eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشهدا #قسمت_پنجاه_و_چهارم خبر مثل توپ صدا کرد. وهابیت همه تلاشش را
【• 📚 •】 بسم رب الشھـدا روزی که از مالزی برگشت خیلی خوشحال نبود. مامان حرصش گرفت. دوست داشت حالا محسن از ته دل بخندد و سرش را پیش غریبه و آشنا بالا بگیرد. مامان جدی شد تا بلکه محسن را مجبور کند دست از این رفتار بردارد. بهش گفت : قاری اول دنیا شدی محسن! ولی قبل مالزی ات با بعدش فرقی نکرده! خیلی خوشحالت نکرد؟! محسن شانه ای بالا انداخت : مقام که خوشحالی نداره مامان! نرفتم که مقام بگیرم. رفتم برای اسمش. همین. جلوه دیگه ای نداره برام. نه داشتن مقام اول خوشحالی داشت و نه نداشتنش ناراحتی. آدم های تنگ نظر همیشه هستند. همان ها که به محسن به خاطر شرکت نکردن در مسابقات طعنه می زدند، بعد از موفقیت در مسابقات بین المللی بهش گفتند که مقام تو شانسی بوده. رگ گردن مصطفی از این حرف بالا آمد. می خواست جواب دندان شکنی به آن جماعت بدهد. محسن مانع شد و گفت : _اصلا مهم نیست! مهم اینه که خدا تلاش ما رو دید. همین کفایت می کنه. نیازی نیست چیزی رو به کسی ثابت کنیم. ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_پنجاه_و_پنجم روزی که از مالزی برگشت خیلی خوشحال نبود. ما
【• 📚 •】 بسم رب الشھـدا سرباز بود. تازه از مرحله استانی مسابقات به مرحله کشوری صعود کرده بود. قبل از مسابقات باید می رفت در سرما نگهبانی می داد. به مسولان آن جا گفته بود : _ من مسابقات در پیش دارم. حنجره ام آسیب می بینه توی سرما. گفته بودند : _سربازی شما مهم تره! وقتی از مالزی برگشت گفتند : سریعا پاسپورتت رو بیار پادگان. شما سرباز هستی و حق خروج از ایران رو نداری. تحویل داد و مشغول سربازی اش شد. برای حج آخر که دعوت شد، پادگان پاسپورتش را نمی داد. محسن خودش را به هزار در زد تا بالاخره گرفت. به چندین نفر نامه نوشت و تماس گرفت. آخر، نامه رهبر گره گشا شد. آقا به پادگان محل خدمتش نوشته بود که محسن را آزاد کنند. چهارشنبه بود. روز قبل از پرواز حجش. با هادی رفته بود پادگان برای انجام کار های خروج از کشور. به چندین اتاق سرزدند و چندتا امضا گرفتند. وقتی امضای آخر پای مدارکش زده شد، سر از پا نمی شناخت. بدو بدو داشتند از پله ها پایین می رفتند که محسن یکدفعه از خوشحالی با همان کیف سامسونت و هیبتِ کت و شلواری، از پله چهارم پرید پایین! هادی گفت : تو الان اینقدر خوشحالی، عروسیت بشه خوشحالیت دیدن داره! فورا زنگ زد به مامان : خوش خبری! الان گذرنامه ام رو گرفتم و دارم میرم فرودگاه! می خوام برسونم دفتر آقا که برام ویزا بگیرن! من دو روز دیگه ان شاالله عازم عربستانم! مامان ساک منو ببندید! .... ✍ ادامه دارد .. ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
【• 📞 •】 . . سوره 👈 ڪهف آیه 👈 81 . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب🤩👇 [•♥🍃•] @heiyat_majazi
【• 🗣 •】 😍🍃 ☺️ همه‌تون راه رفتن رو لبه جدولای کنارخیابون با دستای باز رو تجربه کردین. نگید نه که میزنم تو برجکتون😉 راستش می خواستم بگم هرچه قدرم تمرین کنیم رو اون جدولا باز پل صراط نمیشه....... 😔 من که از راه رفتن روش واهمه دارم ..... از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
