eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
419 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
[• #🌸حرفاے_خودمـونے☺️🦋] چھ گفت: 🌱 ✨دیروز دنبـال‌ بودیم و امروز مواظبیم گم نشود... جبھھ بوے مےداد و اینجا بومےدهد... خــدا رو احساس 👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_ششم😍🍃 پدرم بعد از اون چند بار پرسید : "فرشته، منوچهر به تو
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 《منوچهر گل از گلش شکفت! پایش را گذاشت روي گاز و رفت، حتی فراموش کرد از فرشته خداحافظی کند فرشته خنده اش گرفت اصلا چرا این حرفها را به او گفت؟ فقط می دانست اگر پدر بفهمد خیلی خوشحال می شود. شاید خوشحال تر از خود او!! اما دلش شور افتاد. شانزده سال بیشتر نداشت. چنین چیزی در خانواده نوبر بود! مادر بیست سالگی ازدواج کرده بود. هر وقت سروکله ي خواستگار پیدا میشد، می گفت: "دخترهایم را زودتر از بیست و پنج سالگی شوهر نمی دهم". فرشته این جور وقت ها می گفت: "ما را شوهر نمیدهند برویم سر زندگیمان!" و میزد روي شانه مادر که اخم هایش درهم بود و می خنداندش! هر چند این حرف ها را به شوخی می زد اما حالا که جدي شده بود، ترس برش داشته بود. زندگی مسئولیت داشت و او کاري بلد نبود...》 حتی غذا درست کردن هم بلد نبودم. اولین غذایی که بعد از عروسیمون درست کردم، استانبولی بود. از مادرم تلفنی پرسیدم. شد سوپ !!! آبش زیاد شده بود. کاسه کاسه کردم گذاشتم سر سفره. منوچهر می خورد و به به و چه چه می کرد ! خودم رغبت نکردم بخورم! روز بعد گوشت قلقلی درست کردم. شده بود عین قلوه سنگ. تا من سفره رو آماده کنم منوچهر چیده بودشون رو میز و باهاشون تیله بازی میکرد...!! قاه قاه می خندید و می گفت: "چشمم کور، دندم نرم تا خانم آشپزي یاد بگیرن هرچی درست کنن می خوریم حتی قلوه سنگ". و واقعا می خورد...!! به من می گفت: "دونه دونه بپز. یک کم دقت کنی یاد میگیری" روزي که اومدن خواستگاري، پدرم گفت: "نمیدونی چه خبره مادر وپدر منوچهر اومدن خواستگاری تو !!". • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_هفتم😍🍃 《منوچهر گل از گلش شکفت! پایش را گذاشت روي گاز و رفت،
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 خودش نیومد پدرم از پنجره نگاه کرده بود. منوچهر گوشه ي اتاق نماز می خوند. مادرم یک هفته فرصت خواست تا جواب بده. من یه خواستگار پولدار تحصیل کرده داشتم. ولی منوچهر تحصیلات نداشت تا دوم دبیرستان خونده بود و رفته بود سرکار.توي مغازه مکانیکی کار میکرد. خانواده متوسطی داشت، حتی اجاره نشین هم بودند. هر کس میشنید میگفت: "تو دیوونه ای حتما میخوای بری تو یدونه اتاق هم زندگی کنی ..." خب من انقدر منوچهر رو دوست داشتم که این کار رو می کردم. یک هفته شد یک ماه. ما هم رو میدیدیم منوچهر نگران بود. براي هر دومون سخت شده بود این بلاتکلیفی. بعد از یک ماه صبرش تمام شد. گفت :"من میخوام برم کردستان، برم پاوه. لااقل تکلیفم رو بدونم. من چی کار کنم فرشته؟" منوچهر صبور بود. بی قرار که می شد من هم بی طاقت می شدم. با خانواده ام حرف زدم. دایی هام زیاد موافق نبودند. گفتم: "اگر مخالفید با پدرم میریم محضر عقد میکنیم ". خیالم از بابت اون راحت بود. اونها که کاری نمیتونستن بکنن... به پدرم گفتم: "نمیخوام مهریه ام بیشتر از یک جلد قرآن و یک شاخه نبات باشه." اما به اصرار پدر برای اینکه فامیل حرفی نزنن به صد و ده هزار تومن راضی شدم. پدر منوچهر مهریه ام رو کرد صد و پنجاه هزار تومن. عید قربان عقد کردیم... عقد وارد شناسنامه ام نشد تا بتونم درس بخونم.... 《-حالا من قربانی شدم یا تو؟ منوچهر زل زد به چشم هاي فرشته. از پس زبانش که بر نمی آمد! فرشته چشم هایش را دزدید و گفت: " این که دیگه این همه فکر ندارد. معلوم است، من". منوچهر از ته دل خندید. فرشته گردنبندش را که منوچهر سر عقد گردنش کرده بود، بین انگشتانش گرفت و به تاریخ «21 بهمن 57» که منوچهر داده بود پشت آن کنده بودند، نگاه کرد.حالا احساس میکرد اگر آن روز حرفهاي منوچهر برایش قشنگ بود، امروز ذره ذره وجود او برایش ارزش دارد و زیباست. او مرد رؤیاهایش بود،قابل اعتماد،دوست‌داشتنی و نترس...» • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5994625553133471766.mp3
