فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼✨یـــــارب ...
⚪️✨دل ما را تو به رحمت جان ده
🌼✨درد همه را به صابری درمان ده
⚪️✨اینبنده چه داند کهچه میبایدجست
🌼✨داننده تویی، هر آنچه دانی آن ده!
🌼✨با یاد و نام خدای مهربان،
⚪️✨آغــاز میکــنــیــم
🌼✨روزی دگــــر را،
⚪️✨زیــرا يـاد و نـام خـدا؛
🌼✨عقل را آرامش مى دهد،
⚪️✨دل را روشـن مى كـنـد،
🌼✨و رحمت او را فرود مىآورد ...
⚪️✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو
🌼✨ســـــــــــــــــــلام یکشنبه تون
⚪️✨پراز حس خوب زندگی
🌼✨امروزتون سرشار از مهربانی
🌸✨ان شالله امروز پراز
🌼✨خیر و برکت باشه
🌼✨زندگیتون
❤️سرشار از آرامش🌹🍃
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
انسان شناسی ۲۷۰.mp3
11.24M
#انسان_شناسی ۲۷۰
#امام_خمینی (ره)
#استاد_عالی
#استاد_شجاعی
• بعضی وقتها یهو غمگین میشم!
• بعضی وقتها الکی غصه دار میشم!
• بعضی وقتها الکی ناامید میشم!
✘ چرا؟
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
به تعداد آدمهای
روی کره ی خاکی،
تفاوت فکر و نگرش وجود دارد!!
پس این را بپذیر:
کسی که تفکرش
باتو متفاوت است،
دشمنت نیست؛
انسان دیگریست. 🍂🍃
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
⤴️ رزمندهای که یک روز قبل از شهید شدن، نحوه ی شهادتش را برای دوست خود شرح داد.
🌷 شهید مسعود طاهری🌷
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
بهترین جواب در پاسخ به مشکلات؛
"توکل به خداوند است"
بهترین جواب برای بدگویی؛
"سکوت است"
بهترین جواب برای خشم؛
"صبر است"
بهترین جواب برای درد؛
"تحمل است"
بهترین جواب برای خوبی؛
"تشکر کردن است"
بهترین جواب برای شکست؛
"امیدواری است"
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
پرستار:
"حاج آقا چقدر طی کردن رفتن جونشون رو دادن؟
منم همون قدر پول میگیرم ازتون"
✅ جامعه اونقدر هم از ارزشها دور نشده!
هنوز هم ما چنین جوانانی داریم!
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت: ۹۶
هیچ معلومه کجایی آقامصطفی؟
- اول سلام! - بسیار خب، علیک، حالا کجایی؟ - فرودگاه! به کجا میری؟ - بگم جیغ و داد راه نمیندازی؟ - بگو آقامصطفی، قلبم اومد تو گلوم - عراق!
گلوله های کاموا را چنگ زدم.
- میری عراق؟ به اجازه کی؟ که بعد بری سوریه؟ - رشته ای بر گردنم افکنده دوست! زدم زیر گریه. - کاش الان اونجا بودم عزیز! - که چی بشه؟ . آخه وقتی گریه می کنی خیلی خوشگل
میشی
- لذت می بری زجر بکشم؟ - بس کن سمیه! چرا فکر می کنی من دل ندارم؟ خیال می کنی خوشم میاد از تو و فاطمه دل بکنم؟ بلندتر گریه کردم. انگار همه مسافرها متوجه شده بودند. ۔ خداحافظ سمیه، مواظب خودت و فاطمه باش! گوشی را قطع کردی. چند بار شماره ات را گرفتم، اما گوشی ات خاموش بود. سرم را به شیشه پنجره تکیه دادم، درحالی که اشکهایم می آمدند. کجا میرفتی آقامصطفی؟ میرفتی تا ماه شوی.
باید وقتی میره و زنگ میزنه کلی هم بهش روحیه بدی دخترم.» این را مامانم گفت. کل خانواده ام موافق سوریه رفتنت بودند. فقط مامان می گفت: «کاش قبل رفتنش بگه و بره!» اما خودم می دانستم چندان فرقی هم نمی کرد، چه می گفتی چه نمی گفتی. تازه اگر از قبل میدانستم روزهای بیشتری زجر می کشیدم. از سفر شمال آمدم. فاطمه را گذاشتم پیش مامان و آمدم خانه خودمان که دیدم آنجا شده بود سلول انفرادی. چند دست لباس برای خودم و فاطمه برداشتم و زدم بیرون. از همان روز حال من بد شد و حال فاطمه بدتر.
⬅️#ادامه_دارد....
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