【• ☺️ •】 . . 😇|• امام صادق علیه‌السلام: 🙂|• هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می‌ماند. 📚|• کافی(ط-الاسلامیه)، ج۲، ص۶۸ . . یـه حبـه مـوعــظـه‌ِ شیریـن😉👇 [•📿🍃•] @Heiyat_Majazi
【• 🔑 •】 🍃بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ🍃 😌 از مزایای شستن این است که........ باعث می شود در ازای پاداشش تو را بشورند و چون نوزاد تازه به دنیا آمده پاک کنند. 😏 لابد بعدش رو بند رخت حیاط هم آویزان کنند؟؟ 🤪 نخیر . آدم را راهی خانه آخرت می‌کنند 📕|• . ص: ۳۷۰ . . . نڪتہ‌ ـهای نابِـــ👌 زندگے بـا😌👇 [°☀️°] @Heiyat_Majazi
5E5EE331-F94D-42BA-9AC4-6A3685949E5E.wav
426.8K
【• #ڪد_عاشقے☎️ •】 . . 💞🍃 قواره رژیم صهیونیستی . . . همــراه اول ⬅️ ارسال کد 28753 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 4416862 بہ شماره۷۵۷۵ رایتــل⬅️ ارسال کد on4001323 بہ شماره ۲۰۳۰ . . پـیشوازِ صـداتـو خوشگل ڪن😃👇 [•📱🍃•] @heiyat_majazi
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •(• وقتی به خدا بگویے: ✨خدایا! ؛ 🌱 خدا غیور است و خواسته‌ات را اجابت می‌کند...!☺️✋ . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_پنجاه_و_ششم سرباز بود. تازه از مرحله استانی مسابقات به م
【• 📚 •】 بسم رب الشهدا سفر حج نزدیک بود. شب بود که محسن از در وارد شد. دستش هم یک کیسه نایلونی بود. مامان پرسید : اینا چیه؟! =لباس احرامه! لباس احرامای قبلی ات که هنوز هست! محسن کیسه را کناری گذاشت : میخوام امسال لباسام نو باشه! و بعد رفت کنار میز تلفن نشست. یک چیزی ته دل مامان داشت می گفت که این سفر محسن با سفرهای دیگرش فرق دارد. محسن گوشی اش را از جیب پیراهنش درآورد. شروع کرد یکی یکی شماره های فامیل و آشنا را گرفت و از تک تکشان حلالیت خواست. مامان رو به روی محسن نشست به تماشایش. هر طلب حلالیتی که می کرد انگار تیری بود که به قلب مامان فرو می رفت. زیر لب گفت : تو چه کردی که حلالیت می خوای محسن؟! همه که ازت راضین مادر! چون زیاد مسافرت می کرد، وصیت هایش را به مامان کرده بود. سپرده بود روزه هایی را که نگرفته بود برایش بگیرند. مقداری خمس هم بدهکار بود که اوضاع مالی نگذاشته بود بپردازد. ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشهدا #قسمت_پنجاه_و_هفتم سفر حج نزدیک بود. شب بود که محسن از در وارد
【• 📚 •】 بسم رب الشهدا تمام دغدغه اش شده بود حج. هروقت جواد می دیدش، محسن از رفتن می گفت. جواد نگران بود. گفت : _ داداش! اگه صلاح می بینی امسال نرو. عربستان کشوریه که وارد جنگ شده. امنیت نداره. محسن قبول نکرد. انگار یک نفر داشت از مکه صدایش می کرد. هوش و حواسش رفته بود آن طرف. بنا بود محسن و جواد بروند محضر. جواد می خواست چک بگذارد و ضمانتش کند تا کار های سفرش رو به راه شود. محسن هنوز نیامده بود! حرصش گرفت. می دانست این ضمانت چقدر برای محسن مهم هست! خواست سر به سرش بگذارد. بهش زنگ زد : _ معلوم هست کجایی؟! دیر اومدی، من رفتم! محسن به التماس افتاد : _ تو رو خدا جواد! چرا رفتی؟! من کارم عقب می مونه! جواد با بدجنسی خندید : _ باید یه قولی بدی تا برگردم! = چه قولی؟! _ قول بدی امروز، صبحونه یه کله پاچه توپ به ما بدی! ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
【• 🗣 •】 😍🍃 .ایهاالناس 📣 بخواهید ڪه آقا برسد✋🏻👣 بگذارید دگـر درد بـه پـایان برسد💔 همگـے در پس  هر سـجده به خالـق گویید ڪه به ما رحم ڪند........ ...........یوسـفــــ زهـرا برسد🌹 .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
