هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۳۳۶
#رزاقیت_خداوند
#سبک_زندگی_اسلامی
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_سوم
برای هیچ کدوم از بچه ها سونو و آزمایش غربالگری نرفتم. خدا را شکر همه ی بچه ها سالم و با وزن خوب به دنیا آمدند و از هوش بالایی هم برخوردارند.
من در ابتدای ازدواج مثل سایر افراد جامعه تنها به دو فرزند فکر می کردم و این سیلاب بی فرهنگی مرا هم مثل سایر جامعه با خود می بُرد بدون اینکه از خود، فکر یا اراده ای داشته باشم.
با راهنمایی و صحبت های همسرم که در اوج بندگی و توکل هستن به حداقل ۴ فرزند راضی شدم و الان لذت بودن با بچه ها و مادری را هر لحظه بیشتر حس می کنم و متنفر و منزجر از گدازه هایی که از آتشفشان افکار شیطانی دشمنان سرچشمه گرفته و بازی در صحنه ای که دشمنان برای ما چیده اند، به فرزندان بیشتر فکر می کنم در حالی که خانواده من و همسرم با فرزند زیاد به شدت مخالف هستند و با خبردار شدنِ آنها از بارداری، من فشار زیادی را تحمل می کنم.
از نظر مالی زمانی را به یاد دارم که فقط به اندازه خرید یک نان سنگک پول داشتیم و با تولد هر فرزند گشایشی در زندگی به وجود می آمد. الحمدلله بعد از فرزند دوم ماشین خریدیم ولی از وسایل و تجملات زندگی به حداقل ها اکتفا کرده ایم.
از نظر پوشاک، بچه ها بدون هیچ ناراحتی لباس های هم را می پوشند و تقریباً پولی خرج خرید لباس نمی شود و تا آنجا هم که بتوانم، خودم با اندکی سلیقه به خرج دادن لباس های بچه ها را می دوزم.
الان در آستانه ۹ نفره شدن خانواده، در یک آپارتمان ۹۰ متری زندگی می کنیم.
بر خلاف سایر وسایل زندگی، تغذیه ای سالم داریم یعنی از ظروف مسی، نمک دریا و مواد غذایی محلی استفاده می کنیم و محصولات کارخانه ای و غذاهای آماده در حداقل ممکن مصرف می شود.
مواد غذایی را فریز نمیکنیم و به صورت تازه مصرف می کنیم و از زودپز و ماکروفر و ماکروویو استفاده نمی کنیم.
بچه ها را حجامت می کنیم و در مجموع با این کارها به جای هزینه درمانی، در تغذیه هزینه می کنیم و در صورت نیاز به درمان در موارد خاص هم از مراکز درمانی دولتی استفاده می کنیم.
به دخترهایم که الان ۱۲ و ۱۰ ساله هستند ساخت گیره روسری و دستبند و کش و تل و گیره مو را یاد داده ام و در حد سرگرمی درآمد اندکی دارند.
پسرهای ۷ و ۵ ساله هم با چکش و اره و میخ واقعی نجاری، جاکلیدی می سازند و خودمان یا آشنایان از آنها می خرند تا دلگرم شوند.
