eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
•᯽🌱᯽• . . •• •• خدایا، شکرت کہ زنده‌ایم 🪴 شکرت کہ نفس می‌کشیم :) + البتہ ازت می‌خوایم کہ ما رو زنده‌تر کنے و بہ خودت نزدیک‌تر...💚 . . شڪرانه‌هاتون رو می‌شنویم...👀 ••📬•• @Daricheh_khadem . . ᯽من‌بےتودمےقرارنتوانم‌کرد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🌱᯽•
مداحی آنلاین - نماهنگ کربلای غزه - آهنگران.mp3
5.33M
•᯽🎺᯽• . . •• •• قدس از کرببلا می‌گذرد می‌دانی؟ غزه از خون خدا می‌گذرد می‌دانی؟ 👌👌👌 . . ᯽چوندیدم‌خوشتر از آواز تو᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎺᯽•
•᯽🪞᯽• . . •• •• خداوندا... به مَذهبی ها بفهمان که مذهب اگر پیش از مَرگ به کار نیاید َپس از مَرگ به هیچ کار نَخواهد آمد.! خدایا.!! صدایِ افکارِ بعضی از آدمهایت را خاموش کُن،تا صِدایِ تو را هم بشنوند! 🔹آن قَدر غَرق دَر قِضاوَت هَستند که فَراموش کَرده اَند قاضی تویی.‌ . . ᯽اےآرامِ‌ دلم᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🪞᯽•
•᯽🌗᯽• . . •• •• دست و دل بازی‌اش از صدقه دادن پیدا بود مثلا وقتی می‌خواست صدقه بدهد میگفتم: آقا مهدی آنجا پول خورد داریم میدیدم زیاد می‌اندازد از قصد پول خورد می‌گذاشتم آنجا ڪه زیاد نیندازد تا صرفه‌جویی بشه اما او می‌گفت: برای سلامتی امام زمان(عج) هر چقدر بدهیم ڪم است اتفاقا یڪ روز ڪه سر همین موضوع حرف می‌زدیم رفتم زودپز را باز ڪنم ڪه ناگهان منفجر شد و هرچه داخلش بود پاشید تویِ صورتم. آقا مهدی به شوخی جدی گفت: به خاطر همین حرفات هست ڪه اینجوری شد منتهی چون نیتت بد نبود صورتت چیزی نشد هنوز هم روی سقف آشپــزخانه جای منفجر شدنش هست با هم همه جا را تمیز ڪردیم... همیشه در ڪار خانه کمکم می‌ڪرد می‌گفت از گناهانم کم می‌شود. شهیدمهدی‌ قاضی‌ خانی . . . ᯽شھـادتت‌سنگ‌رابوسیدنےکرد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🌗᯽•
•᯽📖᯽• . . •• •• •ڪتاب: •به‌قلم:ناصرکاوه •قسمت‌:(چهل وچهارم) آشـپز وكمـك آشـپز ، تـازه وارد بودنـد و بـا شـوخی بچههـا ناآشـنا . آشـپز ، سـفره رو انداخـت وسـط سـنگر و بعـد بشـقاب هـا رو چیـد جلـوی بچهها.رفـت نـون بیـاره كـه فریـبرز بلنـد شـد و گفـت: بچههـا! یادتـون نـره!... آشـپز اومـد و تنـد و تنـد دوتـا نـون گذاشـت جلـوی هـر نفـر ورفـت . بچههـا تنـد نـون هـارو گذاشـتند زیـر پیراهنشـون . كمـك آشـپز اومـد نـگاه سـفره كـرد . تعجـب كــرد . تنــد و تنــد بــرای هرنفــر دوتــا كوكــو گذاشــت ورفــت . بچههــا بــا سرعت كوكوهــا رو گذاشــتند الی نــون هائــی كــه زیــر پیراهــن شــون بــود . آشــپز و كمــك آشـپز اومـدن بـالا سر بچههـا . زل زدنـد بـه سـفره . بچههـا شروع كردنـد بـه گفـتن شـعار همیشـگی: مـا گشـنمونه یااللـه! كـه حاجـی داخـل سـنگر شـد و گفـت: چـه خـره؟ آشـپز دویـد روبـروی حاجـی و گفـت: حاجـی! اینهـا دیگـه کیند! كجـا بودنـد! دیوونـه انـد یـا موجـی ؟!! فرمانـده بـا خنـده پرسـید چـی شـده؟ آشـپز گفـت تـو یـه چشـم بهـم زدن مثـل آفریقائـی هـای گشـنه هرچـی بـود بلعیدنـد !! آشـپز داشـت بلبـل زبونـی مـی كـرد كـه بچههـا نونهـا و كوكوهارو یواشـكی گذاشـتندتـو سـفره . حاجـی گفـت ایـن بیچـاره هـا كـه هنـوز غذاهاشـون رو نخوردنـد! آشـپز نـگاه سـفره كـرد . كمـی چشامشـو بـاز وبسـته كـرد . بـا تعجـب سرش رو تكونـی داد و گفـت: جـل الخالـق !؟ اینهـا دیونـه انـد یـا اجنـه ؟! و بعـد رفـت تـو آشـپزخونه... هنـوز نرفتـه بـود كـه صـدای خنـده ی بچههـا سـنگرو لرزونـد... خــط مقــدم بودیــم کــه باماشــین ناهــار آوردند.بــه اتفــاق فریبــرز رفتیــم غــذا را گرفتیـم وآوردیـم. در فاصلـه ماشـین تـا سـنگر خمپـاره زدنـد. سـطل غـذ ارا گذاشـتیم روی زمیـن و درازکـش شـدیم، برخاسـتیم دیدیـم ای دل غافـل سـطل برگشـته وتمام برنــج هــا نقــش زمیــن شــده اســت. از همان جا بــا هــم بچههــا را صــدا زدیــم و گفتیـم: باعـرض معـذرت، امـروز اینجـا سـفره انداختیـم، تشریف بیاوریـدسرسفره تـا ناهـار از دهـان نیفتـاده وسرد نشـده. همـه از سـنگر آمدنـد بیـرون.اول فکـر مـی کردنـد شـوخی مـی کنیـم، نزدیکـتر کـه آمدنـد باورشـان شـد کـه قضیـه جـدی اسـت... نیروهـا کـه آمدنـد، مـا تـازه از کنـدن سـنگر فـارغ شـده بودیـم. زدیـم تـو خـال ریـا و گفتیـم، مـن ایـن سـنگرو کندم.حـال غافـل ازاینکـه حـرف امـام کـه بـه بنـی صـدر میگفــت: هــی نگویید»مــن« ایــن »مــن« شــیطان اســت. بگوئیــد: »مکتــب مــن«. ایـن حـرف هنـوز تـر و تـازه بـود و مـا هـم شـنیده بودیـم. یکـی از دانشـجوها ایـن جملـه امـام را در جـواب مـن گفـت کـه »هـی نگوییـد مـن ...« فریبرز برگشـت بـه ایشـان گفـت: معـذرت میخواهـم. مـن اشـتباه گفتـم. مکتـب مـن ایـن سـنگر را کنـده اسـت. نـگاه کنیـد دسـت هـای مکتـب مـن تـاول زده اسـت... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!📌 . . Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📖᯽•
•᯽📞᯽• . . •• •• این زیبا ترین بیتی است در وصف نهایت مهربانی خالق هستی:🦋 "گفـتی ڪه گـُنـه ڪنی به دوزخ بَـرمت.. این را به ڪسی گو ڪه تـو را نشـناسد:) 🤍🌧" . . ᯽چه‌کسےماراشنیـدالاخدا᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📞᯽•
•᯽🍃᯽• . . •• •• نازنین پروردگارا♡ مرا پریشان خودت ڪن..(: اینجا به جز تو ڪسے برایم باقی نمےماند..💚🌿 ؟! ᯽دل‌تورامیطلبد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🍃᯽•
•᯽📚᯽• . . •• •• •ڪتاب: من او •به‌قلم: رضا امیرخانی داستان درباره ی علی فتاح از خانواده ای ثروتمند و متمول و در عین حال مذهبی است که به مهتاب دختر خدمتکار خانواده شان دل می بازد.👩‍❤️‍👨 تم اصلی اثر قصه ی عشق علی و مهتاب است که با سیاست و عرفان نیز در هم می آمیزد.🤗 . . ᯽فوق‌العاده‌فوق‌العاده‌،آخرین‌کتاب᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📚᯽•
•᯽🧪᯽• . . •• •• با همسرتان ࢪفتاࢪے عاشقانہ داشتہ باشید😍🥰🤩 اگࢪ با وے مانند زوجے ڪہ وجودش برایتان اهمیتے نداࢪد ࢪفتاࢪ ڪنید،😒😶 ࢪفتار بےࢪوح و خستہ ڪننده‌ۍ او ࢪا تجربہ خواهید ڪرد.😔💔 . . ᯽درسـاحل‌امن‌خانوادھ᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🧪᯽•
مداحی_آنلاین_آثار_زیارت_امام_رضا_حجت_الاسلام_مومنی.mp3
3.5M
•᯽🎺᯽• . . •• •• آثار زیارت امام رضا(ع) 👌 بسیار شنیدنی . . ᯽چوندیدم‌خوشتر از آواز تو᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎺᯽•
•᯽🍬᯽• . . •• •• 💠 راه‌های ایجاد انگیزه برای نمازخواندن 2⃣ مقدمات نماز را مهیا کنیم 🔆شب دیرخوابیدن و خوردن برخی‌غذا‌های سنگین حاضـری کـه گـاهی تا هشت ســـاعـت هضم آن طول می‌کشد، مـــانع بیدار شدن به موقع برای نماز می‌شود. 🔅 برخی انگیزه‌هــــا نیز مؤثر است. مثلاً در یخچـــال برای قـبل از نماز صبح، یک خـوردنی داشته بــــاشید که بیدار می‌شوند، یک چـیزی بخورند بعد بروند برای وضو و نماز. 📝 «استاد تراشیون» 🚨ادامه دارد ... . . ᯽ایرانـم،جـوانـ بمـان᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🍬᯽•
•᯽🪞᯽• . . •• •• خدایا‌تمام‌اندوه‌هایم‌را، باچیزی‌زیباجایگزین‌که، -مثلا‌زیارت‌اقام‌امام‌حسین💔(:' . . ᯽اےآرامِ‌ دلم᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🪞᯽•
•᯽🌗᯽• . . •• •• ‏‌دختری داد میزد ، گریه میکرد ؛ میگفت: میخوام صورتِ پدرمو ببوسم . اما اجازه نمیدادند ، یکی گفت: دخترش است مگر چه اشکالی دارد؟ بگذارید پدرش را ببوسد .. گفتند شما اصرار نکنید نمیشود این شهید سر ندارد . . 💔(: . . . ᯽شھـادتت‌سنگ‌رابوسیدنےکرد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🌗᯽•
•᯽📖᯽• . . •• •• •ڪتاب: •به‌قلم:ناصرکاوه •قسمت‌:(چهل وپنجم) گلولــه صــاف اومــد رو آمبولانس و تیکــه تیکــه اش کــرد. فریبــرز گفــت: "حــالا بــا نادعلــی چیــکار کنیــم؟" حاجــی گفــت:" لــودرو بیاریــد جلــو". بعــد دســت و پــای نادعلــی رو گرفتنــد و گذاشــتنش داخــل بیــل لــودر. حاجــی گفــت: "تنــد بربیــدش اورژانس.امــا بــا احتیــاط! مواظــب باشــید اذیــت نشــه!." فریبــرز پریــد بــالا و پیــر مـرادی هـم ایسـتاد کنـارش. لـودر رو بسـتند بـه گاز و رفتنـد تـا رسـیدند در اورژانس.