eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.6هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر کسی چشم زیبابین نداشته باشه، خدا هرچقدرم بهش نعمت بده بازم کم و کاستی ها و نقص ها رو بیشتر می بینه. آدمی که داشته هاش رو می بینه، بیشتر از زندگیش لذت می بره. گاهی باید آدم های اطرافت رو کنار بگذاری که البته ارتفاع فاصله رو خودشون تعیین می‌کنند ؛ بعضی‌ها رو برای یک ساعت و بعضی‌ها رو برای یک عمر ! @Harf_Akhaar
📗《مهمان ابراهیم وحکمت خدا》 روش حضرت ابراهیم(ع) این بود که هر روز باید عده ای در خانه اش مهمان باشند و اوازآنها پذیرایی کند. او سال ها با این عادت زيسته بود و چنانچه کسی به دیدنش نمیرفت. او نیز لب به طعام نمیزد. روزی می شد که هیچ بینوایی از راه نرسیده بود و هیچ مهمانی در خانه ی او را نزده بود؛ ابراهیم نیز پیوسته منتظر بود تا کسی از راه برسد؛ اما خبری نبود. این انتظار یک هفته به طول انجامید؛ سرانجام ابراهیم تصمیم گرفت سر و گوشی آب دهد تا ببیند اوضاع چگونه است. در نیمه های روز از خانه اش بیرون رفت، تا مگر فقیر و بینوایی پیدا کند و بر سفره ی خودش دعوت کند. پس از مدتی جست وجو در بیابان اطراف خانه اش، متوجه پیرمردی شد که در گوشه ای نشسته است. از سر و رویش کاملا آشکار بود که تهی دست است و از شدت گرسنگی به خود می لرزد. آهسته نزد او رفت و با مهربانی به او سلامی کرد و گفت: «پدرجان! اگر از تو درخواستی داشته باشم، حرف مرا زمین نمی اندازی؟» پیرمرد با تعجب به ابراهیم نگاهی کرد و گفت: «آخر من که چیزی ندارم که به دردتوبخورد...» ابراهیم گفت: من نمی خواهم چیزی از تو بگیرم؛ فقط می خواستم بگویم در خانه ی خود سفره ای پهن کرده ام و دوست دارم که تو امروز مهمان من باشی. پیر مرد که شاید در ابتدا این حرف را باور نمی کرد، وقتی مطمئن شد ابراهیم قصد دارد او را به خانه ی خود دعوت کند با خوشحالی گفت: «حتمأمعلوم است که می آیم؛ چه چیزی از این بهتر» ابراهیم دست پیرمرد را گرفت و او را بلند کرد و به سمت خانه ی خود برد خدمت کاران منزل نیز به پیروی از ابراهیم با این پیرمرد زار و نحیف به مهربانی رفتار کردند و با احترام در بالای سفره نشاندند، ابراهیم و خدمت کارانش "بسم الله" گفتند ولی در کمال تعجب آن پیرمرد کاملا خاموش بود و حرفی نزد. ابراهیم وقتی که این اوضاع را دید، خطاب به پیرمرد گفت: «ای پیرمرد! آیا گما نمی کنی وقتی که بر سفره ی الهی می نشینی باید نام خداوند جهان را بر زبان برانی » پیرمرد در حالی که بی خیال در جایش نشسته بود و چشم به غذاها دوخته بود گفت: «من خورشید پرست هستم و از پیشوای دینی خود چنین چیزی نشنیده ام!» ناگهان همه ی نگاهها به سوی پیرمرد خیره شد. ابراهیم وقتی فهمید که او خداپرست نیست، اجازه نداد که غذایش را بخورد؛ به او گفت: «در سفره ی من کافران حق خوردن غذا ندارند؛ یا باید به خدا ایمان بیاوری یا...». و قبل از اینکه حرفش تمام شود، پیرمرد از جایش بلند شد و گفت: «ادامه نده! من می روم و تو راحت غذایت را بخورا من به خدای تو ایمان نمی آورم.» آنگاه آرام از خانه خارج شد.. در این هنگام فرشته ی وحی از سوی خدا بر ابراهیم نازل شد و گفت: «ای ابراهیم من صد سال به این مرد روزی داده ام و اجازه می دهم که او به زندگی ادامه دهد؛ ولی توحتی یک لحظه هم نتوانستی اوراتحمل کنی... » ابراهیم که فهمید مرتکب چه اشتباهی شده ازجای برخاست وبه دنبال پیرمرد رفت تا ازاو عذرخواهی کند، واو رابرسرسفره ی احسان خود دعوت کند 🌱بوستان_سعدی🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعی کنید چیزی را به دل نگیرید آنچه که آدمها درباره شما می گویند بازتابی از خودشان است نه شما @Harf_Akhaar
معرفت به ذاتِ آدماست. نه پیشینه، نه جایگاه و نه نسبت! معرفت، یه چیزی شبیهِ یه مهره‌ی یاقوتی رنگه که دور قلب بعضی‌هامون هست پیوسته به یه نخِ نامرئی! دورِ قلب ِ بعضی‌هامون نه! بیخودی تو آدما دنبالِ توجیه نگردین! معرفت به ذاتِ آدماست... ‌ ‌@Harf_Akhaar
حکایت "ای کاش این هم بگذرد" روزی ملانصرالدین در بازار به جمعی از مردم رسید که دور یک مرد دانا جمع شده بودند. ملا کنجکاو شد و پرسید: «چه چیزی این‌قدر جالب است که همه دورش جمع شده‌اند؟» مرد دانا رو به ملا کرد و گفت: «من یک جمله طلایی دارم که می‌تواند در تمام شرایط زندگی به شما کمک کند؛ چه در شادی و چه در غم!» ملا با تعجب گفت: «چه جمله‌ای؟ بگو ببینم به چه دردی می‌خورد!» مرد دانا گفت: «این جمله را همیشه به یاد داشته باش: ای کاش این هم بگذرد.» ملا کمی فکر کرد و خندید. گفت: «این جمله واقعاً عمیق است! چون وقتی در خوشی هستیم، یادمان می‌آورد که باید قدر لحظه‌ها را بدانیم و مغرور نشویم. و وقتی در سختی هستیم، به ما امید می‌دهد که این سختی هم تمام خواهد شد.» از آن روز به بعد، ملا همیشه این جمله را با خود داشت و هر وقت کسی در شادی یا غم بود، به او می‌گفت: ای کاش این هم بگذرد. @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 📗یک داستان یک پند ✍ زمان ازدواج به دیدن دو خواهر رفتم که تقریبا هم‌سن ولی ناتنی بودند.یکی از آن دختران که کمی زیباتر بود به مذاق من چسبید و انتخاب کردم. بعد از مدتی دیدم بر‌خلاف چهره مظلوم‌اش، اخلاق بسیار تند و بدی در پشت سر دارد.خواهر دیگر او بسیار آرام و متین بود، هر چند قیافه زیاد جالبی هم نداشت . زن من از زن اول پدرشوهرم بود که مادرش فوت شده بود .در زمان ازدواج نامادری همسرم به من گفته بود که مریم ، اخلاق تندی دارد، ولی من روی این حساب که نامادری است و حسادت می‌کند، حرفش را قبول نکردم.مادرزنم فهمید من با مریم نمی‌سازم، به من پیشنهاد داد که اگر خواستم او را طلاق دهم (دختر او را بگیرم)تمام دلایل مرا قانع می‌کرد مریم را طلاق دهم، به خصوص اخلاق بدش و خودم را سرزنش می‌کردم که عاشق جمال طرف شدم و کمال طرف یادم رفت. و این طلاق منطقی است.پدر مریم کارگر بود و کار می‌کرد و افسار خودش و زندگی‌اش دست همسرش بود. و میدانستم بعد از مدتی گذشتن از طلاق این کار را می‌کند.