1.49M
🕯 🖤زینب زینب... با نوای مرحوم سلیم موذن زاده🎙 ▪️برای ام المصائب خانم زینب ڪبری سلام الله علیها روضه خانگے بگیریم و بگرییم.. ڪاربرای‌امام‌زمانم خســتگےنداره🕯👇 🌴| @Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• ☺️ •] 🏴🏴🏴🏴 ."▪️ "مصیبت عظمی" حکایت این روزهای ماست ؛ ◾️حکایت ما منهایِ شما .... 🕯 صبرِ دنیا ترک برداشته؛ بانو! نفس‌های حیدری تو لازم است، 🕯تا بدعایت، حادثه‌ای عظیم، قامتِ دنیا را دوباره راست کند.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
4_5994447303400752728.mp3
4.1M
🍂 زینـــب‌آمد‌وشام‌را‌ یڪباره‌ویران‌ڪرد‌ورفت🖤 عـــالمےرا‌دوس‌داره‌اهل‌ایمان ڪرد‌ورفت🖤 شــــهادت‌حضرت‌زینب ‌سلام‌الله‌علیــها تــــسلیت باد.🕯🍂 🎙 .🕊🍂🕊🍂 ڪار‌برای‌امام‌زمانم خستگــــےندارد.🍂🕯 🖤| @Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• 🏴 •] . . 😇|• امام علی (ع) می‌فرمایند: ✋|• هر‌کس به حساب نفس خود رسیدگی کند به عیب‌هایش آگاه شود. 📚|• شرح غررالحکم، ج ۵، ص ۲۹۹ . . پاتوق نخبگـــان👇 [•🏴•] @Heiyat_Majazi
❤️| 📝| *زود باش! از پرواز جا نمانی* ♡..🕊..♡ راز نماز جعفر! 1️⃣ «زود باش! نماز جعفر طیار می‌خونی؟!» هر وقت کاری را طول می‌دادم همین را می‌شنیدم. نمی‌دانستم این نماز جعفر طیار چه‌جور نمازی است؛ فقط می‌فهمیدم که لابد آن‌قدرها طولانی هست که این‌طوری معروف شده! 2️⃣ «اگر توانستی هر روز یک بار؛ اگر نتوانستی، هفته‌ای یک‌بار؛ اگرنه ماهی یک بار؛ نشد، سالی یک بار؛ آن هم نشد، دست کم در عمرت یک بار این نماز را بخوان»! این توصیه پیامبر به پسرعمویش جعفر بود. درباره‌ی نمازی که آقا توصیه کرده در این روزهای (بی)اعتکاف بخوانیمش. 3️⃣ بزرگتر که شدم جعفر طیار را شناسایی کردم: برادر علی (ع)؛ پسر ابوطالب؛ رئیس کاروان مسلمانانی که به حبشه (اتیوپی امروز) مهاجرت کردند تا در سایه حکومت عادلانه‌ی پادشاه مسیحی‌اش نجاشی، از شر بت‌پرستان مکه در امان باشند... اما قصه‌ی نماز جعفر طیار را خیلی دیرتر فهمیدم. فهمیدم اصلا اول نمازش بوده و بعد جعفر، طیار شده! 4️⃣ وقتی مهاجران بعد از یازده دوازده سال دوری، بالاخره از حبشه به مدینه برگشتند، پیامبر از دیدن جعفر بسیار بسیار خوشحال بود و طبیعی بود هدیه‌ی بسیار بزرگی برای او تدارک دیده باشد: آموختن نمازی که مایه‌ی از بین بردن گناهان است. اصلاً دقت کرده‌اید چه صاحب‌منصبان و مدال‌دارهایی که در تاریخ فراموش شدند و در عوض چه نام‌ها که به افتخار آن هدایای معنوی که لایقش بودند، ماندگار شدند: دعای «کمیل»، اعمال «اُمّ داوود»، دعای «ابوحمزه‌ی ثمالی»... 5️⃣ خدا می‌داند جعفر پسر ابوطالب، در این نماز چه‌ها خواسته بود. چون دو سال بعد از دریافت این هدیه افتخارآمیز، نشان بالاتری گرفت. در فرماندهی سپاه اسلام در جنگ موته (جایی نزدیک سرزمین شام و فلسطین) دستانش قطع شد و به «شهادت» رسید. پیامبر خبر داد خدا دو بال به‌جای دو دست به جعفر داده است. برای همین بین ما نمازش معروف شده به نماز جعفر طیار؛ جعفرِ پروازگر! 6️⃣ با اعتکاف یا بی‌اعتکاف، الان یا بعداً، نماز جعفر چه فرصت خوبی است برای برگ‌ریزان گناه. دست کم یک بار که بخوانیمش! تازه بعدش می‌فهمیم نمازی که می‌شود در یک ربع یا بیست دقیقه خواندش، آن قدرها که مثَل شده بود هم طول و عرض ندارد. «زود باش! نماز جعفر طیار نمی‌خونی؟!» .. •• @heiyat_majazi ••