eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.7هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
‹‹ حقِ همسایه ›› رسول خدا صلی الله علیه و آله به یکی از اصحابشان فرمودند: " آیا می‌دانی حق همسایه چیست؟ " عرض کرد: نمی دانم ؛فرمودند: اگراز تو درخواست یاری نمود، او را یاری کن. اگراز تو وام درخواست نمود، به او وام بده. اگر دچار فقر شد،به او سود برسان. اگر دچار مصیبت شد، او را تسلیت بگو. اگر خیری به او رسید،به او تهنیت بگو تا بدین وسیله بهره‌گیری از خیر را بر او گوارا گردانی. اگر مریض شد او را عیادت کن. اگر مرگ او فرا رسید، جنازه‌ی او را تشییع کن. ساختمان خانه ی خود را آنچنان بلند نسازی که همسایه ی تو از باد و هوا محروم گردد، مگر این که از او اجازه بگیری. اگر میوه ای خریدی،مقداری از آن را به همسایه هدیه کن. اگر نمی خواهی هدیه کنی میوه ی خریداری شده را پنهانی وارد خانه‌ی خویش ساز تا همسایه‌ی تو آن را نبیند. و نگذار فرزندان تو میوه را به بیرون از خانه ببرند که باعث ناراحتی و حسرت فرزند همسایه گردد. همسایه ی خود را با بوی خوش غذای خانه ی خود میازار، مگر آنکه مقداری از آن را به اهل خانه ی او برسانی. ‹‹ بحار ج 79،ص 94. ›› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی خدا بخواد و تو صاحب شادترین قلب جهان باشی...🌱 الهی آمین:))))🌱 @Harf_Akhaar
«اگر به فکر می روید، قلبتان را با خود ببرید. اگر به عشق می روی، سرت را با خودت ببر. عشق بدون اندیشیدن خالی است، توخالی است اندیشیدن بدون عشق». ‹‹🌱›› @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 بهترین عادت ذهنی برای افزایش اعتمادبه‌نفس "تکرار روزانه موفقیت‌ها" است. این فرآیند ساده که تنها دو دقیقه طول می‌کشد، شما باید به‌جای تمرکز بر اشتباهات، بر روی چیزهای کوچکی که هر روز آن‌ها را با موفقیت انجام می‌دهید، تمرکز کنید. ـ‹🌼🤍› @Harf_Akhaar
28.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چی مانع ورود نعمت به زندگی میشه...!؟ ‹‹🌱›› @Harf_Akhaar
‹‹ حمام رفتن بهلول ›› 🌱روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن ‌طور که دلخواه بهلول بود وی را کیسه ننمودند 🌱با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد. 🌱کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند 🌱بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل وی را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند 🌱ولی با این همه ی سعی و کوشش کارگران بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آن ها داد 🌱حمامی متغیر گردیده پرسیدند : سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟ 🌱بهلول گفت : مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می‌پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های‌ خودرا بکنید. @Harf_Akhaar
دنیا پر از تباهی است، نه به خاطر وجود آدمهای بد، بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب:))))🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ🌱 یه جایی هم باید شرمنده‌ی خودت بشی... فرقی‌ام نداره کجا وایسادی؛ باید بهت بربخوره که شکسته شدی و له شدی و دم‌ نزدی، اجازه دادی هر بلایی سرت بیارن و به روت نیاوردی! یه جایی هم باید یادت باشه یه روز ازت سوال می‌پرسن: که چرا این همه به خودت خیانت کردی؟ که چرا گذاشتی قلبت رو بشکنن؟ اشکت چرا سرازیر شده و بلند نشده صدات؟ اگه شصت سال هم عمر کنی، واسه اون یه سال یا ۳۰ روزی که با غم گذروندی و خوش نبودی باید جواب پَس بدی! یه جایی‌ هم باید دست خودتو بگیری و بلند شی و نترسی از سر زانوهای زخم شده‌ت. می‌دونی‌ ما از شیرین‌ترین لحظه‌های زندگیمون قهرمان نشدیم... بزرگترین درس‌ها رو از اونایی یاد گرفتیم که دوستمون نداشتن! ‌شاید اگه یه روز روی قله بودی و عشق انقدر بی‌رحم نبود تو انقدر سربلند نبودی؛ یه جایی هم عشق اسمش واسه دردات "تجربه‌س"؛ هر چند تلخ، هر چند زجرآور...! ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 بزرگترین اعتیاد ما آدمها حرف زدن از مشکلاتمونه. بشکنید این عادت رو! از خوشی ها حرف بزنید. @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 از قدیم گفتن اگه کسی رو خواستی بشناسی باهاش همسفر شو با یکی از دوستام  تازه آشنا شده بودم یه روز بهم گفت فردا میخوام برم شیراز. گفتم: منم کار دارم باهات میام. 1- سر وعده اومد در خونه مون سوئیچ ماشینشو دو دستی تعارف کرد گفت بفرما شما رانندگی کنید. گفتم ممنون؛ حالا خسته شدی من میشینم. معرفت اول 2- رسیدیم سر فلکه خروجی شهر خواستیم از دکه یه چیز خوردنی برا تو راه بگیریم. من رفتم از دکه اولی بخرم گفت بیا از اون یکی بخریم. گفتم: چه فرقی داره؟!!! گفت: اون مشتریهاش کمتره، تا کسب اونم بگرده... 3- ایستگاه خروجی شهر گفتم صبر کن دوتا مسافر سوار کنیم هزینه بنزین در بیاد. گفت: این مسافرکش ها منتظر مسافرن، گناه دارن، روزیشون کم میشه. 4- بین راه یه مسافر فقیری دست بلند کرد. اونو سوار کرد. مسیرش کوتاه بود؛ پول که ازش نگرفت، 5هزار تومن هم بهش داد. گفتم رفیق معتاد بود ها. گفت: باشه اینها قربانی دنیاطلبان روزگار هستن. مهم اینه که من به نیّت خشنودی خدا این کار را کردم. 5- رسیدیم کنار قبرستان شهر، یه آدم حدود چهل ساله یه مشما قارچ کوهی دستش بود. بهش گفت: همش چند؟ گفت: 13هزار تومن. ازش خرید. گفتم: رفیق اینقدر ارزش نداشتا. گفت میدونم میخواستم روزیش تامین بشه.. 6- رسیدیم شيراز، پشت چراغ قرمز یه بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبردی دستش بود. گفت 4تا 5هزارتومن. 4تا ازش خرید. گفتم رفیق اینقد ارزش نداشتا. گفت: میدونم، میخواستم روزیش تامین بشه. گناه داره تو آفتاب وایساده. یه جای دیگه هم از یه بچه یه کتاب دعا خرید 20 هزار تومن 7- از روی یک پل هوایی رد میشدیم، یه پیرمرد دستگاه وزنه (ترازو) جلوش بود. یه کم رد شدیم، یه دفعه برگشت گفت میای خودمونو وزن کنیم؟ گفتم: من وزنمو میدونم چقدره. گفت باشه منم میدونم اگه همه مثل من و تو اینجوری باشن این پیرمرد روزیش از کجا تامین بشه؟!!! گفتم باشه یه پولی بهش بده بریم. گفت نه، غرورش میشکنه، میشه گدایی؛ اینجوری میگه کاسبی کردم. 8- یه گدایی دست دراز کرد. یه پول خورد بهش داد. گفتم: رفیق اینها حقه بازنا. گفت: ما هیچ حاجتمندی را رد نمیکنم. مبادا نیازمندی را رد کرده باشیم. 9- اگه میخواستم در مورد یکی حرف بزنم بحث رو عوض میکرد میگفت شاید اون شخص راضی نباشه در موردش حرف بزنیم و غیبتش رو کنیم... 10- یکی بهش زنگ زد گفت پول واریز نکردی؟!!! گفتم: رفیق، بچه هات بودن؟ گفت: نه، یه بچه فقیر از مهدیه رو حمایت مالی کردم. اون بود زنگ زد. گفتم: چن بهش میدی؟!!! گفت سه مرحله در یک سال 900 هزار تومن. اولِ مهر، عید و تابستان سه تا سیصدتومن. 11- تو راه برگشت هم از سه تا کودک آویشن کوهی خرید. گفت اگر فقط از یکیشون بخرم اون یکی دلش میشکنه. میدونین من تو این سفر چقد خرج کردم؟!!! 3هزار تومن!!! یه بستنی برا رفیقم خریدم چون همینقدر بیشتر پول تو جیبم نبود. من کارت داشتم رفیقم پول نقد تو جیبش گذاشته بود.‌ به من اجازه نمیداد حساب کنم. میدونین شغل رفیق من چه بود؟!!! برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود و یه مغازه کوچک داشت. میدونین چه ماشینی داشت؟!!! پرایدِ 85 میدونین چن سالش بود؟!!! 34 سال. میدونین من چه کاره بودم؟!!! کارمند بودم، باغ هم داشتم. میدونین چه ماشینی داشتم؟ 206 صندوق دار؛ کلک زدم گفتم خرابه که اون ماشینشو بیاره.. دوستم یه جمله گفت که به دلم نشست: دستهایی که کمک میکنن مقدس تر از لبهایی هستن که دعا میکنن. بنده مخلص خدا بودن به حرکت است نه ادعا بعضیها بزرگوار به دنیا اومدن تا دیگران هم ازشون چیزایی یاد بگیرن @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 بعضی وقتها به جای جرو بحث فقط به طرف نگاه میکنم و تعجب میکنم که این حجم وسیع بی عقلی و نفهمی چطور  توی کله ای به این کوچیکی جاشده... @Harf_Akhaar