eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
292 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_بیست #رها چشمام رو باز کردم... نگاهی به دور و برم کر
به نام خدا✨🖤 خودمونیم.. ولی بد حالشونو گرفتم😂.. آنقدر شارژ شدم که اصلا وضعیتی که توش هستم رو یادم رفت.. برگشتنی از راهرو قبل نرفتیم.. فقط همون دختری که اسمش الهام بود... حالا دیگه وقتش بود که خودی نشون بدم.. اول ترسیدم... هع.. من و ترس؟؟ اما واقعا هراس داشتم.. با دستم ضربه محکمی به گیج گاهش وارد کردم.. پخش زمین شد... سریع گشتمش.. گوشیشو پیدا کردم... خدایا.. رمز.. نگاهم به ایکون تماس های اضطراری افتاد... سریع شماره رسول رو گرفتم... زنگ خورد... بوق.. بوق.. جواب بده رسول .. تو رو خدا جواب بده... $ الو... ٪ الو... رسول😘🙂😰😭 $ رها.... رها.. تو.. تو کجایی ٪ آه... $ الو رها... رهااا... الو.. جواب بده ..رها....... .................................. کلافه نشسته بودم پای لپ تاپ... از دست محمد کلافه بودم... آخه من دلسوز نخوام..... هعی... چی دارم میگم... محمد خیلی حق به گردنم داره.. $ ببینم... شما دوتا کار و زندگی ندارین😠.. & با منی!؟🙁😐؟! $ هوم😬 .. با شما و ایشون.. □ کار و زندگیمونو به خاطر جنابعالی ول کردیم.. طلب کار هم هستی😳؟!.. $ خب چرا .... ببخشید... دست خودم نیست... & تونستی ردی پیدا کنی؟؟ $ آخه اینجا دسترسی ندارم.... اصلا.. نمیدونم باید از کجا شروع کنم... سکوت کردم.... هعی خدا... گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن.. حوصله جواب دادن نداشتم... & گوشیت زنگ میخوره رسول! $ ولش کن.. & رسول شماره ناشناس.. جواب بده... سریع بر داشتم.. $ الو.. ٪ الو.. رسول😘🙂😰😢😭 $ رها.... رها.. تو .. تو کجایی؟؟ بغض گلوم رو گرفت.. چشمام سنگین شد.. صدای حرف زدن دو تا مرد اومد.. ٪ اه... $ الو... رها.. الو.. جواب بده.. رهااا.. کسی جواب نمیداد.. داوود مثل سیر و سرکه می جوشید... $ ولش کنین نامردااا... رهاااا.. قطع شد... & دوباره بگیر.. دوباره بگیر... رسول بگیرششش $ خاموشه... مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد.. & خط بده... خط رو بنداز رو شبکه ردیابیش کن.... بدو تا از بین نبرده.. سریع وارد سیستم شدم... نمیشه!! $ تماس کمتر از ۲۰ ثانیه بوده🙂.. نمیشه ..! & یعنی چیییی؟؟؟ مگه تو هکر نیستی رسوللللل.. مگه تو مغز تیم نیستی!!!!!! زود باش... □ آروم باش داوود.. از اتاق زد بیرون... حالم بد شد.. نکنه بلائی سرش بیارن... □ نمیخوای به محمد خبر بدی؟! $ ن... درگیر کاره... □ ولی بهتره که بدونه! $ نیاز نیست امیر...
