اگر جنگی شود، در حسرت میسوزم.
حسرتهای کوچک که خود، استخوان ترکانده و قد کشیدهاند.
حسرتهای ساده، حسرت
وَ وای از حسرت
حُره
اگر جنگی شود، در حسرت میسوزم. حسرتهای کوچک که خود، استخوان ترکانده و قد کشیدهاند. حسرتهای ساده،
امّا. آخیش برای امید، برای اونچه که محقق میشه " آخیش "
آخیش از تهِ تهِ دل.
حُره
اگر جنگی شود، در حسرت میسوزم. حسرتهای کوچک که خود، استخوان ترکانده و قد کشیدهاند. حسرتهای ساده،
شب بخیر عزیزم. تو را میبوسم، تو را به ازای تمامِ سالهای بی تو میبوسم.
شبت لا به لای درگیریها به خیر و شب بر تن بیجانت به خیر
* / جنگ
حُره
شب بخیر عزیزم. تو را میبوسم، تو را به ازای تمامِ سالهای بی تو میبوسم. شبت لا به لای درگیریها به
دیگه چی بگم؟
لبخند میزنم. لبخند میزنم و آروم با آستینم گوشه چشمم رو پاک میکنم.
لبخند میزنم و هیچی عزیزم. فقط لبخند میزنم.
امان از جنگ.
" حتی اگه کوهها هم کنده شدن، تو قوی بمون "
این امید بود که ساعت رو به ادامه میپیوندوند. امید بود.
نوشت پای تخته و نشست. حالا همه به هم نگاه میکردیم. این امید بود که ادامه میداد.
حُره
" حتی اگه کوهها هم کنده شدن، تو قوی بمون " این امید بود که ساعت رو به ادامه میپیوندوند. امید بود.
خدای حالهای غیر مداوم و همیشگی؟ نه نه عزیزم خدای وعدههای صادق. خدای خوش قول، خدای نازنازی، خدای نازنازی و نازنازی.
حُره
خدای حالهای غیر مداوم و همیشگی؟ نه نه عزیزم خدای وعدههای صادق. خدای خوش قول، خدای نازنازی، خدای نا
زشته اگه بگم ماچ و بوس به سر و کله برادران فاخر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؟ یا نه اگه بگم ناز شصتتون گل پسرای مامانی و نازنازی؟
چه خوشگل میزنید به قلب دشمن.
خوشگل و شیطون بلا
امّا روز جهانی قهوهست. فنجون رو سر میکشم و با لبخند اوضاع رو پیگیری میکنم.
امّا عزیزم. قهوه میخوری؟
امّا وای از پائیز. جونت رو میگیره.
به خس خس کردن میندازتت. گولت میزنه.
انگار که هرچی رشته کرده بودی رو پنبه میکنه.
همهَ رو
گولت میزنه
گولت میزنه
گولت میزنه
حُره
رها کردم. برای شما هم پیشنهاد میکنم. رها کنید.
ریز نشو. ریز نشو تو اوقاتی که برات خوب نبوده.
تموم کن اورثینک و.
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
من امروز توفیق داشتم که به عنوان عضوی از گروه رسانهای دفتر رهبر انقلاب توی نمازجمعه حاضر بشم. من از نزدیکترین زاویه ممکن، از میان جایگاه مسئولین در جلوترین صفوف نمازجمعه، شاهد مرد بزرگی بودم که ابهت و صلابتش چندین برابر تصاویر رسانهها و تصور من بود. مردی که در تهدیدآمیز ترین زمان و مکان ممکن، آرام آرام بود و تمام حرکات و سکناتش سرشار از آرامش و شجاعت بود؛ ذکر میگفت، قرآن میخوند، لبخند میزد و زیر آفتاب ظهر تهران مینشست. انگار که یک روز عادی در پایتخت است و او امام جماعت مسجدی کوچک در میانههای شهر. در نقطهای که هرآن امکان برخورد چندین کلاهک منفجره یا انفجارهای انتحاری از بین جمعیت وجود داشت، او بقدری باطمأنینه بود که از لحظه ورودش، تمام دلناگرانیها و اضطرابهای ما فراموش شد. ما همه در میان خطبهها، دیگر فراموش کرده بودیم که در یکی از امنیتیترین تجمعهای ممکن نشستهایم و شاهد مردی هستیم که در صدر لیست سرخ تروریستهاست. او امروز، خود آرامش بود و از آن بالکن بزرگ مصلی، با نگاه نافذش، آرامش را تا صفوف انتهایی نمازگزاران بسط میداد. من امروز دوباره آرام شدم و دوباره، از نزدیکتر، شیفته آیتالله خامنهای شدم.
