eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
292 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_یازده #داوود ₩داوود.. پاشو.. پاشو بریم.. & کجا؟! ₩
به نام خدا نشستم.... یه دفعه در باز شد.. خدایا.. کیه؟؟ رها... با چهره ناراحت و بهم ریخته😳... ٪ سلام😠😔 & ه.. هع.. ح.. ٪ چیه... کپ کردی!؟ فک نمی کردی دیگه منو ببینی؟.؟ عصبانی شدم... داد زدم.. & علیک سلام رها خانم... حقش بود دیگه جواب سلامتم ندم... اصلا دیگه ن من ن تو... ٪ عه.. به همین زودی جا زدی؟؟؟ & کجایی تو دختر... من که مردم... برادرت که کمرش شکست.. تو اصلا حال و روز محمد رو میدونی.... حال روز رسول رو میدونی... میدونی چی کار کردی.... کجا بودی؟؟ اونا کی بودن... اونا همش بازی بود... خیلی مسخره ای رها... خیلی.. ٪ هع... تو به جای من دلت پره😏🤕 انگار یه دفعه همه شعله های روشن شده درونم خاموش شد... از دیدنش خیلی خوشحال شدم.. ر ها همچنان ناراحت بود.. و من همچنان متعجب .. سرش رو انداخت پایین.. & خیلی خوب..‌ حالا چرا انقدر ناراحتی؟؟ ٪ همیشه فک میکردم تو خیلی قوی... اشتباه فک میکردم.. & خب چرا؟؟ ٪ داوود تو خودت رو باختی؟؟؟ به حال رسول فکر نکردی... & من😳!؟ ٪ بله تو.. داوود.. به خودت بیا.. قوی باش... چرا اینجوری میکنی با خودت... & رها.. ٪ هیچی نگو .... داوود... اگه میخوای آینده بازم باهم باشیم... باید یه قولی بهم بدی... & هرچی باشه قبول... بلند خندید... ٪ اول گوش بده😅 قول بده تو هرشرائطی سنگ صبور رسول باشی.. نه خاکستر آتیش دلش.. قوی و محکم باش... قوی و محکم.. قوی و محکم.. & هاع.. هو..هو.. خدای من... یعنی .. یعنی همش خواب بود!؟ دستی توی موهام کشیدم... داوود .. به خودت بیا... من بد کردم... نباید آنقدر بهم میریختم... صدای گریه آرومی اومد.. هنوز سرگیجه لعنتی بود.. دستم رو به دیوار گرفتم.. آروم رفتم بیرون.. صدا از اتاق دریا بود... ای وای... من باید پناه گریه هاش میشدم... ن خاکستر اتیشش.. خاکستر آتیش.. هه... دقیقا کلمه تو خوابم! در رو آروم باز کردم... یه گوشه به دیوار تکیه داده بود.. به پنجره خیره شده بود... * هع😭... نشستم کنارش... یکم ترسید.. اما به روم نیاورد... & دریا... * بله😞 & داری گریه میکنی.. * ن.. فقط دلم گرفته... & پاشو.. پاشو نگران نباش.. خودم مه چیو درستش میکنم... * چجوری🤧 & امروز همه چی درست میشه... * چی میگی... اصلا میفهمی ما تو چه شرائطی. هستیم؟؟؟ رها مفقوده.. گم شده... معلوم نیس کجاس... & پیدا میشه... * چجوری... اینا اصلا کین.. چی کار به رها و آقا رسول دارن؟؟؟ & ببخشید... ولی ندونی بهتره.. * خیلی خوب... به سمت در اتاق رفتم.. * وایستا.. وایستا.. کجا؟؟ & اول میرم بیمارستان... بعدم سایت.. * بیمارستان؟؟؟ & مگه نمیدونی چی شده؟؟؟ * ن.. آقا سعید فقط دیشب گفت که دیشب رها خانم رو بردن... دیگه چیزی نگفت.. & نگران نباش.. چیزی نیست.. * یعنی چی... وایستا ببینم... با این حالت کجا میخوای بری؟؟ & من خوبم.. چیزیم نیست.. * اره .. میبینم چقدر خوبی... همین الانش با زور دیوار وایستادی... & میگم خوبم... * وایستا.. لااقل برسونمت.. & نمیخواد خودم با موتور میرم... * داوود.. تو تب و لرز داری... رو موتور سرما میخوری... رانندگی هم سر گیجه... بزار یه امروز صبح رو خودم برسونمت.. & نمیشه.. * چرا.. & میگم نمیییییشششششه😡😠😤😲😮😧🙄😬🙁 & ببخشید😔... چند وقت اونجا نیای بهتره... * باشه🙂...