【• #رزق_معنوے •】
.
.
+⚠️
.
.
•(• هر وقت فیلت🐘 هوای معصیت کرد
#اول به این 👇سه حقیقت فکر کن
بعد اگر دلت رضا داد، نوش جانت سفره
معصیت🎪
1⃣اینکه خداوند بدون شک
تمام اعمالت را می بیند📷
🌸👈🏻«إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»
📖 بقره/110
2⃣ اینکه 24 ساعته⏰، فرشتگانی
مجاورت هستند که ثبت📝 و ضبط📹
می کنند ریز و درشت خوب و بدت را؛
🌸👈🏻«رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون»
📖 زخرف/80
3⃣ واینکه اصلا از کجا معلوم😕؛
شاید بیخ گوشت نشسته باشد جناب
عزرائیل و صادرکرده باشند دستور
الرّحیلَ ت را🚑
🌸👈🏻«عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم»
📖 اعراف/185
.
.
+⚠️
↫ #التماستفڪر✋🏻
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
@heiyat_majazi
•🍃•☝️•
Panahian-Clip-HaletChetore-128k.mp3
4.57M
【• #نوحه_خونے🎤 •】
.
.
اعتقاداتے خوب است
ڪه حــالِ انسان رو خوب
ڪند و باید نتیجه آن همین باشد!
〖#استادپناهیان
#حالِخـوب:)〗
.
.
متـفاوت بشنـویـد🙃👇
[•🍃🎧•] @Heiyat_Majazi
【• #فتوا_جاتے👳🏻 •】
.
.
#شبهه❌
اگر قرآن سخن خداست پس حديث قدسی چيست ؟! چرا احاديث قدسي را در قرآن نمی
آوريد؟
#پاسخ✅
❇️قرآن، سند رسالت و كتاب رسمى دين اسلام، هم چنين كتابى تحريف ناپذير است؛ ولى احاديث قدسى چنين جايگاه و ويژگى هايى ندارد.
❇️ قرآن، قطعى الصدور است؛ ولى احاديث قدسى، ظنى الصدور؛ يعنى نمى توان گفت: صددرصد از جانب خدا است؛ چرا كه خبرِ واحد است.
❇️ احاديث قدسى، برخى از احكام قرآن را ندارند؛ مانند: لزوم طهارت هنگامِ مَسّ قرآن، حرمت قرائت دربرخى اوقات و ....
✨نکته دیگر اینکه تمام كلمات قرآن كريم سخنان خداوند است ولی تمام سخنان خداوند در قران كريم نيستند و هيچ يك از معصومين يا علما ادعا نكرده اند كه همه سخنان خداوند فقط در قرآن كريم آمده است لذا می بينيم برخي سخنان خداوند متعال كه شامل مكالمات با برخي پيامبران و... مي شود در كتابي مثل(( الجواهر السنيه ))گردآوري شدهاند.
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🌱
.
.
اینجا هیچ شبهه ایی بی پاسخ نمونده👇😉
[•📖•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{• #تولدے_دوباره🌱 •}
.
.
☝️اینبار از ڪسے بشنویـد ڪه
یه لحظه رفته اونطرفو برگشته..
⚠️ #فرصتویژهزندگےدردنـیا ⚠️
.
.
•⏱• اولِ راهیآ؛
اینجا تپشے از نو 👇
[°•💓•°] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشهدا #قسمت_پنجاه_و_هشتم تمام دغدغه اش شده بود حج. هروقت جواد می دیدش
【• #قصه_دلبرے📚 •】
بسم رب الشھـدا
#قسمت_پنجاه_و_نهم
دمدمه های رفتن به حج بود.
هادی روی تختش دراز کشیده بود و داشت با محسن چت می کرد.
بحث شان گل انداخته بود.
یک دفعه محسن آفلاین شد.
هادی هرچه پیام گذاشت، جوابی نرسید.
با خودش گفت حتما کاری براش پیش آمده. رفت سراغ بقیه مخاطبینش ..
ده دقیقه بعد،
محسن آنلاین شد و پیام داد :
هادی حلالم کن!
= مگه داری می ری خط مقدم؟!
هادی جان حلالم کن! من رفتنی ام! مرگ اومده سراغم!
محسن همیشه یک خوشمزگی تو آستینش داشت.
هادی با خودش گفت این هم یکی از آن هاست. پرسید :
داشتیم صحبت می کردیم یکهو کجا غیبت زد؟!
= هادی! یک لحظه روح از بدنم جدا شد! جسم خودم رو دیدم از بالای اتاق!
هادی نمی توانست باور کند. پرسید :
چی شد؟!
= خواب نبود! بیدار بودم .
می خواستم دستامو تکون بدم ولی نمی شد! روح بیرون از تنم بود و بدنم بشدت درد گرفت.
مرده بودم یک لحظه از اون بالا مهر کربلا رو دیدم به سمتش که سجده کردم، روحم برگشت به بدنم.
انگار قضیه جدی بود.
تن هادی مور مور شد. بلند شد نشست روی تخت.
قبلا درباره آدم های بزرگ شنیده بود که روحشان از بدن جدا می شده و بر می گشته.
می دانست برای آدمی مثل محسن هم این اتفاق بعید نیست.
این را فقط برای مامان و هادی تعریف کرده بود.
و از آنها خواسته بود به کسی نگویند.
یکی دو بار دیگر هم این اتفاق افتاده بود ...
✍ ادامه دارد ...
✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی
#سفربـهدنیایےمملوازدلـدادگے😍🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌹
🌿
🍃 @heiyat_majazi
💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_پنجاه_و_نهم دمدمه های رفتن به حج بود. هادی روی تختش دراز
【• #قصه_دلبرے📚 •】
بسم رب الشھـدا
#قسمت_شصتم
پنجشنبه بعد از ظهر بود.
یکی دو ساعت بعد، محسن پرواز داشت به سمت تهران.
از آنجا هم به سمت عربستان. زنگ زد به هادی گفت بلندشو بیا.
دوست داشت آن لحظه های آخر را کنار هم باشند.
هادی که از راه رسید، دید محسن پشت تلفن نشسته و با دوستانش خداحافظی می کند.
مامان هم داشت وسایل سفرش را آماده و دائما از اتاق دیگر صدایش می کرد.
محسن یک دقیقه آرام و قرار نداشت.
یکدفعه گوشی اش زنگ خورد.
محسن دستش بند بود و دائم توی اتاق راه می رفت.
گوشی را گذاشت روی بلندگو.
نوجوانی از جنوب زنگ زده بود. اولین بار بود که با محسن حرف می زد. شماره اش را به سختی پیدا کرده بود.
با صدای خواهش مندی گفت :
ببخشید آقای حاجی حسنی من تازه می خوام قرآن رو شروع کنم، چه توصیه ای دارید؟! چیکارکنم؟!
محسن نگفت من الان گرفتارم، بعدا زنگ بزن.
نگفت تو کی هستی و شماره ام رو کی بهت داده و ....
فوری دست از کار کشید. نشست پای گوشی. گفت :
چه صدای خوبی داری! چندسالته؟!
و دقیقا یک ربع برای آن نوجوان توضیح داد که چه کارهایی باید بکند ...
✍ ادامه دارد ...
✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی
#سفربـهدنیایےمملوازدلـدادگے😍🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌹
🌿
🍃 @heiyat_majazi
💐🍃🌿🌹🍃🌼
مداحی آنلاین - شده دنیا مسجد تو - مطیعی.mp3
9.51M
🖤🍃
#خادمانه
شده دنیا مسجد تو
ڪه دائم در اعتڪافے
چه زیبا تو اے صبح صادق
دݪ شب را مےشڪافے
🥀 #شهادتامامصادق
🥀 #میثممطیعے
.•( @heiyat_majazi )•.
🍃🖤
【• #ازخالق_بہمخلوق📞•】
.
.
سوره 👈 ڪهف
آیه 👈 107
.
.
الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب🤩👇
[•♥🍃•] @heiyat_majazi
【• #حرفاے_خودمـونے🗣 •】
😍🍃
[🍂]می فرمآد:
دامــ شیطان ضعیف استــ،
اما تو هنوز ڪلاس اولی ..!
😔 اینو به من گفتن......
.
از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇
[•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
【• #خانمےڪه_شماباشے 👒•】
.
.
{🌴} تـزیینخرما
{👌} منـاسب بـراے
{🖤} عـــزا یـا ایام شهـادت
#خلاقباشبآنو
#یادبگـیرایدهبگیر
.
.
یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇
[•🌻🍃•] @heiyat_majazi
【• #منبر_مجازے🏴 •】
.
.
😇|• امام كاظم (ع)
😍|• سجده گاه امام صادق (ع) از
بوى خوش آن شناخته مىشد.
📚|• الكافی، ج۶، ص۵۱۱
.
.
یـه حبـه مـوعــظـهِ شیریـن👇
[•📿🏴•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🍃
#خادمانه
واڪنش امام صادق(ع)،
دربرابر خدمتڪارے ڪه
سبب فوتِ فرزند ایشان شد!
#بخشندگے
#صادق_آل_محمد
.•( @heiyat_majazi )•.
🍃🥀
【• #ڪلید_زندگے🔑 •】
🍃بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ🍃
☺️ بابای من همیشه به دختراش
زودتر هدیه میده.
😜 نه بابا!! کل فامیلای شما که
پسرا رو دوست دارن.
☺️ بابای من متفاوته.
📕|• #مفاتیح_الحیاة. ص: ۲۴۹
#آیتالله_جوادی_آملی.
.
نڪتہ ـهای نابِـــ👌 زندگے بـا😌👇
[°☀️°] @Heiyat_Majazi
【• #رزق_معنوے •】
.
.
+⚠️
.
.
•(• میگفت:
خدانکنهکسی
متأثر و دلشکسته
سر راه امامصادق«؏»بشینه..
مگه همینجورۍ امامصادق«؏»
از کنارش رد میشن!؟
آقاهیدنبالِدلاونیهکه
#دلش #شکسته...
.
.
+⚠️
↫ #التماستفڪر✋🏻
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
@heiyat_majazi
•🍃•☝️•
مداحی آنلاین - امام آسمونا روی زمینه - کریمی.mp3
6.41M
【• #نوحه_خونے🎤 •】
.
.
|🌍|امام آسمونا روےِ زمینه
|💔|نفسهاش شماره
|😭|افتاده تو سینه
#محمودڪریمے
#عرضِتسلیت
.
.
متـفاوت بشنـویـد🙃👇
[•🍃🎧•] @Heiyat_Majazi
【• #حرفاے_درگوشے🗣 •】
مطمئنم👌🏼؛
اگر گناه وزن و سنگینے داشت!⚖
اگر لباسمون را سیاه مےکرد!👣
اگر چین و چروک صورتمون رو؛
زیاد میکرد!!🚫
بیشتر از اینها حواسمون به خودمون بود...😔👌🏼
قبول دارے؟!💔
#گـــناه
قد روحمون رو خمیده کردهـ
چهره بندگی رو سیاه[⚫️] و چین و چروک به #پیـــراهنسعادتمون انداخته ولـی خودمون #تــوجہ نداریمـ
از اینجآ صاف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇
[•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
[• #خانواده_درمانے💚 •]
.
.
|🏠| آنچهدر خانه میگذرد امانت است؛
|❌| روا نیست زنها آنچه میان آنها و
|💑| شوهرانشان در خلوت می گذرد به
|🤫| زنان دیگر بازگو کنند.
#حضرت_رسولﷺ
.
.
نڪات تربیتے خانوادگے😌👇
[•🌙•] @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{• #تولدے_دوباره🌱 •}
.
.
🔥|گـناه و قـ❤️ـلب مؤمن☝️
🌻| همانا خداوند
توبه پذیر مهربان است😇
#یحبالتوابین
.
.
•⏱• اولِ راهیآ؛
اینجا تپشے از نو 👇
[°•💓•°] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_شصتم پنجشنبه بعد از ظهر بود. یکی دو ساعت بعد، محسن پروا
【• #قصه_دلبرے📚 •】
بسم رب الشھـدا
#قسمت_شصت_و_یکم
محسن سفر زیاد رفته بود.
قبل از این هم حج رفته بود.
اما این برای مامان با همه سفر های دیگرش فرق داشت.
در جلسه هفتگی خانه شان آخرین تلاوتش را اجرا کرد.
داشت سوره یوسف می خواند. صدای بلندگو می پیچید توی خانه و مامان در طبقه پایین می شنید.
با اصرار، هیاهوی طبقه پایین را ساکت کرد .
گوشه خلوتی پیدا کرد و نشست به شنیدن تلاوت محسن.
اشک توی چشمانش جمع شد. کمی که گذشت افتاد به هق هق.
رفتند فرودگاه. آنجا محسن بعد از خداحافظی چند بار و هر بار به بهانه ای بر می گشت و صحبتی می کرد.
آخرش مامان گفت :
محسن برو دیگه! چرا همش بر می گردی؟! می خوای دل منو تکون بدی؟!
محسن خندید.
برای آخرین بار دست تکان داد و گفت :
خداحافظ! و رفت ..
مامان همیشه لحظه خداحافظی با محسن اشک می ریخت.
اما اینبار نمی دانست چرا دلش این طور محکم شده.
همانطور که محسن دور و دورتر می شد، دل او هم انگار داشت از محسن برداشته می شد. شاهدش هم این بود که گریه اش نگرفت ...
✍ ادامه دارد ...
✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی
#سفربـهدنیایےمملوازدلـدادگے😍🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌹
🌿
🍃 @heiyat_majazi
💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_شصت_و_یکم محسن سفر زیاد رفته بود. قبل از این هم حج رفته
【• #قصه_دلبرے📚 •】
بسم رب الشھـدا
#قسمت_شصت_و_دوم
شب عرفه بود. سه شنبه شب. مصطفی ترتیبی داد تا مامان با محسن ارتباط تصویری داشته باشد.
کمی قبل، جرثقیل در خانه خدا سقوط کرده بود و چندین نفر به شهادت رسیده بودند.
محسن گفت:
کاش منم همراه اونا شهید شده بودم!
مامان بهش توپید :
زبونت رو گاز بگیر! من طاقت این حرفا رو ندارم!
محسن خندید باز گفت :
_ نه مامان! شما نمی دونید چقدر شهادت توی خونه خدا لذت داره!
مامان که دید دست بردار نیست دیگر منعش نکرد.
انگار نه انگار که قرار بود بعد از برگشتن از حج، در شبکه قرآن بهش کار بدهند.
تا آن روز هیچ کار رسمی نداشت.
این همه که اینور و آن ور تلاوت می کرد، گاهی بهش حق الزحمه می دادند و گاهی نمی دادند.
اگر استخدام می شد دیگر می توانست به فکر ازدواج هم باشد.
محسن گفت :
فردا می ریم عرفات.
سه روز آینده نمی تونم به شما زنگ بزنم. اونجا هم تلاوت دارم هم باید اعمال خودم رو انجام بدم.
چهارشنبه صبح روز عرفه مامان دید حالش یک طور دیگر است.
یک جا تاب نمی آورد.
مثل مرغ پر کنده هی می رفت توی حیاط دور می زد و باز بر می گشت خانه.
دلشوره اش ساعت به ساعت بیشتر می شد. نمی دانست چرا.
همین دیشب با محسن حرف زده بود!
نفهمید صبح را چطور شب کرد و شب را چطور صبح ....
✍ ادامه دارد..
✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی
#سفربـهدنیایےمملوازدلـدادگے😍🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌹
🌿
🍃 @heiyat_majazi
💐🍃🌿🌹🍃🌼
🏴🕊
•|بسماللهالرحمنالرحیم
السلام علیڪ یا جعفر بن محمد
السلام علیڪ یا حسن ابن علۍ
السلام علیڪ یا علی ابن الحسین
السلام علیڪ یا محمد ابن علۍ
🏴🕊
🏴🕊
حرف هاے زیادے هست ڪه باید بگم!
اما تمام این حرفا رو نمیشه به زبون آورد...
این خاصیت زبونه!
از غم نمیتونه خیلی چیزا رو بگھ و بنویسھ...
🏴🕊