هم به ملاقات حضوری او در آموزش و پرورش (خیابان نجاتاللهی-کریمخان) رفته بودم.
«سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده در سال ۱۳۵۶ نیز اقتباسی...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۴)
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت سوم):
... که در صدد تصویب #سریال_سربداران بودند و لذا سایر سناریوها را به بهانههای مختلفی از مدار بررسی خارج میکردند! که سناریوی بنده هم مارک مکتبی (طرفداری از #بهشتی و #رجایی!) خورد و مردود شد!!
دعوای مکتبی/لیبرال، مد سیاسی و جناحی آنروزها بود. یکطرف، جریان حزباللهیها با رهبری #شهید_بهشتی و #شهید_رجایی و طرف دیگر جریان لیبرالها به سرکردگی #بنی_صدر و سایر تفالههای غربی بود از جمله #قطب_زاده معدوم که بر صندلی ریاست صداوسیمای #جمهوری_اسلامی ایران، تکیه زده بود!
الغرض؛ همکاری بنده با #رسانه_ملی، بعد از حدود یکسال کش و قوس (در طول ۱۳۵۹ با ماهی دو سه بار مراجعه و پیگیری)، قربانی دعوای مکتبیها و لیبرالها شد و شاید هم حکمتی داشت که باعث فراغت بنده گشت و به راحتی در فروردین ۱۳۶۰ عازم صحنههای نبرد مستقیم با #صدامیان و سایر #دشمنان_ایران در جبهههای #جنگ شدم.
اما قضیه «رد فیلمنامه بنده بخاطر #مکتبی بودن»! موجب #حساسیت_سیاسی بنده شد که ریشه دعوای مذکور را در #نهاد_ریاست_جمهوری ببینم که یکطرف #رجایی بود (با حمایت حزبالله و #شهید_بهشتی) و طرف دیگر آن #بنی_صدر (با حمایت غربزدها و #منافقین) و اتفاقاً این پیامد را هم داشت که بنده از لحاظ #سیاسی به #جریان_مظلوم مکتبی، گرایش پیدا بکنم و دستان خود را از حمایت بنیصدر بشویم.
درآمد من در آنسالها از کارگری در #بازار_تهران بود که «انجمن توحیدی مستضعفین بازار» را هم در جهت براندازی #رژیم_منحوس_پهلوی، قبل از #انقلاب در آن تشکیل داده بودم و در تشدید برخی اعتصابات و تعطیلیهای بازار مؤثر بود و این انجمن بعد از پیروزی انقلاب در لیست حامیان #ریاست_جمهوری بنیصدر هم فعال بود و از آنجا که متأسفانه قائم به شخص بنده بود، با نرفتن بنده به بازار، تمام شد!
ولیکن مرکز اصلی معرکه مکتبیها و لیبرالها، #نهاد_نخست_وزیری بود که #قوه_مجریه در اختیار آن بود (و ریاست جمهوری هم مقامی تقریباً تشریفاتی به شمار میرفت!) که ترکش آن دعوا، مرا در #رسانه_ملی، متوقف کرد!
#بنی_صدر متهم به #لیبرالیزم و #مصدق_گرایی و #غرب_زدگی بود (که البته بود) و #رجایی، متعهد به #مکتبی و #مقلد_امام بودن بود (که بود) و لذا معیار خودی و غیرخودی طرفداران هر دو طیف مذکور، همین گرایشات جناحی آنها بود.
فعالیت سیاسی بنده اگرچه در عرصه طرفداری از بنیصدر (البته صرفاً در انتخابات ریاست جمهوری و مدت کوتاهی هم عضویت در دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رئیس جمهور) بود که بعد از شرارتهای #میلیشیای_منافقین بویژه در غائله ۱۴ اسفند دانشگاه تهران، خاتمه یافت ولیکن فیلمنامه بنده دارای گرایشات مکتبی، ارزیابی شد و در مجموعه قطبزاده معدوم، مردود اعلام شد!
دو شکست پیاپی (ناکامی در پیشبرد اهداف انقلابیام در قالب «انجمن سینمایی فجر» با علیخانی و تلاش برای ورود به «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» با قطبزاده)، موجب شد که دریابم در عرصهای وارد شدهام که نه تنها چندان آسان نیست بلکه خیلی خشک و جدی است ولو اینکه رؤیایی مینماید! شاید هم نسبت به سن و سالم، توقع بیش از حدی از خودم داشتم و لازم بود که بیشتر احتیاط بورزم!
در اندیشه رهیافتی برای ایجاد مسیری جهت #صدور_انقلاب_اسلامی از طریق #سینما بودم که ناگهان #جنگ_تحمیلی صدامیان شروع شد و بنده بسوی جبهه #حق_علیه_باطل شتافتم.