ان شاءالله که خدای متعال به همه شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام توفیق فرزند خوب و زیاد را عنایت کند و همه ما را در قیامت با ایشان محشور بگرداند. آمین یا ربّ العالمین.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#ارسالی_مخاطبین
#تجربه_من ۳۳۶
👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۴۷۳
#فرزندآوری
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#سبک_زندگی_اسلامی
#دوتا_کافی_نیست
سلام بنده در یک خانواده پر جمعیت بزرگ شدم😌😌 سه برادر و پنج خواهر که همه الحمدالله تحصیل کرده و با ایمان هستن😍😍 خواهر آخری من به قولی خدا خواسته بود😊 که حدود ۱۵ سالی از من کوچکتر هست☺️
موقعی که مادرم باردار شدن دوتا از برادرام ازدواج کرده بودن، و وقتی ما متوجه شدیم مادر باردار هست که دیگه تقریبا آخرای بارداریشون بود و زهرا خانم می خواست به جمع ما اضافه بشه😘 دخترا خیلی خیلی خوشحال بودن ☺️ ولی پسرا کمی ناراحت😟 فامیل هم از عمه و خاله گرفته تا دیگران همش میگفتن این بچه میخواد چی بشه نمیدونم، 🧐اگه ناقص باشه و به دنیا بیاد چه میکنید😳 بعضی ها میگفتن احتمالا ناقص العقل بدنیا بیاد یا خیلی زشت☹️ مدام به مادرم میگفتن سن بالا باردار شدی، میخواستی چکار! بچه سالمی نمیشه و از این حرفها😕
دلم به حال مادرم میسوخت😢 که چه طعنه و حرف و حدیث ها رو تحمل کرد البته این رو بگم مادرم خانم صبوری بود و هیچ وقت توی زندگی به حرف دیگران گوش نمیدادو توجه نمیکرد🤩🤩
خواهرم به دنیا آمد زیبا و آرام😘 البته آرام بودنش بیشتر بخاطر قرآن و نماز شبی هست که مادرم میگفت حتی یک شب نبود که نخوانده باشم🤲
دو سه ساله بود که تقریبا جزء ۳۰ قرآن رو بلد بود. مادر میگفت زمان بارداری و شیردهی خیلی این سوره ها رو خواندم☺️
خواهرم با نوه خانواده که دختر برادرم بود تقریبا چند ماهی فاصله داشتن☺️ خواهرم بزرگ و بزرگ شد در مدرسه عالی و شاگرد اول بود، در اجتماع و همه جای شهر ما صحبت از اوست، و اکثرا او را میشناسن ، در کنکور رتبه بسیار عالی آورد 😊 زمان قبول شدنش در چند جای خیابان های بزرگ شهر نام اونو زدن و همه خوشحال بودن که از شهرشون یک نفر رتبه عالی در کنکور آورده🌷🌷
زبان انگلیس رو به خوبی صحبت و تدریس میکنه😊 او باعث افتخار خانواده و فامیل شده😍 حالا همه جا سخن از موفقیت و پیشرفت او هست 🌼
فاصله سنی خواهر و مادرم تقریبا ۴۳ سال هست ولی مادرم همیشه روحیه شاد و جوانی دارن حتی الان الحمدالله، و این رو مطمئن هستم بخاطر این هست که مادرم هیچ وقت چشم و هم چشمی نمیکرد، حسرت زندگی دیگران رو نمیخورد، عاشق بچه ها و پدرم بود و همه اینها رو با عمل به ما نشان میداد تا ما در آینده استفاده کنیم و در زندگی به کار بگیریم😍
من در عمل دیدم نه سن و نه موقعیت اجتماعی و اقتصادی، برای بچه دار شدن مهم نیست😌 خانواده ما از نظر مالی متوسط بود☺️اینجوری نبود که همیشه بهترین چیزا و غذاها رو بخوریم و یا داشته باشیم، این جور که بزرگ شدیم همیشه قانع بودیم الان خودم نزدیک ۱۰ سال هست ازدواج کردم هیچ وقت نگفتم ندارم و نیست و زندگی رو بر خودم و همسر و فرزندانم سخت و تلخ نکردم.
من دوفرزند ۸و ۴ ساله دارم بخاطر ادامه تحصیل و مسائلی که برام پیش آمده بود بچه دار نشدم، که اشتباه بزرگی بود😢😢😢 اما آرزوی بچه های زیادی رو دارم🤲
ان شاءالله همگی از خدا مهربونمون بخواهیم که توانایی مادری کردن واقعی با مهربانی، با ایمان ، و دلسوز و همراه و..... رو بهمون بده تا بتوانیم سربازهای خوبی برای امام زمانمان بزرگ کنیم🤲 و همیشه در نظر داشته باشیم که خدا خودش صاحب ما هست میداند چکار کند، فقط بسپارید به خودش و هیچ وقت نگید فلانی این رو گفت و یا سنم بالا رفته😞 موقعیت اقتصادی اجازه نمیده...
مطمئن باشید سلامتی و روزی دست خدای مهربون هست و فقط از او بخواهیم و حرف دیگران هیچ اهمیتی نداشته باشه😊 امیدوارم همه اونایی که دوست دارن فرزند دار بشن خدا بچه سالم و صالح بهشون عنایت کنه🤲 و بنده و همه اونایی رو هم که منتظر فرزندان بیشتری هستن یاری و کمک کنه ان شاءالله
🌺🌺
التماس دعا
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۴۸۶
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#قدردان_مادرم_هستم
هر چقدر زندگی رو راحت بگیرین زندگی براتون شیرین تر میشه و شیرین کردن زندگی طبق فرمایش حضرت اقا از واجبات و وظایف ما خانم هاست.
من ۱۶ سالم بود که با همسرم که ۲۱ سالشون بود عقد کردم 🙂 دختر یک پزشک هستم و همسرم طلبه هستن، اون زمان که ما باهم عقد کردیم همسرم فقط طلبه بودن و کار نداشتن
مادرم اون زمان سر خواهرم باردار بودن ما ۴ تا بچه بودیم ۳ تا خواهر که یکی تو راه بود و یه برادر😁
شرایط مالی خیلی خوبی نداشتیم اما با همون حال توکل به خدا کردیم و ازدواج کردیم، واقعا واقعا اگر نیتتون خالص باشه خدا راه رو براتون هموار میکنه
ما با همون وضعیت جهاز خریدیم یه جهاز معمولی رو به بالا که خیلی از وسایل زندگی های عادی امروزی رو نداشت.
۸ ماه عقد بودیم و تو ۱۷ سالگی من عروسی کردیم، بماند که تا همینجا کلی حرف من بابت ازدواجم تو این سن خوردم و چقققققد حرف مادرم خورد بابت اینکه حامله هست و داماد گرفته😑 چقد حرف بابت بیکار بودن همسرم و اینکه خونه مون هم اجاره ای بود نه موتوری نه ماشینی، چقد حرف که وضعیت بابام خیلی خوب نبود و .....
بماند که بعضی از فامیلا باهامون سرسنگین شدن و خلاصه بگم که ما بعد ازدواج خودمون همه چیمونو به دست آوردیم. و واقعا تنها چیزی که کمک کرد من تا اینجا بیام این بود که برام حرف مردم مهم نبود. تجربه هاشونو میشنوم اما در آخر کاری که درسته و بیشتر به صلاحه منه انجام میدم 😊
من یه سال و نیم بعد از ازدواجم اقدام به بچه دار شدن کردم و اینجا همچنان ما با شهریه طلبگی زندگی میکردیم (ناگفته نماند که خانواده من گاهی به من بابت بعضی از خرجام کمک میکردن ولی اونقدر نبود که اگر نباشه نشه زندگی کرد☺) و من ۱ و سال و نیم بعد از ازدواجم باردار شدم،
تقریبا یک ماهم بود که فهمیدیم مادرم هم بارداره 😁😌🤭 با فاصله سنی ۲ سال حدودا با خواهر اخرم 😁 و بااااااااز حرف مردم وای داماد داری😐 وای دخترت بارداره کی کاراشو انجام بده 😐وای زشته چهل سالته😐 وای مگه حسودی 😐و ...
و من تنها کسی بودم که واقعا از بارداری مادرم خوشحال بودم و به تنها چیزی که فکر نمیکردم سختی راه بود و واقعا به این اعتقاد داشتم که خدا کمک میکنه و در ضمن این موضوع فقط به خانواده خودمون مربوطه و حرف مردم واقعا مهم نیست.
خدا وااااااقعا کمک کرد و من الحمدلله بارداری راحتی داشتم، به حدی که نیاز به کمک مادرم واقعا نداشتم، مادرم چون خواهر کوچیک داشتم و ویار داشتن اون یکی خواهرمم مدرسه ای بود برادرمم تو سن بلوغ بود، شرایطشون طبعا از من سختتر بود. که خدا دو نفر رو سر راهشون گذاشت. یه بنده خدایی که به خاطر ویارشون میومدن و براشون غذا درست میکردن و یه نفر هم که میومدن تو کارای خونه کمکشون میکردن.
واقعا به طور معجزه واری دوران بارداری ما طی شد. که تو دوران بارداری من ۴ ماهگی و مادر ۶ ماهگی جفتمون اسباب کشی داشتیم که مادرم دوبار اسباب کشی کردن.😢 باز اونجا هم خدا به فکرمون بود و بازهم برامون از بنده هاش کمک فرستاد.
زمان خرید سیسمونی که شد باز هم به خاطر اسباب کشی و اینا وضع پدرم خیلی خوب نبود
(بگم که اگر وضع همسرم همچنان با شهریه طلبگی نمیگشت من این زحمت رو به پدر و مادرم نمیدادم و همینجا ازشون ممنونم )
خلاصه سیسمونی رو هم گرفتیم و فهمیدیم که هم بچه من دختره و هم بچه مادرم 🤩😍
خاله و خواهرزاده تازه خاله ای که از خواهرزاده یک ماه هم کوچیکتره 😍
گذشت و من ۸ ماهم بود که همسرم خداروشکر به شغلی دوستش داشت رسید و الحمدلله درآمدش هم خوبه😃 و واقعا این از برکت وجود دخترم بود واقعا درسته رزقشو با خودش آورد و من میگم که خونه ای که الان مادرم اینا توش هستن به خاطر شرایطش خیلی خوبه و اونم رزق خواهرم بوده 😇
الان دختر من یک ماهشه و خواهرم تقریبا یک هفته شه و واقعا یک انرژی دیگه ای تو خونه مون به وجود اومده
واقعا زندگیامون که به خاطر کرونا یکنواخت و حوصله سر بر شده بود رنگ و رو گرفت.😍
۱_احساسم اینه که پیوند بین من و همسرم با وجود دخترم واقعا محکمتر شده و
۲_ بیشتر همو میفهمیم و
۳_ واقعا به این اعتقاد پیدا کردم که حرف مردم رو فقط در حد تجربه شنیده شده بشنویم و در نهایت کار درست رو انجام بدیم ارامشمون خیلی بیشتره
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مادرم عضو کانالتون هستن و میخوام از همینجا از مادرم و پدرم که از اول زندگی کمکم کردن تشکر کنم و به مادرم بگم که تو این راه ثابت قدم بمونه و اصلا ترس و ناراحتی ای به دلش راه نده که خودم تا ته کنارش هستم و دستشو میبوسم. و بابت کم کاری هام میخوام که منو حلال کنه
ممنونم 🥰
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من
#تک_فرزندی
#تنهایی
#آسیبهای_تک_فرزندی
میخواستم تجربه پدر و مادرم و البته خودم درباره تک فرزندی رو بگم تا خدایی نکرده کسی نذاره همچین اتفاقی بیفته برا خانواده اش...
اولا من از بچگی احساس تنهایی میکردم و انقد درسم ضعیف بود که همیشه مسخره میشدم، چون هم پدرم هم مادرم شاغل بودن و تنها دوست و رفیق من تلویزیون بود و خوااااب 😢اونم برای یک بچه دبستانی
بزرگتر که شدم متاسفانه توی انتخاب دوست اشتباهات زیادی کردم، چون از دوست واقعا انتظار یک خواهر داشتم و چون برآورده نمیشد، ضربه میخوردم.
توی سن ۲۰سالگی تصمیم گرفتم از تنهایی و البته چون آماده بودم ازدواج کنم، فکر کردم با ازدواج همه چی حل میشه ولی الان تقریبا یک ساله من ازدواج کردم و تنهایی هنوز آزارم میده و شاید بگم بدتر شده، چون مادرم به شدت به من وابسته است و همسرم هم همینطور و من واقعا نمیتونم تعادل برقرار کنم بینشون و این روانیم میکنه
وقتی کوچیک بودم بهم میگقتن خواهر و برادر نمیخوای؟ چون مادرم به شدت تو خانواده حرف میشنید، من می گفتم نه و با تنهایی خوشم و یکی بیاد که جای منو تنگ کنه ولی خدا شاهده که چقدر دلم میخواست و به مامانم میگفتم.
الان همش، مامانم بهم میگه حلالم کن ولی جواب این همه تنهایی را کی میده؟! وقتی دلم میخواد درد و دل کنم یکی نیست باش حرف بزنم...
من و دختر داییم همزمان با هم عقد کردیم تقریبا ولی چون من خواهر یا برادر نداشتم، خیلی اذیت شدم و چون از بچگی هیشکی نبود که مجبور شم غذام رو یا چیزی که میخوام رو باهاش نصف کنم، متاسفانه همش درگیر حسادت و سرخوردگی و ....شدم و هی میگفتم عقد اون اینجوری بود مال من اینو نداشت و ... همش میخواستم خودم عروس باشم و تحمل نداشتم توی موقعی که میتونم عروس یک فامیل باشم اون بیاد و بیشتر مورد توجه قرار بگیره
خلاصه اینکه من چون شوهرم جای دوری کار میکنه هر وقت میرم پیش همسرم، مامانم مریض میشه، خودمم همش از دوریش گریه میکنم و وقتی میام خونه مامانم، همش بداخلاقی میکنم که شما باعث دوری من و همسرم هستید. درکل وابستگیش خیلی بدجوره
خواهشا به داد فرزندانتون برسید .من هر عروسکی میخواستم برام خریدن ولی الان عروسکام روی کمد خاک میخوره و من همچنان تنهام...
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من
#فرزندآوری
#فاصله_سنی
#دوتا_کافی_نیست
سلام من از پدرومادرم خیلیی خیلییی ممنونم بابت تمامی زحماتشان، بابت فداکاری هاشون و زحماتی که برامون کشیدن...
من هم قربانی طرح «دوتا فرزند کافیه» شدم، میگم قربانی چون واقعا سخته تنهایی اونموقع برای من و الان برای برادرم...
ما ۱۰ سال اختلاف سنی داریم و دو دنیای متفاوت داریم... موقعی که برادرم کلاس سوم نرفته بود، ۸ ساله و من ۱۸ ساله بودم که عروسی کردم
و برادرم خیلی تنها شد...
الان ما دوتا تک فرزندیم...
هردومون، همه چی داریم، همه چی...
برادرم اتاق جداگانه داره ولی یک لحظه داخلش نمیره، تخت خواب داره ولی روش نمیخوابه... خودم ۶-۷ سال کلاس زبان رفتم و زبانم خیلی خوبه، ولی چه فایده الان سه ساله عروسی کردم و هیچ جوره ازش استفاده نکردم...
هیچ کدوم از این توانایی های من و برادرم اختلاف سنی مون رو کم نکرد یا برامون خواهر و برادر نشده...
هر وقت خانواده همسرم یا دوستای خودم رو می بینم سه تا و بیشتر هستن واقعا دلم میسوزه از اینکه همیشه تنها بودم و الانم برادرم همینطوره...
هیچ امکانات رفاهی جایگزین خواهروبرادر نمیشه... هیچ تخت خواب گرم ونرمی بعدا آغوش خواهر برای سختی های زندگی نمیشه یا حمایت برادر توی مشکلات... هیچ تبلتی جایگزین بازی بچه ها با هم نمیشه...
کاش پدرومادرا بدونن همه چی امکانات رفاهی نیست، حاضرم هیچ کدوم از امکانات رفاهی رو که داشتم، نداشته باشم و یه خواهر یا یه برادر دیگه داشتم کاااش...
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#بارداری_بعداز_35_سالگی
هر چقدر زندگی رو راحت بگیرین زندگی براتون شیرین تر میشه و شیرین کردن زندگی طبق فرمایش حضرت اقا از واجبات و وظایف ما خانم هاست.
من ۱۶ سالم بود که با همسرم که ۲۱ سالشون بود عقد کردم 🙂 دختر یک پزشک هستم و همسرم طلبه هستن، اون زمان که ما باهم عقد کردیم همسرم فقط طلبه بودن و کار نداشتن
مادرم اون زمان سر خواهرم باردار بودن ما ۴ تا بچه بودیم ۳ تا خواهر که یکی تو راه بود و یه برادر😁
شرایط مالی خیلی خوبی نداشتیم اما با همون حال توکل به خدا کردیم و ازدواج کردیم، واقعا واقعا اگر نیتتون خالص باشه خدا راه رو براتون هموار میکنه
ما با همون وضعیت جهاز خریدیم یه جهاز معمولی رو به بالا که خیلی از وسایل زندگی های عادی امروزی رو نداشت.
۸ ماه عقد بودیم و تو ۱۷ سالگی من عروسی کردیم، بماند که تا همینجا کلی حرف من بابت ازدواجم تو این سن خوردم و چقققققد حرف مادرم خورد بابت اینکه حامله هست و داماد گرفته😑 چقد حرف بابت بیکار بودن همسرم و اینکه خونه مون هم اجاره ای بود نه موتوری نه ماشینی، چقد حرف که وضعیت بابام خیلی خوب نبود و .....
بماند که بعضی از فامیلا باهامون سرسنگین شدن و خلاصه بگم که ما بعد ازدواج خودمون همه چیمونو به دست آوردیم. و واقعا تنها چیزی که کمک کرد من تا اینجا بیام این بود که برام حرف مردم مهم نبود. تجربه هاشونو میشنوم اما در آخر کاری که درسته و بیشتر به صلاحه منه انجام میدم 😊
من یه سال و نیم بعد از ازدواجم اقدام به بچه دار شدن کردم و اینجا همچنان ما با شهریه طلبگی زندگی میکردیم (ناگفته نماند که خانواده من گاهی به من بابت بعضی از خرجام کمک میکردن ولی اونقدر نبود که اگر نباشه نشه زندگی کرد☺) و من ۱ و سال و نیم بعد از ازدواجم باردار شدم،
تقریبا یک ماهم بود که فهمیدیم مادرم هم بارداره 😁😌🤭 با فاصله سنی ۲ سال حدودا با خواهر اخرم 😁 و بااااااااز حرف مردم وای داماد داری😐 وای دخترت بارداره کی کاراشو انجام بده 😐وای زشته چهل سالته😐 وای مگه حسودی 😐و ...
و من تنها کسی بودم که واقعا از بارداری مادرم خوشحال بودم و به تنها چیزی که فکر نمیکردم سختی راه بود و واقعا به این اعتقاد داشتم که خدا کمک میکنه و در ضمن این موضوع فقط به خانواده خودمون مربوطه و حرف مردم واقعا مهم نیست.
خدا وااااااقعا کمک کرد و من الحمدلله بارداری راحتی داشتم، به حدی که نیاز به کمک مادرم واقعا نداشتم، مادرم چون خواهر کوچیک داشتم و ویار داشتن اون یکی خواهرمم مدرسه ای بود برادرمم تو سن بلوغ بود، شرایطشون طبعا از من سختتر بود. که خدا دو نفر رو سر راهشون گذاشت. یه بنده خدایی که به خاطر ویارشون میومدن و براشون غذا درست میکردن و یه نفر هم که میومدن تو کارای خونه کمکشون میکردن.
واقعا به طور معجزه واری دوران بارداری ما طی شد. که تو دوران بارداری من ۴ ماهگی و مادر ۶ ماهگی جفتمون اسباب کشی داشتیم که مادرم دوبار اسباب کشی کردن.😢 باز اونجا هم خدا به فکرمون بود و بازهم برامون از بنده هاش کمک فرستاد.
زمان خرید سیسمونی که شد باز هم به خاطر اسباب کشی و اینا وضع پدرم خیلی خوب نبود
(بگم که اگر وضع همسرم همچنان با شهریه طلبگی نمیگشت من این زحمت رو به پدر و مادرم نمیدادم و همینجا ازشون ممنونم )
خلاصه سیسمونی رو هم گرفتیم و فهمیدیم که هم بچه من دختره و هم بچه مادرم 🤩😍
خاله و خواهرزاده تازه خاله ای که از خواهرزاده یک ماه هم کوچیکتره 😍
گذشت و من ۸ ماهم بود که همسرم خداروشکر به شغلی دوستش داشت رسید و الحمدلله درآمدش هم خوبه😃 و واقعا این از برکت وجود دخترم بود واقعا درسته رزقشو با خودش آورد و من میگم که خونه ای که الان مادرم اینا توش هستن به خاطر شرایطش خیلی خوبه و اونم رزق خواهرم بوده 😇
الان دختر من یک ماهشه و خواهرم تقریبا یک هفته شه و واقعا یک انرژی دیگه ای تو خونه مون به وجود اومده
واقعا زندگیامون که به خاطر کرونا یکنواخت و حوصله سر بر شده بود رنگ و رو گرفت.😍
۱_احساسم اینه که پیوند بین من و همسرم با وجود دخترم واقعا محکمتر شده و
۲_ بیشتر همو میفهمیم و
۳_ واقعا به این اعتقاد پیدا کردم که حرف مردم رو فقط در حد تجربه شنیده شده بشنویم و در نهایت کار درست رو انجام بدیم ارامشمون خیلی بیشتره
