همهی عمر برای تو غزل میخوانم
تا نگاهم کنی و حفظ شود ایمانم
آن کسی را که تو را یار نشد یادت هست؟
راه کج کرد و نیامد طرفت؟٬ من آنم
زود برگرد، بیا، صبر مرا خواهد کشت
جگرم خون شده با سر زنش دندانم
حال من ابری و ابریتر و ابریتر شد
که فقط منتظرم، منتظر بارانم
و اگر غرق در امیدم، از این جملهی توست:
«از تو به حال تو آگاهترم، میدانم»
.
حسن_معارف_وند
#نجوا
@HassanMaarefvand
در بیتبی بر لحظهی تب میخورم غبطه
بعداً به احوالات امشب میخورم غبطه
وقتی که از ذکر خدا دورم چه بد حالم
حتی به حال «خشکه مذهب» میخورم غبطه
گاهی «نمیدانم نمیدانم» ولی خوبم
گاهی به آن جهل مرکب میخورم غبطه
وقتی که راحت تر ز من او اشک میریزد
آنجا به حال این مخاطب میخورم غبطه
ای خوش به حال آن کسی که پیر شد در عشق
آری به آن قد مُحدّب میخورم غبطه
::
پنجاه سال او با تو بوده من سهسال، آری
خیلی به حال عمه زینب میخورم غبطه
این «زخم» بوسیده لبت را زودتر از من
بابا به زخمت روی هر لب میخورم غبطه
ای کاش جای تو، تن من زیر و رو میشد
خیلی به جسم نامرتب میخورم غبطه
حسن معارف وند
#نجوا #روضه
@HassanMaarefvand
خدایی که به سمت خویش، راهی دست و پا کرده
برای راه یوسف نیز، چاهی دست و پا کرده
به زحمت، پلکهای من، میان بغض اشک آلود
برای دیدن مِهرش، نگاهی دست و پا کرده
چنان آغوش وا کرده به روی هر گنهکاری
که زاهد هم به شوق او گناهی دست و پا کرده
شبیه آن کهنسالم، که در اوج تهی دستی
تمام ثروت خود را، به آهی دست و پا کرده
همیشه می کشم آهی، برای غربت شاهی
که از اهل و عیال خود، سپاهی دست و پا کرده
حسن معارف وند
#مناجات #روضه
@HassanMaarefvand
ابیات خواندنیِ قصیده ای از عمان سامانی در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام
.
.
.
به پرده بود جمالِ جمیلِ عزّوجل
به خویش خواست کند جلوهای به صبح ازل
چو خواست آن که جمالِ جمیل بنماید
علی شد آینه، خیرالکلام قَلَّ وَ دَل
من از مفصل این نکته مجملی گفتم
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
به درد، مایل از آنسان که دیگران به دوا
به زهر، مایل از آنسان که دیگران به عسل
به آب، تشنه و آبی ندیده جز خنجر
به شهد، مایل و شهدی نخورده چون حنظل
چو شیر شرزه در آید چه جای تعریفست
ز گرگِ پیر و شغالِ ضعیف و روبه شَل
پس از خدای، تو باشی اجلّ ممدوحان
به جاه و رتبه و «عمان» ز مادحانِ اقل
تو محییِ ازل و چاکر تو مستهلک
تو معطی ابد و مادح تو مستأصل
#عمان_سامانی
...
@HassanMaarefvand
کسی که گفت، به گل نسبتی است روی تو را
فزود قدر گل و بُرد آبروی تو را
#عمان_سامانی
@HassanMaarefvand
گر سیر کعبه و دِیْر، ور خانقاه کردم
غیر از تو کس ندیدم، هرجا نگاه کردم
قصد و مرادم از سیر، روی تو بود لاغیر
گر سیر کعبه و دیر، ور خانقاه کردم
دیدم که بود کوهی، اندر برابر کاه
عفو ترا مطابق، با هر گناه کردم
جز دعوی «اناالحق » نشنیدم از زبانش
گوش دل از حقیقت، بر هر گیاه کردم
اثبات گشت بر من، از یک نفس به «اِلّا»
تا نفی ماسِوا را، با «لااله» کردم
گر شد نمد کلاهم، مسکین مخوان، که شاهم
در فقرْ پادشاهی، با این کلاه کردم
بیخود نیافتم من، بر آبِ زندگی دست
روشن ضمیر پیری، هادی راه کردم
نی نی که هادی ام بود، خضر زمانه نی نی
خود آب زندگی بود، من اشتباه کردم
در هر قضا که رو داد، او را معین گرفتم
در هر بلا که آمد، او را پناه کردم
«عمان» اگر کلاهم، شاهانه شد عجب نیست
دیریست با گدایی، خدمت به شاه کردم
#عمان_سامانی
@HassanMaarefvand
#ماه_رجب
#تولد_امام_باقر علیه السلام
رجب مثل بهاراست و رجب چون عیدِ هرساله است
عجب حال خوشی! آری.. مُحَوِّل حولِ احوال است
اگر پرواز ممکن نیست، دیگر مشکل از بال است
زبان من که جای خود، زبانِ واژه هم لال است
چه دارم تا بگویم از تو ای قُدس همایونی؟!
من از هستی بگویم، ابتدا تا آخرش هستی
اگر از آسمان گویم، تو پهناورترش هستی
سری بین سران باشد، از آن سر سرترش هستی
من از هر بهترینی هم بگویم، بهترش هستی
نمیگنجد خصوصیات تو در هیچ مضمونی
به یُمن جشن میلادت دگرگون است احوالم
«رسیدن» را تقاضا میکنم از تو، که من کالم
همینکه هیچکس حتی شبیهت نیست خوشحالم
گدای توست بی تردید، هر عالِم در این عالَم
ز رازی ها گرفته تا ابوریحانِ بیرونی
درست است اینکه باقر هستی و در علم پاینده
شکافی دِه به سنگِ بین راهم، ای شکافنده!
نبودم در عیار شیعیانت.. آه.. شرمنده!
جدا از اینکه بودی ماضی و هستی در آینده
تو امروزی، تو حالایی، تو الآنی، تو اکنونی
تو اکنون در همه عالم، به هر دردی دوا هستی
تو اکنون از دوا هم بیشتر هستی، شِفا هستی
به قدری هرکجا هستی، نمیدانم کجا هستی
شنیدم همچنان چون کودکیات کربلا هستی
دعایی کن که دلها خستهاند از زخم و دلخونی
::
الا ای علم! اگر هستی به طِب، درمانگر تَبها
اگر راه و نشانی با ستاره در دل شبها
اگر با تکیه بر تو مینویسند از تو مطلبها
اگر هستی و اسمی از تو جاری هست بر لبها
به اولاد امیرالمؤمنین - ای علم - مدیونی
حسن_معارف_وند
#مدح
@HassanMaarefvand
و ما همینیم
به هنگام سختی و درماندگی و درگیری
سراسر التفات و توجهیم
و به هنگام فراغت
هنگامهی گرفتاری را طوری از یاد می بریم
که انگار نمیدانستیم اصلا درماندگی و سختی چه مفهومی داشت...
و ما همینیم
@HassanMaarefvand
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْآيَةُ الْعُظْمَى
یا جوادالائمه ادرکنی
عالم، شکست خوردهی شرحِ معانیات
صدها فقیهِ پیر، فدای جوانیات
هر باغ مهر، دست تو را دید و مهر شد
جانها فدای مهرِ تو و مهربانیات
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
#فکاهه :)
باز با نام شما، نامِ خدا در واقع
خواهشی میکنم اینگونه، دعا در واقع
روزیام را بده بیزحمت و بیسختی تا
لَم به بالش بدهم یا متکا در واقع
ای خدا، مثل کف دست رُکَم من با تو
نیستم پَست و دورو، اهل ریا در واقع
دوست دارم که شما سخت نگیری بر من
دوست دارم بکنم حال، صفا در واقع
ترس و امید، مرا ملعبهی خود کردند
ترس و امید، همان خوف و رجا در واقع
اگر از دیدهتان ثانیهای دور شوم
ول شوم بین زمین، ول نه، رها در واقع
با چنین وضعِ عمل های گناه آلوده
من کجا میروم آخر؟ به فنا در واقع
قدری از بودجهی نامتناهی خودت
دست کن پول بده، یا که عطا در واقع
مدتی گفتم از اینها و اثر هیچ نکرد
حرف بی ارزش من، روی خدا در واقع
گفت: ای بندهی من هیچ نگو، آدم باش!
از خیالات، برون آ و بیا در واقع
اینکه تنبل بِبرد رزق به قدر بقیه
عادلانهست؟ نه، که هست جفا در واقع
من تو را خلق نکردم که همینطور عبس
کار باید بکنی، صبح و مسا در واقع
هر چه که کار کنی، رزق همانقدر بَری
برکت هم بدهم، مالِ تو را در واقع
«راست میگفت خدای قَدَرِ عزوجل»
صدق الله شد این مصرع ما در واقع...
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
اباعبدالله...
یادِ تو یادِ گناه از دل هرکس برده
روزهایی که به یاد تو میافتم عیدند
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
امشب سه شنبه ٩ اسفند ١۴٠١
اتفاقی دیداری حاصل شد
با حجت الاسلام و المسلمین شیخ جواد محمد زمانی بزرگوار
و پسر نازنینشون آقا سجاد
در مسجد گوهرشاد
@HassanMaarefvand