پیرمـرادی پریـد پاییـن و رفـت تـا امدادگرهـا رو خـر کنـه. فریـبرز بـازی اش گرفـت. بیـل لـودر رو کمـی آورد بـالا. پیرمـرادی و امدادگرهـا بـا برانـکارد دویـدن بیـرون. گلولـه خمپـاره ای خـورد نزدیـک لـودر. فریـبرز حواسـش رفت طـرف گلولـه. پیرمرادی داد زد و دستشـو تکـون داد. فریـرز نـگاش کـرد و بیلـو بـرد بالاتر. پیرمـرادی دوبـاره جیـغ زد و دستشـو بـه طـرف پاییـن تـکان داد. گلولـه دیگـه بـه زمیـن خـورد. فریـبرز حسـابی قاطـی کـرده بـود. فکـر کـرد مـی گـه بیلـو خالـی کـن. دسـته رو فشـار داد. سر بیـل، وارونـه شـد. امدادگـر، جیـغ زد. فریبـرز یـادش اومـد بـه نادعلـی؛ کـه دیگـه کار از کار گذشــته بــود و نادعلــی زخمــی و خونــی مثــل گونــی ولــو شــد رو زمیــن و جیغـش رفـت بـه آسـمون. فریبـرز ترسـید. خواسـت بپـره پاییـن. پـاش گیـر کـرد بـه دسـته ای و از بـالای لـودر پـرت شـد رو زمیـن. دم در اورژانـس شـده بـود بـازار خنـده. حـاال نخنـد و کـی بخنـد... * ســاعت حــدود ۱ بعــد از نصــف شــب بــود مــا دیدیــم تویوتــای گــردان داره بــوق ِ بـوق مـی زنـه، صـدای فرمانـده بلنـده کـه بچههـا از سـنگر سریع بیـان بیـرون از سـاختمان و برنـد بـالا و ماسـک و بنـد و بساطشـون رو بردارنـد، دشـمن شـیمیایی زده، هـر موقـع ایـن عـراق کـم مـی آورد، اقـدام بـه شـیمیائی مـی کـرد. مـا دیدیـم بـوی شـیمیائی تـوی فضـای ۵ طبقـه پیچیـده، تـوی اون تاریکـی تـا بچههـا ایـن صـدا را شـنیدند، میخواسـتند برنـد بیـرون، سرهامیخـورد بـه سـقف و...بـوی شـیمیایی تــوی ریــه هــا مــی رفــت، مــا تــوی اون تاریکــی اومدیــم ماســک رو بــا یــه چیــزی برداشـتیم، اومدیــم از تـوی زیرزمیــن بریــم بـالای سـاختمون بایسـتیم فریبرزگفـت کــه خجســته بــده ببینیــم ایــن ماســک رو. ماســک رو گرفــت و زد و فیلترشوزد و مــا هــم ماســک رو زدیــم تــوی اون تاریکــی یــه چیــزی برداشــتیم هــی فیلــر را میپیچونـدم ولـی بسـته نمیشد ، گفتـم: فریـبرز! گفـت: چیـه؟... گفتـم: دارم خفـه مـیشم ، ایـن بسـته نمیشه ، گفـت: بـده ببینـم، مـا بهـش دادیـم و هـی خواسـت ببنـده ولـی نشـد، یـه نـگاه کـرد و گفـت: اینکـه فیلـتر نیسـت، ایـن کنسرو ماهیه!؟ * هرچـه میگفتـی فریـبرز چیـزی دیگـر جـواب میـداد. غیـر ممکـن بـود مثـل همـهرصیـح و سـاده و همـه فهـم حـرف بزنـد. بعـد از عملیـات بـود،سراغ یکی از دوسـتان را از او گرفتـم چـون احتمال مـی دادم کـه مجـروح شـده باشـد، گفتـم: راسـتی فلانی کجاســت؟... گفــت بردنــش، هوالشــافی. شســتم خـبـردار شــد کــه چیزیــش شــده و بردنـش بیمارستان . بعـد پرسـیدم: حـال وروزش چطـوره؟ گفـت: هوالباقـی... میخواست بگوید که وضعش خیلی وخیم است و فعال زنده است... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!📌 . . Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📖᯽•