«مهدی مولایی»
سختترین کار دنیا اینه که آدم مواظب خودش باشه.
مواظب باشه تا درونی که خودش ساخته و دستای دلش تا آرنج تو خونن شکیل از آب در بیاد.
با یه غوره سردی نکنه و با یه مویز گرمی.
مواظب استحکام اون بنا باشه که آب تو دلش تکون نخوره.
مواظب ریزش موهای حاصل از استرس باشه.
مواظب تشویش ذهنی
مواظب عزت نفس
مواظب همهچی باید باشه.
سخته عزیزم، زیادی سخت
یه شعار دارم که زیرزمینیه. اینجا نمیگم.
امّا مضمون شعاره میتونه این باشه
[ زندگی کن. زندگی کن حتی با صدای قلقل کتری، زندگی کن حتی با یه دوش آب گرم بعد کوفتگی، زندگی کردن که شاخ و دم نداره. امّا عزیزم زندگی کردن بدین معنا تلقی نمیشه که تو زندگی کنی به هر قیمتی یا فقط برای گذر ساعات زندگی کنی و زندگی کنی. زندگی کن و ریلکس استکان چائیت رو سر بکش. فکر میکنی با هورت کشیدن مزهش بیشتره؟ خب هورت بکش و عشق کن. ]
- نظریه نامحبوب / نرگس
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
چقدر آدمای مودب، عزیز و محترمن...
کاش میشد تو جامعه با لقب زیتون پرورده صداشون کنیم تا همه بشناسنشون.
حُره
چقدر آدمای مودب، عزیز و محترمن... کاش میشد تو جامعه با لقب زیتون پرورده صداشون کنیم تا همه بشناسنشون
آدم دلش میخواد آدمای مودب و تمیس و مامانی و حلوا حلوا کنه بذاره رو سرش. اصلاً رو چشم ما نه، رو کله ما جا دارن
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
نرگس پس وقتشه که انجمن زیتون پروردههارو تأسیس کنیم، بلندشو که دیره، بلندشو
حُره
شب بخیر عزیزم. تو را میبوسم، تو را به ازای تمامِ سالهای بی تو میبوسم. شبت لا به لای درگیریها به
زمزمه میکنم اگه جنگ شد چی؟ کلی حرف نگفته دارم. اصلاً جنگ شه. فوق فوقش رفتن زیر آواره. امّا گِلوم که پر حرفهَ رو چیکار کنم؟
عمده مشکلات ما میدونی از کدوم نقطه شروع شد؟ آدمیزادها برای پذیرفتن جا زدن. فرار کردن. فرار کردن. فرار کردن.
هدف از خلقت ما چی بوده؟ " سوختن " و " ساختن "؟
نه عزیزم. هدف از خلقت ما یه مقوله سنگینیه. اگر فکر کردی جایی باید برای ادامه بقا فقط بسوزی و خاکستر شی؛ اشتباه فکرکردی.
بساز، بساز امّا یه بنای محکمی رو برای زندگی. ولی نسوز و نساز.
حُره
هدف از خلقت ما چی بوده؟ " سوختن " و " ساختن "؟ نه عزیزم. هدف از خلقت ما یه مقوله سنگینیه. اگر فکر کر
امّا میبینم ذوب شدهی آدمیزادها رو که به وقت ترک کردن تو گوششون خوندن بمون، مجبوری بسوزی، باید سازش کنی. باااید.
و این بایدها، نبایدترینها بودن