🔰
#داستان_آموزنده 👌
💠 شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره، دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد.
🔸امیر علت این خنده را پرسید.
🔹مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم.
روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم.
در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است!!
اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم...
🔸امیر پس از شنیدن داستان، رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند.‼️
❌ پس از این گفته، امیر دستور داد: سر آن مرد را قطع کنند.
📚 #کشکول_شیخبهایی
➖➖➖💠➖➖➖
🔹️ کارگروه فرهنگی و اجتماعی
🇮🇷 #حوزه_بسیج_امام_هادی_بندپیغربی
سپاه ناحیه شهرستان بابل
@HB_EMAMHADI_BG