اما چون مریم مادر نداشت، عذاب وجدان گرفته بودم. و از طرفی، خواهر ناتنی مریم همیشه به من محبت زیادی می‌کرد و من حس می‌کردم، او هم به دست مادرش توجیه شده است. در این بحران روحی من، یک خواستگار خوبی برای خواهر زنم پیدا شد و او ازدواج کرد. من وقتی به خانه مادرزنم می‌رفتم و خوش‌اخلاقی و مهربانی خواهر‌زنم را با شوهرش می‌دیدم از انتخابم دیوانه می‌شدم. اما می‌دانستم در این صبرم و نوشتن خدا حکمتی است.سال‌ها گذشت و اکنون بعد از 12 سال که من دو پسر زیبای باهوش و شیرین از مریم دارم، هنوز خواهر زنم صاحب اولاد نشده و نازا بودنش قطعی است.اکنون فهمیدم که اگر خودم را به خدا نسپرده بودم و توکل نکرده بودم، و تسلیم سرنوشت نشده بودم، این دو فرزند گل را خدا به من نداده بود و من باید یا زنم را طلاق می‌دادم یا تجدید فراش می‌کردم چون تحمل بداخلاقی مریم را داشتم ولی تحمل اخلاق نیک خواهرش را بدون فرزند‌آوری، نمی‌توانستم بپذیرم. وَ عَسي‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ 🌙بقره216 و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما بهتر است ، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر است ، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید. @Harf_Akhaar
اگر بدانيد كه مردم به يك سر درد معمولى خود هزاران بار بيشتر اهميت ميدهند تا خبر مرگ من و شما، ديگر نگران نخواهيد شد كه درباره ى شما چه فكرى مى كنند... @Harf_Akhaar
هرجوری‌هستی‌، هرگناهی‌کردی‌، اول‌ازنمازت‌شروع‌کن..🙂 شک‌نکن‌که‌درست‌میشی..! نمازت‌تورودرست‌میکنه؛همونطور‌که‌شیطان، ماروکم‌کم‌وآهسته‌آهسته‌ به‌سمت‌گناه‌میبره! همونطورهم‌نماز، ماروکم‌کم‌به‌سمت‌ عاقبت‌بخیری‌میبره!🌱 خداهیچوقت‌بنده‌شو رهانمیکنه!! حتی‌اگه‌مرتکب‌بدترین‌ گناه‌هاشده‌باشه...✋🏼 به‌خدااعتمادکن!! آره‌رفیق‌خدابخشنده‌و مهربون‌ترینه.. تلنگرانه'🖤📿' @Harf_Akhaar
🌱 كيفيت استغفار در نماز شب🌱 امام صادق عليه السلام اِسْتَغْفِرِاللّهَ فِى الْوَتْرِ سَبْعينَ مَرَّةً، تَنْصِبُ يَدَكَ اليُسْرى وَتَعِدُّ بِالْيُمْنى اَلاِْسْتِغْفارَ. وَكانَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله يَسْتَغْفِرُ فِى الْوَتْرِ سَبْعينَ مَرَّةً وَيَقُولُ: «هذا مَقامُ الْعائِذِبِكَ مِنَ النّارِ» سَبْعَ مَرّاتٍ. در نماز وتر هفتاد بار استغفار كن در حالى كه دست چپ را (مقابل صورت) بلند كرده و با دست راست استغفار را مى شمارى. و رسول خدا صلي الله عليه و آله هم در نماز وتر هفتاد بار استغفار مى كرد و هفت بار مى گفت: «هذا مقام العائذ بك من النّار». يعنى اين جايگاه كسى است كه از آتش به تو (خدا) پناه آورده است. 🌱بحارالأنوار، ج 78، ص 287🌱 @Harf_Akhaar
📣 شهادت امام كاظم علیه‌السلام تسلیت باد 🌱اَللهُمَّ صَلِّ عَلى مُوسَى بنِ جَعفَرٍ وَصیِّ الاَبرارِ وَ اِمامِ الاَخیارِ وَ عَیبَةِ الاَنوار🌱 @Harf_Akhaar
خدايا در این شب زمستان آرامش را سر ليست ِ تمامِ اتفاقات ِزندگی مان قرار بده آرامش را تنها از تو می خواهیم الهی به دوستانم خوابی آرام و فردایی پراز خیر و برکت عطا بفرما 🙏 شبتون بخیر دوستان @Harf_Akhaar