eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
292 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
😢فرمانده پس از گذشت ۲۴ ساعت باز امد😢🖤
به مناسبت تولدم دو پارت میزارم😜✨ بابت دیروز هم عذر میخوام😔🖤
『حـَلـٓیڣؖ❥』
😢فرمانده پس از گذشت ۲۴ ساعت باز امد😢🖤 #فرمانده
به به 😄🌻❤️ مبارکه عزیزم ، انشالله ♾ ساله باشی 😂 و همیشه سایت رو سرمون باشه 😜💋 ■□■□■□■□■□■□■□■□■□■
دوستان گل برام دعا کنید فردا امتحان زبان دارم 😭 اگه تا شب حدودا ۱۱۲ تا کلمه رو تونستم حفظ کنم(شانس منه 😐) ، پارت میزارم ، اما اگه نتونستم 😭(خدا نکنه 😂) پارت بمونه برای فردا . (خیلیییییی شرمندهههههه💕)
همه حسرت دنیا داخل این ۲ صفحس 😐😂
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا✨❤️ #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_نود_و_نه #رسول ماشین خودم رو از تعمیرگاه گرفته بود..
به نام خدا 😁🖤 $ رها .. به جان علی فقط می خواستم باهات شوخی کنم😢.. بیجنبه😐✨ ٪ آره.. من جنبه ندارم... دارمم میرم... $رها .. جون رسول😐✨ ٪ بیخود.. $ رها.. جون من برات مهم نیس😐✨ ٪ مگه جون من برای تو مهم بود... باورم نمیشد رهاعه😐... جوری داد میزد از خودش بلند تر... خیلی عصبیش کردم😂🕊 اصلا به جسه کوچیک و ریزه میزش نمی خورد داد و هوار😐✨ $ رها .. ای بابا... ٪ رسول هیچ فایده ای نداره... دیدم نه خیر... این راضی بشو نیست... ساکش رو برداشت.. چادرش رو پوشید.. به سمت در رفت‌ که جلوش سبز شدم😂✨ $ میگم نرو یعنی نرو😐... بده من اونو.. ٪ رسول.. میخوای منو زندانی کنی؟؟😒 $ این در خونه منه😂 .. هر موقع لازم باشه قفلش میکنم😂 ساک رو گذاشت رو زمین... جدی تر از خنده من بود😐😑 $ رهاا... تو هیچ جا نمیری... هولم داد.. ساکشو برداشت.. دویدم دنبالش که یه دفعه هر دوتامون خشکمون زد😲 محمد؟؟؟؟؟؟؟؟ اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟ € علیک سلام😳.. چه خبره اینجا؟؟؟ $ سلام.. هیچی آقا.. ٪ چرا خیلی چیزا😏 $ن...هیچی😰.. جون رسول هیچی نباشه🤭!! € ساک‌چی میگه؟؟؟ ٪ من.. $ رها😧 انگار رها اون روز زده بود به سیم اخر☹️.. صاف همه چی رو گذاشت رو دست آقا محمد... هنوز برام سوال بود چرا محمد اینجاس؟؟ € حالا دیگه در رو میبندی اره؟؟.. رسول فک نکن یادم میره ها!! به وقتش هم برای شما دارم هم آقا داوود هم رها خانم😐 ٪ من😮!؟ من واسه چی؟😐 € پس کی؟؟ مث اینکه یادتون رفته صبح چی کار کردین؟؟ خب دیگه .. من رفت.. $ آقا محمد.. شما؟؟ این موقع؟؟ اینجا؟؟ € وای.. به کل یادم رفت.. اینجا نمیشه.. بریم داخل+ $ بفرمایید... محمد اول وارد شد.. استرس گرفته بودم.. نمیدونستم چی کار داره... $ پس ساک رو گذاشتی برا خیابون؟؟ ٪ بیارش دیگه😑 $ پرو خان.. هرکس قهر میکنه خودشم ساکش رو میاره..😒😐 ٪ من رفتم.... من موندم و ساک🤐.. ناچار ورداشتم اوردمش.. رها برای محمد چایی آورد... ۲ تا چایی.. یکی برای خودش.. یکی هم‌ محمد😕 منم که کشک😏😖.. محمد چاییش رو خورد... هردو کنجکاو بودیم بدونیم چی شده... $ خب؟؟ € خب😳؟! $ کارتون... € اها😅.. ام.. خوب.. خبر زیاد خوشایندی نیست... ٪ بگین... € مخصوصا.. برای رها... ٪ من.. € باید برگردی... ٪ چی؟ $ وا😐 ٪ کجا؟؟ € پیش بابات... دیگه نباید تهران باشی.. ٪ وا.. اخه.. خب.. چرا؟؟برای چی؟؟ من .. من‌ هنوز اول ترممه... € رها.. ترم رو .. میتونی پاس نکنی... ترم بعد.. انتقالی میگیری... ٪ یعنی چی.. خوب چرا؟؟ € به حرف من گوش کنید.. هیچ کدوم ضرر نمیکنید.. $ چیزی شده؟؟ €رسول.. بهتر نیست بزاریم.. برای .. سایت؟؟ $ خب.. اگه موضوع مردونه بود.. چرا این همه راه رو اومدین اینجا؟! € ت... ببینین... نمیخوام الکی نگران بشید.. ولی.. تو بازجویی هایی که کردم... از نقشه هاشون برای .. یه دختر حرف میزدن... البته... ما هنوز مطمئن نیستیم که مقصود.. ٪ یعنی شما میگین مقصود منم .. درسته🙂 !؟ € احتمالا... برای همین بهتره.. ٪ بزارین خیالتونو راحت کنم... حتی اگه .. مقصودشون... منم باشم... من از تهران جم نمیخورم.. . € مثل اینکه متوجه اهمیت قضیه نیستی!! وقتی میگم باید برگردی.. یعنی هیچ گزینه دیگه ای نیست..
