eitaa logo
هیچ²
1.6هزار دنبال‌کننده
379 عکس
24 ویدیو
0 فایل
-سوداگرِ خیالم‌ و سرمایه‌دارِ هیچ‌ خودمونی تره: @hhhhhan
مشاهده در ایتا
دانلود
کلی حرف تو مغزمه،کلی کلمه تو دهنمه. ولی حرفی ندارم، حرف دارم اما نمیدونم چی هستن. شاید میدونم، ولی واقعا نمیدونم. همه‌ی حرفا تو مغزمه اما موقع حرف زدن محو میشن! من نمیدونم باید چی بگم، نمیدونم باید از کجا شروع کنم، کلمه ها اذیتم میکنن، نمیزارن درست بیانشون کنم. حالا که فکرشو میکنم من به یکی نیاز دارم که بشینه جلوم بهم نگاه کنه و حرفامو بفهمه. حرف زدن برای من بیشتر از اونی که فکرشو کنی سخته.
آرزو کاشت امید داشت کاش برداشت
‏حس اون خلبانی رو دارم که نمی‌دونه هواپیما رو کجا فرود بیاره حس اون ملوانی رو دارم که نمی‌دونه کدوم ساحل پهلو بگیره حس اون کسی رو دارم که نمی‌دونه بره یا بمونه حس اون پدر و مادری دارم که نمی‌دونه بچش زندست یا مرده حس اون پسری رو دارم که سال هاست کسی رو نمی شناسه
_
به چه چیز تو اینقدر وابسته شدم؟! به چشمانت که مرا نگاه نمی‌کنند یا به قلبت که مال من نیست؟!
هیچ²
یه افسانه هست که میگه: کسایی که چشم‌هاشون مثل ماه میدرخشیده برای این که این جادو رو مخفی کنن اونا رو
یه افسانه هست که میگه: وقتی نصف شب بدون دلیل بیدار شدی و چند لحظه خوابت نبرد تو رو یه فرشته از خواب بیدار کرده و خدا کنارته تا به حرفات گوش بده؛!
دلم یه چیز تازه میخواد مثل چیذ یا چیض یا شاید هم چیظ
همیشه فکر می‌کردم آدم های بی احساسی هستند همان هایی را می‌گویم که نه از چیزی خوشحال می‌شوند و نه ناراحت نه دل می‌دهند و نه دل می‌برند از کسی از همه چیز و همه‌کس راحت عبور می‌کنند منتظر هیچ اتفاقی نیستند و هیچ چیز آن ها را سر ذوق نمی آورد. اما زندگی به من ثابت کرد همه چیز آنطور که به نظر می‌رسد نیست. آدم هایی که اکنون نسبت به همه چیز خنثی و بی احساس هستند روزی عمیق ترین و پاک ترین احساسات را داشته اند عاشقی کرده اند و شوق زندگی داشته اند از ته دل خندیده اند و هر وقت دلشان گرفته اشک ریخته اند. اما یک روز احساساتشان را از دست داده اند شاید برای یک انسان اشتباه یا شاید درگیر با شرایط زندگی با افراد دل مرده حالا دیگر هیچ حسی ندارند به جز دلمُردگی. حسی که انتخاب آن ها نبوده... تمام تلاششان را می‌کنند تا دوباره احساساتشان برگردد دوباره عاشقی کنند دوباره بخندند و اشک بریزند ولی نمی‌شود که نمی‌شود... دلمُردگی حس عجیبیست زندگی می‌کنید نفس می‌کشید اما هیچ شوق و انگیزه ای برای فردا ندارید. یک بی تفاوتی کشدار... یک بی تفاوتی ادامه دار... یک بی تفاوتی تمام نشدنی...!
فکر میکنی آسان بود که تو را دائما در قلبم دفن کنم!؟
_
«نمی ‌دانم چرا تحمل جمعیت را ندارم. من آن‌ قدر به تنهایی خود عادت کرده‌ام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس می ‌کنم. تا دور هستم دلم می‌ خواهد نزدیک باشم و نزدیک که می ‌شوم می‌ بینم اصلاً استعدادش را ندارم.» -از نامه های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان