eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
85 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
223 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
12.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️انتشار برای اولین بار💯 🎥 آخرین حربه 🔶قسمت پنجم: جنگ ترکیبی علیه ایران اسلامی کاری از مرکز فضای مجازی حقیق 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
: محمد علی جعفری دعادعا میکردم نیمه شعبان به دنیا .بیاید خبری نشد. دکتر گفت شنبه بیا برای معاینه ۲۲ ،شعبان ۲۳ دی. تا صبح هوف هوف برف بارید فرهاد دستم را محکم چسبیده بود که لیز .نخورم نه ماه بار شیشه را با تمام سختی هایش گذرانده بودم با آژانس رفتیم بیمارستان دی. تازه تأسیس بود و خصوصی و برای از ما بهتران هزینه اش را به جان خریدیم فرهادمیگفت میخوام وجدانم راحت باشه که هیچ کم و کسری نذاشتم خانم دکتر شیفت بخش زنان پرسید شما برای وضع حمل اومدی؟» گفتم «نه به من تاریخ الان رو ندادند گفت ما علائم رو داریم میبینیم شما آماده ای!» داخل یکی از اتاقها بستری شدم. لباس فرم بیمارستان را پوشیدم روی تخت به پهلو دراز کشیدم از داخل پنجره درخت ها را دیدم که انگار لباس برفی پوشیده بودند سفیدی بیرون اتاق شادی میریخت در دلم به نوزادم گفتم :چقدر قدمت مبارکه امروز همه زمین پر از برکت خدا شده محمد حسین یک ربع به سه بعد از ظهر به دنیا آمد. توی اتاق زایمان دیدمش داشتم الحمد لله میگفتم که بیهوش شدم تا چشم باز کردم مادرم را دیدم با چه ذوقی گفت: «چه پسر کاکل زری ای آوردی به خودش می بالید که مردم دور بچه ات جمع شده بودند و تماشایش میکردند یکی از همراه ها ازم پرسید خانم چی خوردی که پسرت این قدر خوشگل شده؟!» زیر لب ماشاء الله میگفتم سه کیلو و هفتصد و بیست گرم بود؛ با پنجاه و یک سانت قد. تپل و سفید. 👇👇👇
فکر میکردی کله گردش را همین الان با ماشین چهار زدی؛ یکدست و پرمو و بور. فرهاد ولخرجی کرد؛ به نگهبان دم در تا پرستارهای بخش زنان پول و شیرینی داد. با اینکه تجربه مادری داشتم، مثل شکم اولی ها ندید بدید بازی در می آوردم از بیمارستان که مرخص شدم بچه را ندادم به کسی که بیاردش. دلم نمیآمد ازم جداش کنم چسباندمش تنگ بغل؛ توی پله ها توی آسانسور توی راهرو تا پای ماشین. توی آن بریز بریز برف، مادرم جوش جوش میزد که بچه را خوب بپوشان طاقت نمی آوردم مدام پتو را از صورتش کنار میزدم نگاهش میکردم و ناز و قربانش میرفتم سرم را گیج و ویج بردم نزدیک .دهانش جیغ نیمه بنفشی از ته حلقم بیرون پرید مادرم خشکش زد این چرا خرخر میکنه؟! مادرم غیظ کرد ،نصفه عمر شدم خب خوابه ندیده بودم شیرخواره ای خرخر کند. با پس زمینهٔ ذهنی ام مدام نگرانش بودم. مجتبی دم در منتظرمان بود صبرش نبود بچه را ببریم داخل تا ببیندش. داخل که آمدیم کتش را پهن کرد روی زمین پا کرد توی یک کفش که بگذاریدش داخل .کتم آستینهای کت را جورواجور میانداخت روی بچه و قاه قاه میخندید یک عرق چین سفید کوچک گذاشتم سرش همه میخندیدند که پسرت شبیه حاجی ها شده از همان ساعات اول مقید شدم باوضو شیر بدهم از اول تا آخر شیر خوردن محمد حسین تمام حواسم را جمع میکردم بسم الله میگفتم نیت میکردم خدایا به بنده ات خدمت می کنم تا بتونه برات خوب بندگی کنه تا سیر شدن بچه اللهم کل لولیک و انا انزلنا میخواندم گاهی هم روضه هایی که از مرحوم کافی شنیده بودم ،با خودم زمزمه میکردم چکه چکه های اشکم را با سرانگشتم میگرفتم و میمالیدم روی صورتش میخواستم شیری که میخورد طعم روضه امام حسین بدهد. شبها که همه خواب بودند روی محمد حسین چهار دست و پا نیم خیز میشدم فقط نگاهش میکردم پلک نمیزدم توی دلم ذوق میکردم دندانهایم را به هم می سابیدم مادربزرگم دیده بود صبح بهم گفت: «مگه تو دیوانه ای؟ مگه تا حالا بچه نداشتی؟ اگر یه غریبه تو رو ببینه میگه خدا نکرده شاید بچه اش عیبی داره که این طور خیره خیره نگاش میکنه به ظاهر میخندیدم ولی درونم آشوب بود این دلواپسی تا روز دهم ادامه داشت. وقتی دکتر گفت بچه رشد جنینی بسیار خوبی داشته نفس راحتی کشیدم ،قدش وزنش دور سرش دور سینه اش و دور بازوش همه بالای نمودار رشد بود از آن به بعد هرجا چراغ روضه ای روشن بود سعی میکردم شرکت کنم به این بهانه که در آنجا به محمدحسین شیر بدهم. روزهایی هم که از قبل مشخص بود قرار است برویم روضه، در خانه بهش شیر نمیدادم حتی اگر بهانه میگرفت. به هر زحمتی بود آرامش میکردم تا برسیم به مجلس... ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1319577382.mp3
8.5M
•[ میخوایم با هم یه زیارت عاشورا بخونیم! ] 🎧 - با صدای سردار دلها - ثواب این زیارت عاشورا رو هدیه می کنیم به روح ائمه اطهار علیهم السلام، روح امام شهداء، شهداء و اموات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ✍پرسیـدم : قلہ افتخـار یڪ ملـت ڪجاست؟ آرام دستـم را ڪًرفـت و بر سر قبـر یڪ مهمـانم ڪرد. روے ســنڪً قبــرش نوشتہ بود : " قلہ افتخــارم 【 】است... سلام ✋ ‍🌹دایی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
[❤️🌱] ~اگر...✋🏻 تیردشمن...💣•° جسم‌شہدا‌راشڪافت...‼️•• ~تیر‌بدحجابــے...🏹•° قلب‌آن‌ها‌را‌میدرد...💔•• شہدا‌شرمنده ایم🍃💔 ✨ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠 ‎‎
علامه طباطبایی پاسخ هارا آرام و سر به زیر می‌گفت و نمیدانم را بلند ؛ تا بشنوند ‎‎‌‌‎ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
20.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در محضر ولایت نماهنگ |‌ جهاد تبیین در برابر محتوای دروغ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