🌀🍃 🍃 [• •] سـال شد •9⃣• با شڪـوه و جـلال•😍• تـولدتـ مبـارڪـ •🎁• عـاشقانـہ ـهـاے حـلال •💚• 🎂 ✍/[بازنشر از سال۹۷/ویرایش و بروزرسانی] درست پیش بود که در چنین روزی نوزادے مجازے  متولد شد👼نوزادے که خیر و برکت بسیار داشت؛ نوزادے زیبا. و پر روزے و پرخیر که سرآمد خاص و عام  بوده و هست. تصمیم تولد او از طرف پدر مهربان و عنایت امام زمان(عج) بود. او تصمیم گرفت فرزندے داشته باشد که با این فرزند بسیارے آرام بگیرند و هم خودش. آرامشے از جنس حلالے ها که عطر و بوے حلال را داراست. در ابتدا این نوزاد محل ابراز محبت پدر و مادر اصلے اش بود. کم کم به دلیل زیبا و پربرکت بودنش به جز پدر و مادر اصلی داراے پدران و مادران دیگرے هم شد. پدران و مادرانے مهربان و دوست داشتنے که آنها هم از جنس حلالے ها بودند؛ صمیمے و دلچسب و دلسوز بوده و هستند و واقعا از این نوزاد مبارڪ مراقبت مے کردند. بعضی از آنها مشغله هاشان زیاد  میشد و دیگر توانایے مراقبت از این نوگل نوشکفته🌸 را نداشتند و ممکن بود اگر با وجود مشغله ها با او میماندند تاثیرات زیادے روی این نعمت خداوندے مے گذاشت و طورے حق الله و حق الناس مے شد. پس براے جلوگیرے از این موارد شانه خالے کردند. مادران و پدران این نوزاد آن قدر باهم مهربان بودند که هریڪ  در عین رعایت اصول و وظایف خود یکدیگر را برادر و خواهر دینے و اجتماعے خود مے دانستند.😊 آنها فارغ از تمام اختلافات اجتماعے و اخلاقے و... کنار یکدیگر جمع شدند تا نوزادے پرورش بدهند که همه انگشت به دهان بمانند.😌 گاها انتقادات بود😁، گاها تشویقات بود🙃، گاها حرف ها🙂 و نظرها😃 و گاها سوزاندن دل پدر و مادر  این فرزند😬 و گاها تشکرات که بسیار دلگرم کننده بودند.☺️ گذشت و گذشت و گذشت تمامے این زحمات و انتقادات و خوشحالے ها و غمگینے ها و دل سوزاندن ها و  تصمیمات که در همه و همه ے اینها پدران و مادرانش همبستگے خود را حفظ نمودند و ساختند و ساختند تا اینکه این نعمت خدادادے 9 ساله شد😃؛ 9 سالے سخت و جان فرسا اما ارزشمند و خوب که ارزشش را داشت. فرزندے رشد یافت و بزرگ شد بانام: عاشقــ😍ــانه های حلالــ💚 💛💚 عشقی از جنس حلالی ها💚💛 و حالا این خانواده فرزندان دیگری هم دارد که شون را براتون قرار میدیم👇😅 🆔 Eitaa.com/Heiyat_Majazi | هیئت مجازی 🆔 Eitaa.com/Rasad_Nama | رصـدنما 🆔 Eitaa.com/Hefz_Majazi | حفظ مجازی با لطف خدا و دعای شما خادمان عزیز و عنایت حضرت مهدی(عج)💐 ما نیز در صحنه هستیم و مے مانیم✊ به امید ظهور حضرتش🌷 به شما حلالے های عزیز هم این روز خوب و مبارڪ رو تبریڪ عرض می کنم🎈🎈🎉 شاد و پیروز باشید.😃😊😍 /✍ 🍃 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 💠🍃