اما ذهنم به شدت مشغول علتیابی دو شکست مذکورم بود! وقایع و مسائل را هر چه بیشتر تجزیه تحلیل میکردم نتیجهای جز این نمیگرفتم که؛
۱) فیلمنامه «نبرد تا آزادی» بنده (که با اقتباس از داستان «نقابداران جوان» و سایر داستانهای استاد #محمود_حکیمی تصنیف کرده بودم) هیچگونه اشکالی نداشت. و صد البته که حماسی-مذهبی (و بالتبع #مکتبی) بود.
داستان نقابداران جوان، در موضوع دلایل اسلام آوردن ایرانیان در صدر اسلام بود و سناریوی بنده در امتداد آن مطلب و در موضوع دلایل وقوع #انقلاب_اسلامی ایرانیان بود. و دنیا هم منتظر و متقاضی این مطلب بود که چرا #ایرانیان به انقلاب اسلامی برخاستند؟ و جواب فیلمنامه بنده این بود که؛ به همان عللی که #دین_اسلام را در صدر اسلام پذیرا شدند.
و بررسی این موضوع؛ اولین اقدام برای صدور انقلاب اسلامی ایران به جهان بود ولیکن رسانه ملی، ترجیح داد برود سراغ #حمله_مغول به ایران و #قیام_سربداران که البته در قالب آنهم میشد به همین سؤال جواب داد.
بنده در شور نوجوانی خود، ارادت خاصی به این استاد داشتم و چندباری هم به ملاقات حضوری او در آموزش و پرورش (خیابان نجاتاللهی-کریمخان) رفته بودم.
«سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده در سال ۱۳۵۶ نیز اقتباسی...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
یاد ایامی
(بخش ۵):
👈بخش قبلی👉
قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
(قسمت چهارم):
... «سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده علیه #رژیم_منحوس_پهلوی (در سال ۱۳۵۶ در محله #شهید_بخارایی جنوب تهران) نیز اقتباسی از عنوان یکی دیگر از داستانهای حماسی-مذهبی همین استاد پر برکت بود (که دو ماه پیش ۱۴۰۳/۶/۳۰ در سن ۸۰ سالگی رحلت کردند) و به نوبه خود در شورآفرینی انقلابی در نسل دهه چهلیها نقش بسزایی داشت.
(در باره دهه چهلیها مقاله مستقلی خواهم نوشت. همانان که نیروهای گهوارهای امام خمینیره نامیده شدند! همان نسل سلحشور بینظیری که دودمان #شاهنشاهی و بلافاصله #صدامیان را بر باد دادند و عرصه زمین را بر #استکبار_جهانی در جهان، تنگتر و تنگتر کردند و #نهضت ادامه دارد.)
۲) در نحوه تبدیل داستان به فیلمنامه (با آن #دکوپاژ آهنین) هم که بنده حرفهای کار کرده بودم و هیچکسی هم از لحاظ شکلی و تکنیکی و فرم به آن ایرادی نداشت.
۳) برای تولید آن بصورت فیلم سینمایی هم آنقدر ارزش و مطلوبیت داشت که بنده و ع.ع. و خیلی از دوستان برای آن یکسال دوندگی بکنیم و تشکیلات نسبتاً معظمی بنام «مرکز سینمایی فجر» را پدید آوریم که تبدیل به اولین #فرهنگسرای_جمهوری اسلامی ایران شد.
⁉️ ولیکن چرا در مقایسه با #سریال_سربداران، پس زده شد؟!
از طرف گروه فیلم و سریال #رسانه_ملی، به بنده نگفتند که فرضاً بودجه و امکانات محدودی داریم و به دلایلی، سریال #سربدران، اولویت یافته است و اثر شما بماند برای فرصتهای بعدی، بلکه صریحاً بخاطر اینکه بافت محتوایی آن، #مکتبی ارزیابی شد، مردود اعلام کردند!
در واقع به زعم خودشان، یک #انگ_سیاسی بدان زدند! و حال آنکه مکتبی بودن محتوای آن، افتخارآمیز بود نه اینکه عیب اساسی غیرقابل اغماضی باشد!
حال میشود تصور کرد که چه دستهایی در کار بودند از طرف قطبزاده تا به تفکرات امثال بنده، میدان ندهند!
اما برای بنده، تجربه جالبی بود و بنده را واداشت تا موضع خودم را تعیین بکنم. یا باید مکتبی بودن را رد بکنم و ادعا بکنم که من مکتبی نیستم و بلکه لیبرالمسلک هستم! و یا باید مکتبی بودن را بپذیرم و پای هزینههای آن هم بایستم. لذا موضوع تحول پیدا کرد به موضوع #حق و #باطل!
این مسئله باعث شد که بنده مکتبی بودن و مکتبیتر شدن را ترجیح بدهم و بحمدالله تاکنون بر همین مدار (ضدیت با هر نوع #پلیدی و #پلشتی) ماندهام و صد البته که هزینههای گزافی هم تاکنون پرداختهام!