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مادرم عضو کانالتون هستن و میخوام از همینجا از مادرم و پدرم که از اول زندگی کمکم کردن تشکر کنم و به مادرم بگم که تو این راه ثابت قدم بمونه و اصلا ترس و ناراحتی ای به دلش راه نده که خودم تا ته کنارش هستم و دستشو میبوسم. و بابت کم کاری هام میخوام که منو حلال کنه
ممنونم 🥰
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
زهراپورحسن | زندگی با نگاه خدا:
🌿🌿
#تجربه_من
خب قرار بود حلما رو ببریم مدرسه و بیایم من ی مشاوره داشتم بدم و باهم دیگه بریم دنبال خرید این وسایل برا حلما
خیلییییی زیادم ذوق داشتم
اونجا رفتیم همسرم باید میبود برای مراسم 😵💫😵💫
خلاصه مراسم تموم شد گفتم اخجون الان میریم
یهو دیدم همسرم پیام داد جلسه دارم😵💫😵💫😵💫
منو میگی این شکلی👹👹👹😡😡😡😤😤
حلمام بطری آبشو یادش رفته بود
حسین با همسرم رفت جلسه
بعد من برگشتم آب حلما رو بردم براش
حسین برگردونم حسینم رو دوررررررر تند بهونه گیری که بابا رومیخوام دیگه شرایط عصابمو خودتون درنظر بگیرید😏😏😏
🌿🌿
از همسرم پرسیدم جلسه طول میکشه
دوستشون کنارشون بودن قبل همسرم گفتن بله احتمالا خیلی زمان ببره😢😢
و من دیگه فاتحه رفتن خرید وسایل خوندم😢😢(چون روستا بد مسیر تاکسی راحت گیر نمیاد و با حسین نمیتونستم خودم برم)
اومدم دیدم خب خونه خیلی ریخت و پاشه
حسینم با تمام وجووووود گریه که من بابا رو میخوام😵💫😵💫😵💫
یکم همدلی کردم و کنارش بودم دیدم فایده نداره بوسیدمش گفتم مامان احساس کردی من پیشت باشم آروم میشی بهم بگو الان واقعا مقدور نیس بری پیش بابا
خلاصه شروع کردم به جمع کردن خونه
دوسه بار گوشیمو برداشتم به همسرم پیام بدم با این محتوا
👇👇
بگم واقعا که همیشه همه چیز اولویت داره حتی جلسه از قبل پیش بینی نشده و خواسته های ما آخر سر اگه شد😒
صبر کردم یکم مکث کردم
از خودم پرسیدم چرا میخوای برای حلما جشن بگیری و غافلگیرش کنی؟؟؟
جواب:خب دلم میخوا ی خاطره شیرین از روز اول مدرسه اش داشته باشه چون اولین ها از ذهن پاک نمیشه
بعد از خودم پرسیدم آها زهرا یعنی این خاطر فقط با جشن ایجاد میشه؟؟
دیدم جوابم منفی و مسلما نه
و اگه این پیام به همسرم بدم احتمالا با همدیگه بحثمون بشه
و خب برای ی خاطره شیرین میشه غذای مورد علاقه پخت
خونه رو مرتب و شاد کرد
و ی استقبال گرم ازش داشت
خلاصه پیام روندادم با این مکث آرومتر شدم چون این برام ارزشمندتر بود که شادی و صلح خانواده مهمه
همه کارو کردم حسینم دیگه از فرط گریه خوابش برد😂😵💫یعنی عجیب بود هر کاری کردم آروم نشد😕😕
مشغول پختن غذا بودم حدود ۱۱بود همسرم زنگ زد گفت بدو بیا دم در که بریم
گفتم یعنی میرسیم؟؟
خندید و گفت میرسونمت زود باش فقط
🌿🌿
خلاصه رودور تند جفتمون خریدارم انجام دادیم 😂😂😂و شد آنچه دلم خواست اتفاق بیفته به همون میزان و کیفیت
دیدم چقدر ساده با ی مکث و با ی گفتگو با درون خودمون و شفاف کردن اینکه دقیقا چی میخوایم میتونیم اوضاع رو مدیریت کنیم
الان چقد خوشحالم اون پیام به همسرم ندادم چون اون از من براش مهم تر بود و ذوق داشت و قطعا توی جلسه مثل من فکرش درگیر شده الحمدالله ارامششو بهم نریختم☺️☺️
و یروز خوب برای دخترمون ساختیم حتی اگه این وسایلم نمیتونستیم بخریم👌👌
@zahrapourhasan74
🌿🌿