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست 😁🖤 #رسول $ رها .. به جان علی فقط می خواستم باهات شوخی
به نام خدا ٪ نمیتونم.. حتی اگه خودم بخوام.. € چرا خوب؟؟؟ ٪ اگه من برم.. پس درسم چی؟ $ نگو درسم😂 بگو داوود😆 ٪ خوب.. بعله.. داوود هم مهمه😏 € ولی هیچ کدوم از اینا مهم تر جونت نیست... ٪ یعنی جونم در خطره؟؟؟ $ پس چرا دستگیریای بیشتر رو شروع نمیکنیم.. € وقتش نرسیده... من وقت ندارم که اینجا صرف کنم... باید برم... به هر حال آماده باش.. هم یبن چند روز آینده باید برگردی... محمد رفت... رها زیر بار نمیرفت.. بهش یه جورایی حق میدادم... ....................................... امروز دریا خانم و رها با تاکسی رفتن دانشگاه... نمیدونم داوود کجا بود.. رفتم سایت‌. بچه ها حسابی شلوغ بودن.. $ بح.. سلام... داش مصطفی .. رسیدن به خیر.. × سلام رسول.. خبر دارم داغ.. مسعود خبر داده😎 $ چه خبری؟؟؟ × رئوف..داره برمیگرده $ رئوف برگشته؟؟؟ امکان نداره... × وا .. چرا.. $ آخه.. اون .. هنوز چند روز از زمان برگشتنش مونده.. بلیطش مال ۳ روز دیگه است.. × نمیدونم چرا.. ولی اون پرواز رو کنسل کرده.. الان فرودگا ه... به دلم شور افتاد.. نکنه واقعا قراره اتفاقی بیوفته... باید همین امشب رها رو راضی کنم که برگرده... ته دلم خالی شد... محمد به طرفم اومد.. € رسول.. بدو.. اطلاعات این مریم شاهد رو کامل دربیار... بفرست برای داوود.. برای برسی سوابق کیفری میخواد بره کلانتری استعلام بگیره.. $ چشم... ₩ رسول.. سلام.. $ سلام آقا سعید گل... ₩ یه نسخه از اطلاعات این خانم .. $ شاهد؟؟ ₩ اره.. واسه منم بفرست.. رو بقیه جوانبش کار کنم... راستی.. محمد .. بهت گفت؟؟ $ چی رو؟؟ ₩ خوب پس.. ببین.. توی وسایل رستگاری یه هارد پیدا کردیم... که رمز داره... برای بازیابی.. رو خودت حساب کنیم؟؟ یا بدیم بچه های بازیابی اطلاعات؟؟ $ بده ببینم چی کار میتونم بکنم... راستی... فرشید کجاست؟؟ ₩ ت..م.. یکی از کیس هاست.. $ اوکی... پ.ن 🙂 این .. سر آغاز رنج هاست... ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ پیام داد... بیام دنبالت بریم جایی؟؟ تشیع جنازه یه شهید مدافع حرمه... حال عجیبی داشتم... تو چشام خیره شد.. مواظب خودت باش...
😎تقدیم
🦋✨✨✨🦋
https://abzarek.ir/service-p/msg/56804 منتظر نظرات عالی شما😄✨ راجب این‌ پارت😉😉