آری! در آن مقطع، در اندیشه رهیافتی برای ایجاد مسیری جهت #صدور_انقلاب_اسلامی از طریق #سینما به دنیا بودم که ناگهان #جنگ_تحمیلی صدامیان شروع شد و از کارگری نه چندان مثمر در بازار تهران هم (بعد از ۴ سال) دیگر خسته شده بودم!
لذا بمحض احضار متولدین سال ۱۳۴۱ به #خدمت_زیر_پرچم، رفتم #سربازی! که بعد از آموزشی دو ماهه در پادگان زیبای لشگرک #تهران، به #باختران افتادم و لذا خودم را به پادگان شماره ۲ #کرمانشاه معرفی کردم و بعنوان جمعی گروه ۴۰۴ #مخابرات، مشغول خدمت شدم ولیکن در همان ماه اول به درخواست قرارگاه لشکر ۸۱ زرهی، به قرارگاه مرکزی اعزام شدم که سربازان آن، زندگی خیلی مرفهی داشتند! اما با #روحیه_انقلابی من سازگاری نداشت و لذا چندان دوام نیاوردم و به گروهان خودم برگشتم و اینبار توسط شعبه عقیدتی-سیاسی پادگان جذب و بعنوان مسئول نظارت بر آشپزخانه پادگان (که یکی از اهداف تخریبی نفوذیهای سازمان منافقین برای مسمومیت سربازان بود)، مأمور شدم که رفاهیات بیشتری نسبت به قرارگاه داشت که مهمتر از همه، آنقدر وقت اضافی داشتم که به عضویت #گروه_تئاتر «اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی باختران» در آمدم و تقریباً یکروز در میان در تمرینات آن شرکت میکردم و منتهی شد به اجرای نقشی در نمایشی با عنوان «ما تا آخر ایستادهایم» که بمناسبت دهه فجر ۱۳۶۰ در #تئاتر_شهر کرمانشاه، سالن نمایش ایلام، پادگان اللهاکبر اسلامآباد غرب، پادگان ابوذر سرپلذهاب، پادگان هوانیروز کرمانشاه و برخی مساجد کرمانشاه به نمایش در آوردیم.
بعد از اتمام تمرینات و اجرای نمایش مذکور، خوشی سربازی در آشپزخانه پادگان و رفت و آمد آزاد به شهر، زد زیر دلم و داوطلب حضور در #خطوط_مقدم جبهههای #حق_علیه_باطل شدم که به گردان ۱۱۹ تیپ اللهاکبر مستقر در #جبهه_میمک معرفی شدم (۱۳۶۱). اما #جانبازی بنده در #جبهه_سومار اتفاق افتاد (۱۳۶۲) که مصادف شد با اتمام دوره سربازی و احتیاط و به تهران برگشتم.
و در دوره نقاهت خود، وارد #حوزه_علمیه شرق تهران (مدرسه علمیه آیةالله جلالی خمینی) شدم و #سناریست_مکتبی و #سرباز_مکتبی بودنم تبدیل شد به #طلبه_مکتبی و در همان دهه شدم #افسر_مکتبی شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران!
و اما نخستوزیری؛ ...
...ادامه دارد.
✍️سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۹/۱
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
🔻@SMHM212
اعوجاجات پوزیده!
بنده در ۷۵-۱۳۷۲ توفیق داشتم که از طرف جمعیت #تعاون_اسلامی فعال در #مناطق_محروم (تحت زعامت مرحوم آیةالله غیوریره؛ نماینده ویژه #امامین_انقلاب در #هلال_احمر)، به ارائه شبانهروزی #خدمات_فرهنگی خود در زابل بپردازم. از جمله در جایگاه مدرس «دومین حوزه علمیه زابل» و نیز دبیر «دانشسرا و دبیرستان بخش مرکزی زابل» و نیز امام جماعت «سازمان عمران سیستان» و مسجد جامع بنجار و...
بد نیست این خاطره را هم بیافزایم که در یکی از روزهای بازگشائی مدارس، استاندار وقت به زابل آمده و قصد افتتاح مدارسی را داشت که در طی آن سال در سیستان، احداث و آماده بهرهبرداری شده بودند و لذا آمده بود که این کار را باتفاق #امام_جمعه زابل انجام دهد. حاجآقا بیانی از بنده هم خواستند که در معیت باشم. از صبح زود راه افتادیم و تا تاریکی غروب روستا به روستا مشغول شرکت در مراسم افتتاحیه مدارس تازه تأسیس بودیم. اولش تعجب میکردم که چرا استاندار در هر مراسم چند دقیقه بیشتر حضور پیدا نمیکند و سریعاً مراسم را ترک میکند! تا اینکه تدریجاً متوجه شدم علتش تعداد بالای مدارسی بود که در نوبت افتتاح بودند و سفری واقعاً خسته کننده بود و من که از همه جوانتر بودم، کمردرد گرفتم! با اینکه ماشین استاندار، شاسی بلند و راحت بود.
با تاریکی هوا و اصرار راننده، از افتتاح مدارس باقیمانده صرفنظر شد و به شهر برگشتیم.
در آنجا بود که بنده هم متوجه پهناوری منطقه سیستان شدم و هم اینکه در آنجا چقدر کارهای عمرانی فراوانی انجام شده است و مورد غفلت #رسانه_ملی است!
اگرچه بعضیها در 👈اینجا👉و👈اینجا👉 سعی کردند که پوچ بودن #ادعای_پزشکیان (بدتر شدن اوضاع زابل نسبت به قبل از انقلاب!) را با اشاره به طرحهای اجرا شده در آن خطه، اثبات نمایند. ولیکن بنظر بنده، زابل به آن پیشرفتی که باید میرسید، هنوز نرسیده است و مقصرین مسئله هم #دولتمردان #جریان_سرطانی افسادطلبان بودهاند که دول بعد از انقلاب را در چنگ خود داشتند که اتفاقاً پزشکیان عضو همان قبیله منحوس است! فلذا مدعی، خود عضوی از متهمین این #پلیدی و #پلشتی است.
در آن سالها #مسئولین آن خطه در صدد بودند که استان #سیستان و #بلوچستان، به صفت #محروم توصیف نشود و بلکه بعنوان #استان_برخوردار نامیده شود! (حتی کمبرخوردار نامیدن آن را هم قبول نداشتند!) و سعی میکردند به هزار و یک دلیل، اثبات نمایند که #زابل و #زاهدان و سایر شهرهای این استان، از #محرومیت خارج شده و مثل #تهران، توسعهیافته هستند! فلذا یکروز به پسر #امام_جمعه وقت زابل گفتم که از حاجآقای بیانی بخواهد تا او به مسئولین تذکر دهد که ادعای خلاف واقع نکنند.
او گفت؛ علت چنین تکاپویی دو علت دارد:
۱) محروم نامیدن این استان، از موانع جذب #سرمایه_گذاری است.
۲) طبق آمارهایی که خودم [پسر امام جمعه] در مراجعه به انواع دستگاههای دولتی در تهران بدست آوردم، واقعیت این است که این استان در تخصیص تسهیلات و منابع مالی و... بین همه استانها، رتبه اول کشوری را دارد. یعنی هیچ استانی در ایران به اندازه این استان، جذب #بودجه نداشته است ولیکن به علت #تبانی #مسئولین_محلی با #مسئولین_مرکزی، قرب باتفاق منابع تخصیصیافته، بمحض وصول به استان، از استان خارج شده و در سایر استانها و حتی در سایر کشورها سرمایهگذاری شده است. یعنی بیتالمال به نام #محرومین اما به کام #متنفذین، مصرف شده است. لذا در مدارک و مستندات دولتی، بیشترین بودجه استانها به اینجا تخصیص داده شده اما در عمل کمترین نشست را در این استان داشته است! و اگر شخصی حقیقی یا حقوقی بخواهد مجرمین و متخلفین را شناسایی و مجازات کند، یک لشگر را باید به استنطاق بکشد! جعبه سیاه این تخلفات سنگین هم عمدتاً #فرمانداران بعد از انقلاب و #نمایندگان_مجلس هستند!
جناب آقای پزشکیان که دم از #نهج_البلاغه میزنی! اگر ذرهای صداقت و شجاعت و درایت در تو باشد، بهتره که دنبال بیتالمال به یغما رفته در کابین عروسهای #مقامات_محلی و مرکزی بیافتی و بیتالمال تخصیصیافته به زابل و امثال آن را از حلقوم آنها بیرون بکشی تا زابل و حوالی آن از محرومیت، خارج شوند.
کافیست کلیه فرماندارهای استان را تحت تعقیب قرار بدهی! زیرا آنها بهتر از هر کسی میدانند که بودجههای سنگین این استان از کجاها سر در آورده است!
و این را هم بدان که کلیه نهادها و دستگاههای #ناب (نظارت، ارزیابی و بازرسی)، خود از زمره مظنونین قضایا هستند!
و همچنین پرونده برخی از آسمانخراشهای تهران، مشهد و حتی دوبی و نیز برخی شرکتهای حملونقل و همچنین کارخانههای مواد غذایی و نوشیدنیهای ایرانی و عربی و شهرکهای ویلایی شمال وو.. را بیرون بکش و آنگاه بیا به رسانهها آمار بده که اوضاع زابل، چرا مطلوبیت ندارد و به تعبیر خودت بدتر هم شده است!
✍حسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۱۰/۲۶
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