【• 👒•】 . . \🎀/ ساختِ ڪشِ موے فانتزے🤩☝️ \👧🏻/ ویــــژه براے گـل دختراتون😌 ‌. . یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇 [•🌻🍃•] @heiyat_majazi
【• ☺️ •】 . . 😇|• امام على عليه‌السلام: ✋|• دوستى با شخص بى‏ ادب،صميمانه نخواهد‌شد. 📚|• تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۴۳۴ ، ح۹۹۱۲ . . یـه حبـه مـوعــظـه‌ِ شیریـن😉👇 [•📿🍃•] @Heiyat_Majazi
【• 🔑 •】 🍃بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ🍃 😁 اعداد خیلی جالبن مثل این۷۳ 🤔 واسه چی ؟؟ 😁 واسه این که هرکی کمک کنه به مسافر خدا ۷۳ تا گرفتاریُ ازش رفع می‌کنه. 📕|• . ص: ۴۲۸ . . نڪتہ‌ ـهای نابِـــ👌 زندگے بـا😌👇 [°☀️°] @Heiyat_Majazi
62C54B59-28A5-43D5-A9BE-B9A535F85B38.wav
501.8K
【• ☎️ •】 . . 💞🍃 مولا دل من سوے تو من آمدم در کوے تو عمرم به پایان آمده مولا ندیدم روے تو . . . همــراه اول ⬅️ ارسال کد 63705 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 4416156 بہ شماره۷۵۷۵ رایتــل⬅️ ارسال کد on4001434 بہ شماره ۲۰۳۰ . . پـیشوازِ صـداتـو خوشگل ڪن😃👇 [•📱🍃•] @heiyat_majazi
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •(• هر وقت فیلت🐘 هوای معصیت کرد به این 👇سه حقیقت فکر کن بعد اگر دلت رضا داد، نوش جانت سفره معصیت​🎪 1⃣اینکه خداوند بدون شک تمام اعمالت را می بیند📷 🌸👈🏻«إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»​ 📖 ​بقره/110​ 2⃣ ​اینکه 24 ساعته⏰، فرشتگانی مجاورت هستند که ثبت📝 و ضبط📹 می کنند ریز و درشت خوب و بدت را؛ 🌸👈🏻«رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون‏»​ 📖 ​زخرف/80​ 3⃣ ​واینکه اصلا از کجا معلوم😕؛ شاید بیخ گوشت نشسته باشد جناب عزرائیل و صادرکرده باشند دستور الرّحیلَ ت را🚑 🌸👈🏻«عَسى‏ أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم‏»​ 📖 ​اعراف/185​ . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
Panahian-Clip-HaletChetore-128k.mp3
4.57M
【• 🎤 •】 . . اعتقاداتے خوب است ڪه حــالِ انسان رو خوب ڪند و باید نتیجه آن همین باشد! 〖 :)〗 . . متـفاوت بشنـویـد🙃👇 [•🍃🎧•] @Heiyat_Majazi
【• 👳🏻 •】 . . ❌ اگر قرآن سخن خداست پس حديث قدسی چيست ؟! چرا احاديث قدسي را در قرآن نمی آوريد؟ ✅ ❇️قرآن، سند رسالت و كتاب رسمى دين اسلام، هم چنين كتابى تحريف ناپذير است؛ ولى احاديث قدسى چنين جايگاه و ويژگى هايى ندارد. ❇️ قرآن، قطعى الصدور است؛ ولى احاديث قدسى، ظنى الصدور؛ يعنى نمى توان گفت: صددرصد از جانب خدا است؛ چرا كه خبرِ واحد است. ❇️ احاديث قدسى، برخى از احكام قرآن را ندارند؛ مانند: لزوم طهارت هنگامِ مَسّ قرآن، حرمت قرائت دربرخى اوقات و .... ✨نکته دیگر اینکه تمام كلمات قرآن كريم سخنان خداوند است ولی تمام سخنان خداوند در قران كريم نيستند و هيچ يك از معصومين يا علما ادعا نكرده اند كه همه سخنان خداوند فقط در قرآن كريم آمده است لذا می بينيم برخي سخنان خداوند متعال كه شامل مكالمات با برخي پيامبران و...‌‌ مي شود در كتابي مثل(( الجواهر السنيه ))گردآوري شده‌اند. 🌱 . . اینجا هیچ شبهه ایی بی پاسخ نمونده👇😉 [•📖•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{• 🌱 •} . . ☝️این‌بار از ڪسے بشنویـد ڪه یه لحظه رفته اونطرفو برگشته.. ⚠️ ⚠️ . . •⏱• اولِ راهیآ؛ اینجا تپشے از نو 👇 [°•💓•°] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشهدا #قسمت_پنجاه_و_هشتم تمام دغدغه اش شده بود حج. هروقت جواد می دیدش