•᯽📞᯽• . . •• •• شنیده ای بعضی ها دائما می گویند: "وقتی زمان مرگمون برسه توبه میکنیم و میریم بهشت دیگه چرا از الان توبه کنیم!🤔" این آیه در جواب آنها ست:✨👇🏻 «و توبه ڪسانی ڪه گناه مے‌ كنند، تا وقتـے‌ ڪه مرگ یڪـے‌ از آنان فرا مے‌ رسد، مے‌ گويد:اڪنون توبه ڪردم به راستی توبه ے‌ او پذيرفته نيست!» '🌊 ســوره نـسـا،آیــه 18 💙' . . ᯽چه‌کسےماراشنیـدالاخدا᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📞᯽•
•᯽🍃᯽• . . •• •• خـ♡ـدایا.. میشه مثل همیشه به داغونےِ ما نگاھ نڪنے و توفیق خدمت بهمون بدی؟! ᯽دل‌تورامیطلبد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🍃᯽•
•᯽📿᯽• . . •• •• الهی؛ اگر پشیمانی در پیشگاه حضرتت توبه است، پس من از همه پیشیمان‌ترم.😭💔 . . ᯽سجادّه‌عشق‌تو‌تماشاگه‌راز᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📿᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🎞᯽• . . •• •• گفتن تموم زندگیت ؟! گفتم فقط امام رضا💝🥺 . . ᯽بدون‌ِاستورےنمونے᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎞᯽•
•᯽🪞᯽• . . •• •• والسِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟!" آیادراین‌‌ظلمۍ‌ڪہ‌بہ‌من‌شده‌خوابتان‌‌برده..؟! |خطبھ فدڪیھ| . . ᯽اےآرامِ‌ دلم᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🪞᯽•
•᯽🌗᯽• . . •• •• 🕊در یکی از پروازهایش در خاک عراق جنگنده ابراهیم از طرف نیروهای بعثی مورد اصابت قرار گرفت که با مهارت فراوان هواپیما را در پایگاه هوایی دزفول فرود آورد . بار دیگر اتفاقی مشابه افتاد که این بار جنگنده را با موفقیت در پایگاه حمیدیه فرود آورده بود . 🕊بعد از گذشت دو ماه از جنگ از فرماندهی نیروی هوایی دستور صادر شده بود هر ناوجنگی که به دریا می رود یک خلبان شناسایی به همراه ناو برای هماهنگی به دریا برود . این ماموریت به یکی از خلبانان به نام برادر صابری محول شد اما چون همسرش بیمار بود ابراهیم داوطلبانه به جای ایشان با ناو همیشه جاوید پیکان به دل دریا زد 7 آذر 1359 در عملیات مروارید با رخنه در اعماق خلیج همیشه فارس پیروزی هایی همچون منهدم نمودن بزرگترین اسکله های نفتی عراق با نام البکر و العمیه ، با شکار چندین ناو عراقی چنان ضربات شدیدی بر پیکره نیروی دریایی عراق وارد شد که تا آخر جنگ صدام نتوانست نیروی دریایی را به حالت اول برگرداند. پایان ماموریت خود به سر می بردکه مورد هدف چند موشک عراقی قرار گرفت شهید ابراهیم شریفی . . . ᯽شھـادتت‌سنگ‌رابوسیدنےکرد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🌗᯽•
