eitaa logo
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
2.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
101 فایل
اگه مقام و صندلی موندنی بود که به تو نمیرسید.😌 خودت رو نگیر دوست من🥇 کپی حلال با ذکر صلوات 💐 شرایط ادمینی ، تبادل و... 👇👇 https://eitaa.com/teb_hajimashty
مشاهده در ایتا
دانلود
12.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوش اومدی ارباب😍 صفا آوردی🤩 ╔═.🍃🕊.════♥️══╗ @Ekip_haji739 ╚═♥️═════.🍃🕊.═╝
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم بگو محبت ما ریشه در ازل دارد✨ @ekip_haji739
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
#قسمت_بیست‌ودوم از سر کار برمی گشتم مسجد و اونجا توی اتاقی که بهم داده بودند؛ می خوابیدم …😴 چند با
رئیس تعمیرگاه حقوقم رو بیشتر کرد … 💸 از کار و پشتکارم خیلی راضی بود … می گفت خیلی زود ماهر شدم … ✌️🏻💪🏻 دیگه حقوق بخور و نمیر کارگری نبود … خیلی کمتر از پول مواد بود اما حس فوق العاده ای داشتم …😍 زیاد نبود اما هر دفعه یه مبلغی رو جدا می کردم … می گذاشتم توی پاکت و یواشکی از ورودی صندوق پست، می انداختم توی خونه حنیف …🙂 بقیه اش رو هم تقسیم بندی می کردم … به خودم خیلی سخت می گرفتم و بیشترین قسمتش رو ذخیره می کردم … 💸. هدف گذاری و برنامه ریزی رو از مسلمان ها یاد گرفته بودم … اونها برای انجام هر کاری برنامه ریزی می کردند و حساب شده و دقیق عمل می کردند …🔷🔶 بالاخره پولم به اندازه کرایه یه آپارتمان کوچیک مبله رسید …🏠 اولین بار که پام رو توی خونه خودم گذاشتم رو هرگز فراموش نمی کنم … 😇 خونه ای که با پول زحمت خودم گرفته بودم … مثل خونه قبلی، یه اتاق کوچیک نبود که دستشوییش گوشه اتاق، با یه پرده نصفه جدا شده باشه … خونه ای که آب گرم داشت … توی تخت خودم دراز کشیده بودم …🛌 شاید تخت فوق العاده ای نبود اما دیگه مجبور نبودم روی زمین سفت یا کاناپه و مبل بخوابم …🛋 برای اولین بار توی زندگیم حس می کردم زندگیم داره به آرامش میرسه … توی تختم دراز کشیدم و گوشی رو گذاشتم روی گوشم … چشم هام رو بستم و دکمه پخش رو زدم … و اون کلمات عربی دوباره توی گوشم پیچید … 😇اون شب تا صبح، اصلا خوابم نبرد … کم کم رمضان هم از راه رسید … رمضانی که فصل جدیدی در زندگی من باز کرد …❤️✨
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
#قسمت_بیست‌وسوم رئیس تعمیرگاه حقوقم رو بیشتر کرد … 💸 از کار و پشتکارم خیلی راضی بود … می گفت خیلی
زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود … یه آدم عادی بین آدم های عادی دیگه شده بودم … 🚶🏻‍♂ کم کم رمضان سال 2010 میلادی از راه رسید … مسلمان ها برای استقبالش جشن گرفتن … 🎉 برای من عجیب بود که برای شروع یک ماه گرسنگی و تشنگی خوشحال بودند …😐😕 توی فضای مسجد میز و صندلی چیده بودن … چند نوع غذای ساده و پرانرژی درست می کردن … بعد از نماز درها رو باز می کردن … بدون اینکه از کسی دینش رو بپرسن از هر کسی که میومد استقبال می کردن … 🤗 من رو یاد مراسم اطعام و شکرگزاری کلیسا می انداخت …😬 بچه که بودم چندباری برای گرفتن غذا به اونجا رفته بودم … تنها تفاوتش این بود که اینجا فقیر و غنی سر یک سفره می نشستن و غذا می خوردن … آدم هایی با لباس های پاره و مندرس که مشخص بود خیابان خواب هستند کنار افرادی می نشستند و غذا می خوردند که لباس هاشون واقعا شیک بود … بدون تکلف … سیاه و سفید … این برام تازگی داشت …😃 و من برای اولین بار به عنوان یک انسان عادی و محترم بین اونها پذیرفته شده بودم … این چیزی بود که من رو اونجا نگه می داشت و به سمت مسجد می کشید … .💞 بودن در اون جمع و کار کردن با اونها لذت بخش بود … من مدام به مسجد می رفتم …🕌 توی تمام کارها کمک می کردم … با وجود اینکه به خدا اعتقادی نداشتم و باور داشتم خدا قرن هاست که مرده … بودن در کنار اونها برام جالب بود …😍 مسلمان ها برای هر کاری، قانون و آداب خاصی داشتند … و منم سعی می کردم از تمام اون آداب و رفتار تبعیت کنم …🙂 ادامه دارد..
اۍ اۿڶِ حـرمـ مٻرِ علمدار خۅۺ آمــــــــد😍
🕊و من یتوکل علی الله فهو حسبه 🕊 کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است... ╔═.🍃🕊.════♥️══╗ @Ekip_haji739 ╚═♥️═════.🍃🕊.═╝
حسین (علیه‌السلام) امام بود و ابوالفضل، برادر امامت.. حسین (علیه‌السلام) ولی بود و ابوالفضل، هم‌ رکاب ولایت.. آری، نوزادی در گهواره خفته است که علمدار لشکر حسین (علیه‌السلام) خواهد بود.... ╔═.🍃🕊.════♥️══╗ @Ekip_haji739 ╚═♥️═════.🍃🕊.═╝
سلاممم سلاامممم
ادب و احترام
دردو و تعظیم و کرنش