【• 📚 •】 بسم رب الشھـدا دمدمه های رفتن به حج بود. هادی روی تختش دراز کشیده بود و داشت با محسن چت می کرد. بحث شان گل انداخته بود. یک دفعه محسن آفلاین شد. هادی هرچه پیام گذاشت، جوابی نرسید. با خودش گفت حتما کاری براش پیش آمده. رفت سراغ بقیه مخاطبینش .. ده دقیقه بعد، محسن آنلاین شد و پیام داد : هادی حلالم کن! = مگه داری می ری خط مقدم؟! هادی جان حلالم کن! من رفتنی ام! مرگ اومده سراغم! محسن همیشه یک خوشمزگی تو آستینش داشت. هادی با خودش گفت این هم یکی از آن هاست. پرسید : داشتیم صحبت می کردیم یکهو کجا غیبت زد؟! = هادی! یک لحظه روح از بدنم جدا شد! جسم خودم رو دیدم از بالای اتاق! هادی نمی توانست باور کند. پرسید : چی شد؟! = خواب نبود! بیدار بودم . می خواستم دستامو تکون بدم ولی نمی شد! روح بیرون از تنم بود و بدنم بشدت درد گرفت. مرده بودم یک لحظه از اون بالا مهر کربلا رو دیدم به سمتش که سجده کردم، روحم برگشت به بدنم. انگار قضیه جدی بود. تن هادی مور مور شد. بلند شد نشست روی تخت. قبلا درباره آدم های بزرگ شنیده بود که روحشان از بدن جدا می شده و بر می گشته. می دانست برای آدمی مثل محسن هم این اتفاق بعید نیست. این را فقط برای مامان و هادی تعریف کرده بود. و از آنها خواسته بود به کسی نگویند. یکی دو بار دیگر هم این اتفاق افتاده بود ... ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_پنجاه_و_نهم دمدمه های رفتن به حج بود. هادی روی تختش دراز
【• 📚 •】 بسم رب الشھـدا پنجشنبه بعد از ظهر بود. یکی دو ساعت بعد، محسن پرواز داشت به سمت تهران. از آنجا هم به سمت عربستان. زنگ زد به هادی گفت بلندشو بیا. دوست داشت آن لحظه های آخر را کنار هم باشند. هادی که از راه رسید، دید محسن پشت تلفن نشسته و با دوستانش خداحافظی می کند. مامان هم داشت وسایل سفرش را آماده و دائما از اتاق دیگر صدایش می کرد. محسن یک دقیقه آرام و قرار نداشت. یکدفعه گوشی اش زنگ خورد. محسن دستش بند بود و دائم توی اتاق راه می رفت. گوشی را گذاشت روی بلندگو. نوجوانی از جنوب زنگ زده بود. اولین بار بود که با محسن حرف می زد. شماره اش را به سختی پیدا کرده بود. با صدای خواهش مندی گفت : ببخشید آقای حاجی حسنی من تازه می خوام قرآن رو شروع کنم، چه توصیه ای دارید؟! چیکارکنم؟! محسن نگفت من الان گرفتارم، بعدا زنگ بزن. نگفت تو کی هستی و شماره ام رو کی بهت داده و .... فوری دست از کار کشید. نشست پای گوشی. گفت : چه صدای خوبی داری! چندسالته؟! و دقیقا یک ربع برای آن نوجوان توضیح داد که چه کارهایی باید بکند ... ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - شده دنیا مسجد تو - مطیعی.mp3
9.51M
🖤🍃 شده دنیا مسجد تو ڪه دائم در اعتڪافے چه زیبا تو اے صبح صادق دݪ شب را مےشڪافے 🥀 🥀 .•( @heiyat_majazi )•. 🍃🖤
【• 📞•】 . . سوره 👈 ڪهف آیه 👈 107 . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب🤩👇 [•♥🍃•] @heiyat_majazi
【• 🗣 •】 😍🍃 [🍂]می فرمآد: دامــ شیطان ضعیف استــ، اما تو هنوز ڪلاس اولی ..! 😔 اینو به من گفتن...... . از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi