بهتر است روی
پای خودت بمیری
تا روی زانوهایت بخواهی،
یک عمر زندگی کنی!
👤آدولف_هیتلر
@Harf_Akhaar
💠#تفکر_بلا
🔹سه چیز برادر را از برادر جدا می کند..
۱_زن نادان
۲_زر
۳_زمین
🔹سه چیز در زندگی یک بار به انسان داده می شود..
۱_والدین
۲_جوانی
۳_شانس
🔹سه چیز دلتنگی می آورد..
۱_مرگ والدین
۲_مرگ برادر..
۳_مرگ فرزند.
🔹سه چیز در دنیا لذت بخش است..
۱_آب
۲_آتش
۳_آرامش
🔹سه چیز را هرگز نخور..
۱_غصه
۲_حرام
۳_حق
🔹سه چیز باعث سقوط انسان است..
۱_غرور
۲_دشمنی
۳_جهل
🔹سه چیز را باید افزایش داد.
۱_دانش
۲_دارایی
۳_درخت
🔹سه چیزانسان را تباه می کند:
۱_حرص
۲_حسد
۳_حماقت..
🔹سه چیز را همیشه بخور
۱_سیب
۲_سیر
۳_سرکه
🔹باسه چیز همیشه دوستی کن..
۱_عشق
۲_عدالت
۳_عبادت
🔹سه چیز رنج آور است..
۱_بیماری
۲_بی پولی
۳_بی مرامی.
این پیام را بخاطر کسانیکه دوست شان دارید نشر کنید.
مهربانی هیچ هزینه نداشته، و رساندن دانش عبادت است.
به امید صحت وسلامت هم
@Harf_Akhaar
📘#داستان_کوتاه_آموزنده
هیزم شکن پیری از سختی روزگار وکهولت ، پشتش خمیده شده بود.مشغول جمع کردن هیزم از جنگل بود. آن قدر خسته ونا امید شده بود که دسته هیزم را به زمین گذاشت وفریاد زد: دیگر تحمل این زندگی را ندارم،کاش همین الان مرگ به سراغم می آمد ومرا با خود می برد.همین که این حرف از دهانش خارج شد، مرگ به صورت یک اسکلت وحشتناک ظاهر شد و به او گفت: چه می خواهی ای انسان فانی؟شنیدم مرا صدا کردی.
هیزم شکن پیر با صدایی لرزان جواب داد:ببخشیدقربان، ممکن است کمک کنید تا من این دسته هیزم را روی پشتم بگذارم.
گاهی ماازاینکه آرزوهایمان برآورده شوند،سخت پشیمان خواهیم شد پس مواظب باشیم که چه آرزویی می کنیم چون ممکن است بر آورده شود وآن وقت……
تفکر خود را تغییر دهید تا زندگی شما تغییر کند
@Harf_Akhaar
📚#حکایت
🌟 هنوز دو قورت و نیمش باقیه
حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داود به رسالت و پادشاهی رسید پس از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند.
حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت:
رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد؛ بهتر است زحمت خود زیاد نکند.
ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوب من بروید.
سلیمان هم بی درنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند.
چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی.
آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند.
ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه از دریا سر بر آورد و گفت:
خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند...
سلیمان گفت: این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه میخواهی بخور.
ماهی به یک حمله تمام غذاها و خوراکیهای آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان سیر نشدم غذا میخواهم؟
سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت:
مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟
ماهی عظیم الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت:
خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است؛ الان من نیم قورت خورده ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.
سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت:
پروردگارا توبه کردم به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی ....
@Harf_Akhaar
شاهنامۀ فردوسی، داستان عاشقانه کم ندارد. یکی از معروفترین این داستانها، ماجرای بیژن و منیژه است که از کنجکاوی بیژن برای دیدار منیژه شروع میشود. میان این دو دلدار که یکی اهل ایران است و دیگری از توران آمده، پیوندی شکل میگیرد و منیژه که طاقت دوری بیژن را ندارد، او را بیهوش میکند و با خود به توران میبرد… این خود زمینهساز ماجراهای فراوان میشود اما در نهایت، دو دلداده به هم میرسند.