🌸🕋 🌹شهید مصطفی صدرزاده ‌ از جمله مواردی که در خانواده شهید محسوس بود و سخت از آن خوشم آمد و برایش خدا را شکر کردم، پایبندی افراد خانواده به نماز اول وقت، طوری که وقتی آنجا بودم تا صدای اذان بلند میشد، میدیدم همه به دنبال وضو گرفتن و پهن کردن سجاده اند، و دیگر اینکه هیچ کدام به دنبال خرافات نبودند.‌‌ به نقل از همسر شهید 📿 🤲
بخش اول سرود | خورشیدِ وجودت دلم رو گرم میکنه_۲۰۲۱_۱۰_۱۵_۱۹_۲۲_۱۷_۵۳۷.mp3
12.97M
💐خودشید وجودت دلمو گرم میکنه کربلایی سید رضا نریمانی🎤 (جشن امامت امام زمان‌عج)
‌ ‌جمیعِ آماج‌هایِ جلوگهِ جایگاهِ تو، تو را صدا می‌زند؛ مثلا امواجِ دریاۍ کشتی‌ها(: 💙' ⸤چـیریـکیـون‌انـقـلابـی
السلام علیک یا صاحب‌الزمان (عج) آغاز امامت امام حیّ و حاضر حجت ابن الحسن ارواحنا لتراب مقدمه الفداه را تبریک عرض میکنیم💚🌱 +هم اکنون جمکران دعاگوی همگی(:
قصه جوان زیبارویی که سوریه را به آلمان ترجیح داد سید محمد مشکوهًْ‌الممالک در روزهای آخر آبان 96 خبر شهادت یک جوان خوش چهره گیلانی در رسانه‌های خبری و شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد و نگاه خیلی‌ها را به سمت خودش کشید، کسی از شخصیت و زندگی‌اش اطلاعی نداشت ولی همین عکس‌های کمی متفاوت او را خیلی زود در بین مردم مشهور کرد... ما هم مثل همه مشتاق آشنایی بیشتر با این شهید عزیز بودیم. البته بابک نوری هریس تفاوت چندانی با سایر شهدای جوان جبهه دفاع از حرم نداشت؛ همه آنها مثل جوان‌های ایران زمین هم خوش‌پوش و خوش‌چهره بودند و هم شاداب و پر انرژی... به هر حال بابک مرا به همراه بچه‌های برنامه از آسمان شبکه دو سیما به شهر و دیار خودش دعوت کرده بود. به رشت که رسیدیم‌، حال و هوای دیار میرزا کوچک‌خان مثل همیشه خوب و لطیف بود... دلمان می‌خواست زودتر وارد دنیای بابک شویم و چشم‌مان دست از سر منظره‌های آنجا برنمی‌داشت. گیلان در جبهه دفاع از حریم اسلام هم شرافت و مردانگی و بزرگی خودش را نشان داد؛ درست مثل روزهای دفاع مقدس... بابک در بوکمال به شهادت رسید؛ در خط پایان گروهک تکفیری داعش... در همان دقایق نخست آشنایی فهمیدیم که مرد روایت ما، با اینکه سن و سال زیادی نداشت، دفاع از اعتقادات و باورهایش را به خیلی چیزها ترجیح داده است... به زندگی در اروپا؛ به خوشی‌های دنیا؛ به دغدغه‌های شخصی و هزار چیز دیگر... هم بسیجی بود، هم هیئتی، هم مسجدی، هم دانشجو، هم ورزشکار، هم اهل تفریح و هم جوان و خوشدل و خوشحال... گفتن از همه ویژگی‌های او در یک صفحه روزنامه هیچ‌گاه ممکن نبوده و نیست.... ما به قدر ماندن در تاریخ‌، شهیدمان را معرفی می‌کنیم... پرسه‌زدن در کوچه و پس کوچه‌های دل پسر کوچک خانواده نوری حال و هوای قشنگی به ما داد... به قول معروف به ظاهرش می‌رسید ولی از باطن‌اش غافل نبود؛ دوست و رفیق هم زیاد داشت، از همه اقشار جامعه. مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی و عام‌المنفعه مثل هلال احمر و نظایر آن یکی دیگر از درخشش‌های زندگی شهید بابک نوری است، جالب اینجاست که در زمان حیاتش، خانواده اطلاعی از این حرف‌ها و گفتنی‌ها نداشتند. 🕊🥀🕊🥀🕊
سلام بر همه عزیزان. 🌿🖇💕 صبحتون به خیر و شادی. 🌿🖇💕 انشالله در پناه شهدا باشید 🌿🖇💕 روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست 🌻🌻🌻🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کمی ناشناس....