May 11
کاغذ
زندگیم اولش طبیعی بود
سمت صنعتگری روونه شدم
من که عمری بودم تو چوب درخت
مهمون تیغ کارخونه شدم
توی این فکرم عاقبت چی میشم
شاید آخر یه نقشهی گنجم
فعلا اما اینم نمیدونم
آسه، آچار یا که آپنجم!
شاید آخر تو قاب یه تابلو
میزبانم واسه قشنگی ها
یا با دستای بچه ها میدوئه
رو تن من مداد رنگی ها
تابع جادهی زمونه منم
بگه هر جور بپیچ میپیچم
ولی ای کاش نیاد روزی که
دور یه ساندویچ میپیچم!
شاید آخر یه نسخهی بدخط
توی تجویز دکترا باشم
همینم خوبه باز اگه بعدش
واسهی یه مریض دوا باشم
شاید آخر یه نامهی غمگین
باشم و پر شم از غم و هق هق
چکه چکه شاید چروک بشم
زیر بارون اشک یه عاشق
شایدم سفته ام برا اونیکه
کاسهای زیر نیم کاسه داره
بین ما کاغذام تو این زمونه
هر کسی تقدیری خلاصه داره
بی زبونم واسه همین میرم
توی اعماق فکرایی بی صدا
خدا شکرت که اون زمان نبودم
یکی از نامه های کوفی ها
محرم واژه هاش هرکس نیست
نامه ای که واسه حبیب نوشت
حسرتم حال خوب کاغذیه
که آقا روش من الغریب نوشت
حرفام انگار زیاد شدن بسه
نمیخواستم همه باهم قاطیشن
اگه اون بالایی بخواد خلاصه
کاغذام عاقبت بخیر میشن
حسن معارف وند
#چارپاره
@HassanMaarefvand
هستند در کمین تو همواره چشمها
دیگر نبر پناه به دیوار چشمها
راحت نمیشوی تو از «آواره چشمها»
توصیف میکنند تو را پاره چشمها
او را هنر نبود به جز اینکه لخت بود
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
چشمها را در مراتع هوس نچرانیم
چشمها، گلهی دام نیستند
که اگر باشند
ذبحشان قطعی است.
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
در کار دلم نبود اراده
میخواستمت اگر زیاده
از راهت اگر مرا خبر بود
بیتوشه نمیزدم به جاده
از بس که شدم ملازم تو
دارند گلایه خانواده
با بودن من کنار خود حیف
رفتی تو به سویِ استفاده
دورت متولّیان زیادند
ما را بطلب امامزاده!
با صوم و صلات من چه کردی؟
باید همه را کنم اعاده
شاید به خدا رسیده بودم
میرفتم اگر سراغ باده
الغُصه میانِ راه ماندم
بی توشه و مرکب و پیاده
حسن معارف وند
#غزل
@HassanMaarefvand
دلِ شکسته همیشه به کار می آید
برای روز مبادایتان نگه دارید
سید باقر سیدی زاده
@HassanMaarefvand
به انگشت عصا پیری، اشارت میکند هر دم
که مرگ اینجاست... یا اینجاست... یا اینجاست.. یا اینجا
منتسب به صائب تبریزی
از تصویری ترین و سینمایی ترین ابیات
@HassanMaarefvand
گاهی اگر خیلی سراغ گریه و آهیم
دلواپس و مضطرِّ باقیماندهی راهیم
بسیار کمبود محبت بین دل داریم
ما سائل قدری نوازش از یداللهیم
ثابت قدم که نیستیم اما گذشت آخر
از ما مُذبذبها که در این عشق، گهگاهیم
مابین قنبرهای خود هم باز مارا دید
مایی که پیدا نیستیم اندازهی کاهیم
با اینکه خرما بر نخیل است او به سائل داد
لطف و نظر کرده به ما هر چند کوتاهیم
در برکه چشمان ما تصویر ماه افتاد
ما در کنار برکه یعنی پیش آن ماهیم
با چاه، جای آدمی او درد و دل میکرد
غبطه خورِ آن جایگاه ویژهی چاهیم
او خود خودش حب خودش را در دل ما کاشت
ما از امیرالمؤمنین دیگر چه میخواهیم؟
در دل اگر جز حب او آید زیانکاریم
گر راه ما غیر از نجف افتاد گمراهیم
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
هدایت شده از خطاطی ■ آموزش خوشنویسی
#دست_نوشت ■ حُب
#خونه_پدری ● نجف
در دل اگر جز حُب او آید زیانکاریم
گر راه ما غیر از نجف افتاده گمراهیم
______
کانال استیصال (اشعار ناب)
@HassanMaarefvand
کانال خطاطی
@HOSEINMOSAVIKHAT
مثل بادِ هوا فراوان باش
سخت اصلا نگیر، آسان باش
«زندگی» در توان اگر داری
زندگی را ببخش، باران باش
دل به چیزی نبند در دنیا
فکر ماندن نباش، مهمان باش
بین گرمای ظِلّ تابستان
خنکیهای مهر و آبان باش
تا توانی سراغ حل شدنِ
یک نیازِ نیازمندان باش
نا امیدی نکار در دلها
غیرممکن نباش، امکان باش
راه دوری نرو، بمان اینجا
یوسف من! عزیز کنعان باش
مات و مبهوتِ جنگ اگر بودی
خیره بر دستِ مرد میدان باش
هیچ کاری نیامد از دستت
مثل این شعرِ من پریشان باش
« تا توانی دلی بدست آور »
ای مسلمان! بیا و انسان باش
با خودم حرف میزنم دارم!
...
حسن معارف وند
#غزل
چهارشنبه٢۶خرداد١۴٠٠
ساعت ۵:١٩
@HassanMaarefvand
سلام نزدیک ایام فاطمیه هستیم و در حد توان شعر هایی متناسب با ایام پیش رو قرار خواهم داد ان شاء الله.👇