حنیفا
قربان ِامیری که سر ِخوان ِقناعت؛ با نان ِجویی ساخته لیلا و نهارا...
قربان ِغریبی که به تاریکی ِشبها؛
بردوش کشیده است غذای فقرا را
حنیفا
قربان ِغریبی که به تاریکی ِشبها؛ بردوش کشیده است غذای فقرا را
ناز ِقد و بالاش که تا صبح ِقیامت
خم کرده رکوعش قد ِمحراب ِدعا را...
حنیفا
ناز ِقد و بالاش که تا صبح ِقیامت خم کرده رکوعش قد ِمحراب ِدعا را...
ولله که هرکس ز علی رو بتابد؛
یک مرتبه هم سجده نکرده است خدا را
حنیفا
ولله که هرکس ز علی رو بتابد؛ یک مرتبه هم سجده نکرده است خدا را
او بود که برداشت چو کاهی در ِخیبر؛
او بود که آورد به قاموس فتی را...
حنیفا
او بود که برداشت چو کاهی در ِخیبر؛ او بود که آورد به قاموس فتی را...
قربان ِسرکوی حبیبی که به بویی؛
دیوانهی خود کرده تمام ِعقلا را...
حنیفا
قربان ِسرکوی حبیبی که به بویی؛ دیوانهی خود کرده تمام ِعقلا را...
قربان ِنگاری که او زودتر از ما؛
جبرئیل خریده است به جان درد و بلا را...