#شاهنامه
@Harf_Akhaar
خر گفت علف آبیست
و گرگ گفت سبز است
برای حل اختلاف نزد شیررفتند
شیر دستور داد گرگ را زندانی کنند
گرگ با تعجب گفت
مگر سبز نیست، شیر گفت بله
اما دلیل زندانی شدن تو
بحث کردن با خر است!
با خر جماعت هیچ وقت بحث نکنید
@Harf_Akhaar
📘#داستان_کوتاه
زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه میکشید و در آن رنج بسیار می دید و حرصی تمام میزد. او را گفت:
ای مور این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم.
این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد.
مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید.
زنبور گفت: مرا به کجا میبری؟
مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد.
و اگر عاقل یک نظر در این سخن تامل کند، از موعظه واعظان بی نیاز گردد...
@Harf_Akhaar
📚 #حکایت_زیبا
روزی ملانصرالدین زنش را برداشت تا برای خرید به شهر بروند. ملا سوار خرش شد و زنش در کنار آنها به راه افتاد. وقتی به روستای اول رسیدند مردمی که نشسته بودند به همدیگر گفتند: ببینید آن مرد خجالت نمی کشد خودش سوار خر شده زنش پیاده می رود. ملا خجالت زده شده از خر پیاده شد و زنش را سوار خر کرد و به راه افتادند.
پس از مدتی به روستای دوم رسیدند. مردم با دیدن آنها گفتند: پیرمردی با این سن و سال پیاده و زنش سوار خر است چه پیرمرد زن زلیلی ؟ زن خجالت هم نمی کشد. ملا وقتی حرف آنها را شنید فکری کرد و دید راست می گویند .برای حل مشکل تصمیم گرفت خودش هم سوار خر شود تا حرف مردم هر دو روستا را تایید کند!
باز به راه افتادند و به روستای سوم رسیدند. مردم با دیدن آنها گفتند: وای بیچاره خر!! دو نفر سوار یک خر نحیف شده اند. چه آدمهای پستی. ملا خجالت کشید و از خر پیاده و شد و زنش را نیز پیاده کرد و به راه افتادند.
به روستای چهارم که رسیدند همه به خنده افتادند!!! روستاییان گفتند آن دو احمق را ببین! خر دارند ولی هر دو پیاده اند. یکی گفت: خدایا به احمق ها عقل عطا بفرما!! و مردم نیز گفتند: آمین!!!
هر کاری بکنیم مردم همیشه برایمان حرف در می آورند..
@Harf_Akhaar
🔅وقتی زنی زخمی می شود
به آغوش یک مرد پناه می برد
وقتی مردی زخمی می شود
به تنهایی اش پناه می برد
@Harf_Akhaar
🦓کره خری از مادرش پرسید:
این کجای انصاف است که ما با کلی سختی
و مشقت ، یونجه را از مزرعه به خانه حمل
می کنیم، در حالی که گل های یونجه را گوسفند میخورد و ته مانده آن را به ما می دهند...؟!
گوسفند آنچنان به حرص و ولع گلهای یونجه را
می خورد که صدای خرت خرت آن و حسرت
یکبار خوردن گل یونجه، ما را می کشد...
خر به فرزندش گفت: صبر داشته
باش و عاقبت این کار را ببین...
بعد از مدتی سر گوسفند را بریدند...
گوسفند در حالیکه جان می داد،
صدای غرغرش همه حا پیچیده بود...
خر به فرزندش گفت:
کسی که یونجه های مفت را با صدای خرت خرت
می خورد، عاقبت همینطور هم غر غر می کند!
هرکسی حاصل دسترنج دیگران را مفت میخورد باید نگران عواقبش هم باشد.
@Harf_Akhaar
ميگن خواب یه مرگ كوتاهه
ولى چه فرق عجيبى است بين"مرگ"
و"خواب"
وقتى "عزيزى"خوابيده دلت
مى خواد حتى هيچ پرنده اى
پر نزنه تا بيدار نشه
و وقتى "مرده"...
دوست دارى با بلندترين صداى دنيا
بيدارش كنى ولى افسوس....
تا هستیم قدر همدیگر را بدانیم
زندگی کوتاه است ....
@Harf_Akhaar
پسر ملانصرالدین از او پرسید: پدر، فقر چند روز طول میکشد؟
ملا گفت: چهل روز پسرم.
پسرش گفت: بعد از چهل روز ثروتمند میشویم؟
ملا جواب داد: نه پسرم، عادت میکنیم
@Harf_Akhaar