•᯽📖᯽• . . •• •• •ڪتاب: •به‌قلم:ناصرکاوه •قسمت‌:(چهل وششم) در جبهـه غـرب روی تپـه ای مسـتقر بودیـم. ملـخ هـا زاد و ولـد داشـتند و همـه را بـه سـتوه آورده بودنـد. هـر کجـا را کـه پامیگذاشـتی پـر از ملـخ بـود. حتـی داخـل چکمـه و پوتیـن هـا و پاچـه شـلوار و... خلاصه هـر کجـا کـه راهـی مـی یافتنـد وارد مـی شـدند، ظاهـراً چـاره نبـود جـز آن کـه بـه شـهر برویـم و چنـد خـروس خریـده و بـا خـود بـه منطقـه بیاوریـم. فریبـرز همیـن کار را هـم کـرد. خـروس هـا آنقـدر ملـخ خـورده بودنـد کـه شـکم هایشـان بـاد کـرده بـود. تـازه داشـتیم از شر ملـخ هـا تـا حـدودی خلاص مـی شـدیم کـه رسرو کلـه چنـد گربـه ی بـزرگ در آن حوالـی پیـدا شـده و در کمیـن خـروس هـا نشسـته بودنـد، و حـالا مشـکل مـا دو تـا شـده بـود... * ایـن اواخـر دیگـر چشـم مـان کـه بـه پنیـر می افتـاد خـود بـه خـود حـال مـان بـد مـی شـد. از بـس طـی چنـد سـال صبـح، ظهـرو شـب بـه مـا پنیـرداده بودنـد. فریبـرز بـه شـوخی میگفـت: برویـد مـزار شـهدا، هـر قـبری خاکـش شـوره زار بـود بدانیـد یـک بسـیجی و رزمنـده آنجـا دفـن اسـت. یـک روزخبر آوردنـد، کشـتی برنـج را در دریـا بـا موشـک زده انـد، همـه یـک صداگفتنـد: کاشکی کشتی پنیر را می زدند، مردیم از بس پنیر خوردیم!... * صـدای آژیـر قرمـز بلنـد شـد؛ ولـی هنـوز معنـی و مفهـوم آن را نگفتـه بـود كـه مـوج انفجـار همـه جـا را لرزانـد. دیگـر ایـن وضعیـت برایمان عـادی شـده بـود و دیـدن صحنـه حادثـه نیـز تكـراری بـود كـه حـالا كجـا اصابـت كـرده و چـون در روز چنـد نوبــت ایــن اتفــاق میافتــاد. همان طور كــه در شــهر میگشــتیم بــه محــل حادثــهرسـیدیم كـه طنـاب، عبـور افـراد متفرقـه را ممنـوع كـرده بـود. فریـرز كـه كنـار مـا ایسـتاده بـود بـه یكـی از بچههـا گفـت: اخـوی اینجـا چـه خـبرهكـه اینقـدر شـلوغ شـده؟ و او بـا كـمال خونسردی گفـت: چیـز مهمـی نیسـت، دوبـاره مثـل اینكـه یـك موشـك 12 مـری تـوی یـك كوچـه 2مـتری افتـاده و طبـق معمـول گیـر كـرده و مـردم دارنـد كمـك مـی كننـد، درش بیاورنـد.... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!📌 . . Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📖᯽•
•᯽📚᯽• . . •• •• •ڪتاب: داستان رویان •به‌قلم: محمدعلی زمانیان 📚روایت تاریخ شفاهی از اقدامات دکتر سعید کاظمی آشتیانی در پژوهشگاه رویان از تأسیس تا تثبیت و پیشرفت است🫰 . . ᯽فوق‌العاده‌فوق‌العاده‌،آخرین‌کتاب᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📚᯽•
•᯽🌍᯽• . . •• •• جمعه بہ جمعه چشم من منتظرنگـ👀ـاهِ تو کے‌دل‌خسته ام‌شودمعتکف پناهِ تو💚 زمزمہ ی‌لبان من✋ این‌طلب است‌ازخــدا😢 کاش شوم‌من‌عاقبت یک‌نفرازسپـاهِ‌تو😍 . . ᯽همهـ‌جامےبینم‌رخ‌زیباےتـورا᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🌍᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🎞᯽• . . •• •• رَفتی نگفتی دخترت تنهـا چهـ خواهد کرد... این دَرد پَهلو با دِل زهرا چه خواهد کَرد . . ᯽بدون‌ِاستورےنمونے᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎞᯽•