eitaa logo
گنبد فیروزه
59 دنبال‌کننده
547 عکس
161 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✤ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ✤ و ما ادریک ما عراقی! خوانندگان محترم هستم در عتبات عراقیه و دعاگویتان و متقابلاً التماس دعا دارم از تک تک شما عالی‌جنابان. جمعه از پاسگاه وارد عراق شدیم و شب را در موکب مرکزی (شیک‌ترین شهر عراق) بیتوته کردیم. (هر ۱۰۰۰ دینار عراقی قبل از مرز ۳۲/۰۰۰ تومان و بعد از مرز ۳۳/۰۰۰ و کرایه ون از باشماغ تا سلیمانیه نفری ۷۰۰۰ دینار و از سلیمانیه تا نفری ۳۰/۰۰۰ دینار و از نجف تا عمود ۲۵۶ ون دربست ۷۵۰۰ دینار و امشب حرکت می‌کنیم تا ان‌شاءالله) این سفر؛ حدود یک سوم عمر ۶۰ ساله بنده در مسافرت (به انواع شهر‌ها و کشورهای دور و نزدیک از کشور‌های همسایه تا کشورهای شرقی و غربی در ورای دریاها و اقیانوس‌ها) گذشته است و لذا عادت کرده‌ام که در سبک کار و زندگی مردمان آن‌ها نیز خوضی بورزم و غوطه‌ای بخورم. این سومین سفر من به است. بار اول در زمان جنگ تحمیلی بود که وارد فاو (جنوبی‌ترین شهر عراق) شدیم و اینبار از شمال عراق وارد شدیم و تا این لحظه (ساعت محلی ۱۱ صبح روز ۱۲ شهریور ۱۴۰۲) بیش از ۲۰ ساعت از شمال تا مرکز این کشور، ماشین‌پیمائی داشتیم. یکی از نکاتی که در این سفر، توجه مرا به خود جلب کرد: از لحاظی می‌توان عراق را (کشور پرچمها) نامید! کمتر زیست‌محیطی را می‌توان دید که پرچم/پرچمهائی در آنجا نصب نشده باشد! در سلیمانیه هر جا که پرچم عراق، برافراشته بود، پرچم دولت کردها هم در کنار آن نصب بود. همچنانکه در حد فاصل سلیمانیه تا بغداد هم پرچم ترک‌های عراق در کنار ملی، خودنمایی می‌کرد. هرچه از شمال عراق به سوی جنوب آن آمدیم، هوا گرمتر و نظافت شهری کمتر بود ولیکن ازدحام مردم برای شتاب بسوی کربلا نیز گرمتر و اشتیاق‌ها بیشتر و موکب‌ها بیشتر و پذیرائی‌ها متنوع‌تر دیده می‌شود. سخت‌گیری‌های امنیتی برای واردین به حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) نسبت به سفر قبلی (قبل از کرونا) که دیده بودم، کمتر بود. با اینکه همین دیروز در کرکوک، بعلت آشوب محلی، حکومت نظامی برقرار شد. باغ‌ویلاهای شمال بغداد توسعه عمرانی بیشتر و چشمگیرتری نسبت به جنوب این شهر (از مصادیق ) داشت. وزش تندبادهای داغ قبل و بعد بغداد مرا یاد کل فصل گرمای سال ۱۳۶۱ انداخت که در خطوط مقدم ، تن نحیف رزمندگان را تفتیده می‌کرد و تندبادهای بسیار سردی که فصل سرمای آن‌سال در خطوط مقدم ما را درهم می‌فشرد و کِزکِز می‌کردیم. و جاری در جو متفاوت عراق، سبک کار و زندگی فردی و مدنی مردمان شمال و جنوب آنرا بصورت چشمگیری کاملاً تحت‌الشعاع خود قرار داده است و آنها را به خانه‌نشینی بیشتر سوق داده است. این گرایش عمومی به سایه‌نشینی، موجب دو پدیده قابل توجه گردیده است: ۱) شهرداری (بلدیه) شهرها رشدی پیدا نکرده است، زیرا مطالبه‌ای فراگیر بوجود نیامده است (اگرچه تنها علت قضیه، این نیست) فلذا شاهد نابسامانی در هستیم. مفتضح‌ترین وضعیت نظافتی را دیروز در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر بابل دیدم. نظافت و مبلمان شهری کوفه را بهتر از بابل دیدم. مجالی برای گشتن در محیطهای شهری نجف نداشتم اما در حوالی مرقد مطهر امام(ع) نشانه‌هائی از وجود و فعالیت بلدیه، مشاهده می‌شد که گویا با بلدیه بغداد در رقابت است. کربلا را هنوز ندیده‌ام و اگر مشاهدات سفر قبلی خود را معیار قضاوت قرار بدهم، وضعیت مشابهی با کوفه دارد. عدم اهتمام جدی به نظافت عمومی، تا حدودی دامن‌گیر موکب‌های عراقی هم شده است و این مسئله، نیازمند فرهنگ‌سازی مجدانه و طویلی است. البته مدنیت سلیمانیه را، در تراز شهرهای ترکیه دیدم (منظورم شهرهای استانبول و آنکارا است که در سال ۱۳۶۸ دیده بودم. البته آنکارا تمیزتر و شیک‌تر از استانبول). برتری تنظیفی شهرهای کوهستانی بر شهرهای بیابانی، شاید بعلت نزولات جوی هم باشد که در اولی را می‌شوید و می‌برد و در دومی، موجب بیشتر می‌گردد. ۲) خانه‌نشینی (عزلت‌گرائی تحمیلی) عمومی، موجب افسردگی پنهانی این ملت گشته است ولیکن بنظر می‌رسد که باعث تحول مؤثری باشد و بسی مورد استقبال تفریحی عراقی‌ها بویژه آن قرار گرفته و بجرأت می‌توان گفت که عراقی‌ها معتادتر از ایرانی‌ها شده‌اند و این وضعیت، هم تهدید است و هم فرصت! ایرانیان لازمست که عراق را (با توجه به تنوع نژادی، دینی و گویشی این ملت!) مورد حساسیت جدی خود قرار بدهند. شاید واجب باشد که موکب‌داران ایرانی، حداقل نیمی از انرژی و خدمت خود را به اقامه موکب‌های مجازی (در سطح قرارگاههای تخصصی) تخصیص بدهند که از است. از امروز که فردا خیلی دیر است! ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠اطلاع‌رسانی حم eitaa.com/chelcheraaqHM 🙏هم‌اندیشی حم https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
🇮🇷﷽☫ 🔻@SMHM212 یاد ایامی (بخش ۵): 👈بخش قبلی👉 قصه نخستین مرکز فرهنگی هنری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (قسمت چهارم): ... «سلحشوران علوی» نامیدن اولین گروه مبارزاتی بنده علیه (در سال ۱۳۵۶ در محله جنوب تهران) نیز اقتباسی از عنوان یکی دیگر از داستان‌های حماسی-مذهبی همین استاد پر برکت بود (که دو ماه پیش ۱۴۰۳/۶/۳۰ در سن ۸۰ سالگی رحلت کردند) و به نوبه خود در شورآفرینی انقلابی در نسل دهه چهلی‌ها نقش بسزایی داشت. (در باره دهه چهلی‌ها مقاله مستقلی خواهم نوشت. همانان که نیروهای گهواره‌ای امام خمینی‌ره نامیده شدند! همان نسل سلحشور بی‌نظیری که دودمان و بلافاصله را بر باد دادند و عرصه زمین را بر در جهان، تنگ‌تر و تنگ‌تر کردند و ادامه دارد.) ۲) در نحوه تبدیل داستان به فیلمنامه (با آن آهنین) هم که بنده حرفه‌ای کار کرده بودم و هیچکسی هم از لحاظ شکلی و تکنیکی و فرم به آن ایرادی نداشت. ۳) برای تولید آن بصورت فیلم سینمایی هم آنقدر ارزش و مطلوبیت داشت که بنده و ع‌.ع. و خیلی از دوستان برای آن یک‌سال دوندگی بکنیم و تشکیلات نسبتاً معظمی بنام «مرکز سینمایی فجر» را پدید آوریم که تبدیل به اولین اسلامی ایران شد. ⁉️ ولیکن چرا در مقایسه با ، پس زده شد؟! از طرف گروه فیلم و سریال ، به بنده نگفتند که فرضاً بودجه و امکانات محدودی داریم و به دلایلی، سریال ، اولویت یافته است و اثر شما بماند برای فرصت‌های بعدی، بلکه صریحاً بخاطر اینکه بافت محتوایی آن، ارزیابی شد، مردود اعلام کردند! در واقع به زعم خودشان، یک بدان زدند! و حال آنکه مکتبی بودن محتوای آن، افتخارآمیز بود نه اینکه عیب اساسی غیرقابل اغماضی باشد! حال می‌شود تصور کرد که چه دست‌هایی در کار بودند از طرف قطب‌زاده تا به تفکرات امثال بنده، میدان ندهند! اما برای بنده، تجربه جالبی بود و بنده را واداشت تا موضع خودم را تعیین بکنم. یا باید مکتبی بودن را رد بکنم و ادعا بکنم که من مکتبی نیستم و بلکه لیبرال‌مسلک هستم! و یا باید مکتبی بودن را بپذیرم و پای هزینه‌های آن هم بایستم. لذا موضوع تحول پیدا کرد به موضوع و ! این مسئله باعث شد که بنده مکتبی بودن و مکتبی‌تر شدن را ترجیح بدهم و بحمدالله تاکنون بر همین مدار (ضدیت با هر نوع و ) مانده‌ام و صد البته که هزینه‌های گزافی هم تاکنون پرداخته‌ام! آری! در آن مقطع، در اندیشه ره‌یافتی برای ایجاد مسیری جهت از طریق به دنیا بودم که ناگهان صدامیان شروع شد و از کارگری نه چندان مثمر در بازار تهران هم (بعد از ۴ سال) دیگر خسته شده بودم! لذا بمحض احضار متولدین سال ۱۳۴۱ به ، رفتم ! که بعد از آموزشی دو ماهه در پادگان زیبای لشگرک ، به افتادم و لذا خودم را به پادگان شماره ۲ معرفی کردم و بعنوان جمعی گروه ۴۰۴ ، مشغول خدمت شدم ولیکن در همان ماه اول به درخواست قرارگاه لشکر ۸۱ زرهی، به قرارگاه مرکزی اعزام شدم که سربازان آن، زندگی خیلی مرفهی داشتند! اما با من سازگاری نداشت و لذا چندان دوام نیاوردم و به گروهان خودم برگشتم و این‌بار توسط شعبه عقیدتی-سیاسی پادگان جذب و بعنوان مسئول نظارت بر آشپزخانه پادگان (که یکی از اهداف تخریبی نفوذی‌های سازمان منافقین برای مسمومیت سربازان بود)، مأمور شدم که رفاهیات بیشتری نسبت به قرارگاه داشت که مهمتر از همه، آنقدر وقت اضافی داشتم که به عضویت «اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی باختران» در آمدم و تقریباً یک‌روز در میان در تمرینات آن شرکت می‌کردم و منتهی شد به اجرای نقشی در نمایشی با عنوان «ما تا آخر ایستاده‌ایم» که بمناسبت دهه فجر ۱۳۶۰ در کرمانشاه، سالن نمایش ایلام، پادگان الله‌اکبر اسلام‌آباد غرب، پادگان ابوذر سرپل‌ذهاب، پادگان هوانیروز کرمانشاه و برخی مساجد کرمانشاه به نمایش در آوردیم. بعد از اتمام تمرینات و اجرای نمایش مذکور، خوشی سربازی در آشپزخانه پادگان و‌ رفت و آمد آزاد به شهر، زد زیر دلم و داوطلب حضور در جبهه‌های شدم که به گردان ۱۱۹ تیپ الله‌اکبر مستقر در معرفی شدم (۱۳۶۱). اما بنده در اتفاق افتاد (۱۳۶۲) که مصادف شد با اتمام دوره سربازی و احتیاط و به تهران برگشتم. و در دوره نقاهت خود، وارد شرق تهران (مدرسه علمیه آیة‌الله جلالی خمینی) شدم و و بودنم تبدیل شد به و در همان دهه شدم شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران! و اما نخست‌وزیری؛ ... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی‌(منتظر) ۱۴۰۳/۹/۱ 🌐👈حیفه نبینی👉 💠 🎲👈محل نظرات👉 🙏