[ #انرجے 🍭 •°]
سلام بر منجے عالم و
دل به راهان عاشقش☺️ ✋
حال و احوال دلتون الهے ڪه
احـسن الحـال باشه
به زودے به ظهور الحجة 🤲
یڪ بنده ے خوب خدا هیچ وقت اجازه نمیده شیطان بین خودش و دوستش جدایی بیندازه💚 آخه ڪارش همینه🔥
بیا تا سندشم برات بیارم بفرمائین👇
امام باقر عليه السلام مے فرمایند: انَّ الشَّيطانَ يُغري بَينَ المُؤمنينَ ما لَم يَرجِعْ أحَدُهُم عَن دِينِهِ ، فإذا فعَلوا ذلكَ استَلقى على قَفاهُ و تَمَدَّدَ ، ثُمَّ قالَ : فُزتُ ، فرَحِمَ اللّه ُ امرءا ألّفَ بَينَ وَلِيَّينِ لَنا ، يا مَعشَرَ المُؤمنينَ تَألّفُوا و تَعاطَفُوا .
شيطان همواره ميان مؤمنان دشمنے مے افكند و تا زمانے ڪه يڪى از آنان از دينش برنگردد [به ڪارش ادامه مى دهد ]و همين ڪه چنين كردند، به پشت دراز مے ڪشد و به استراحت مے پردازد و مے گويد: موفّق شدم. پس، خداوند رحمت ڪند انسانى را ڪه ميان دو تن از دوستان ما الفت اندازد. اے جماعت مؤمنان! با يڪديگر الفت گيريد و با هم مهربان باشيد.
حالا دیدے ڪه در اسلام هم نهی شده از قهر و... 😉
خوب اگه خداے ناکرده دلگیرے از برادر مومنت پاشو یک یا علے بگو پیش قدم شو براے آشتے ڪنان و ثواب ها را جمع کن براے خودت 🤝❤️🫂
آخ که الان چقدر شیطان را عصبانے کردے چون شکست خورده😩😖 دیدے گفتم 👉😁
.
.
یڪ فنجان معنویجات همراه باانرجے😍💪
[•° 🍭 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هدایت شده از رصدنما 🚩
🔻هم اکنون!
تماشای آن را از دست ندهید...
🔻پخش مستند فرزند روح الله
روایت جانگداز شهادت شهید روح الله عجمیان
🔻ساعت 19:30 ؛ از شبکه یک سیما
جانمونید
هیئت مجازی 🚩
[ #قصه_دلبرے 📚••] ⃟ ⃟•🪴 ـــــــــ ـ ـ ـ ⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا #قسمت_هشتم 🍃 سکوت را صالح شک
[ #قصه_دلبرے 📚••]
⃟ ⃟•🪴
ـــــــــ ـ ـ ـ
⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا
#قسمت_نهم 🍃
مثل برق و باد به آخر هفته رسیدیم. سردرگم بودم. نمی دانستم این راهی که انتخاب کرده ام درست است یا... پنجشنبه بود و دلم هوای شهدا را کرد. دو شهید گمنام را بین مقبره ی شهدای نام و نشان دار دفن کرده بودند. یک راست به سراغ آنها رفتم. همیشه سنگ مزارشان تمیز بود و خانواده های شهدا هوای این دوغریب را نیز داشتند. کتاب دعا را به دستم گرفتم و بعد از قرائت فاتحه، زیارت عاشورا خواندم. با هر سلام به حضرت و لعن به قاتلین اهل بیت دلم سبک تر می شد. بغضم ترکید و چادر را روی صورتم کشیدم و دل سیر با خدای خودم راز و نیاز کردم.
ــ ای خدا... خودت به دادم برس. خودت کمکم کن مسیر درستو انتخاب کنم. من صالح رو قبول دارم. مورد پسند منو خانواده مه... فقط نگرانم. از تنهایی می ترسم. می ترسم با هر ماموریتش دیوونه بشم. بمیرم و زنده بشم. می ترسم زود صالحو ازم بگیری اونوقت من چطوری طاقت بیارم؟ اصلا دلم نمی خواد بهم بگن همسر شهید. خودم می دونم سعادت می خواد اما... اما من برای این سرنوشت ساخته نشدم. تنهایی دیوونه م می کنه. نمی تونم نسبت بهش بی تفاوت باشم. از تو که پنهون نیست مهرش به دلم نشسته. دوست دارم همسرم بشه... هم نفسم بشه... اما... خدایا من صالح رو سالم می خوام. تو سرنوشتم شهادت سوریه رو قرار نده. می دونم بازم میره. سالم از سوریه بهم برش گردون. می خوام جواب مثبت بهش بدم. خدایا هوامو داشته باش.
با قلبی آرام و تصمیمی قطعی به سوی منزل بازگشتم. نتیجه را به زهرا بانو گفتم و او نیز به پدر منتقل کرد. قرار نامزدی را برای فرداشب گذاشتند. حس عجیبی داشتم. می دانستم که صالح هم دست کمی از من ندارد. پیشانی بند را به دیوار مجاور تخنم وصل کردم و بوسه ای روی آن کاشتم.
ادامه دارد...
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
•
•
سایهے ڪتاب رو سَرتون باشه🤓
📗••]Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[ #قصه_دلبرے 📚••] ⃟ ⃟•🪴 ـــــــــ ـ ـ ـ ⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا #قسمت_نهم 🍃 مثل برق و باد به
[ #قصه_دلبرے 📚••]
⃟ ⃟•🪴
ـــــــــ ـ ـ ـ
⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا
#قسمت_دهم 🍃
دیدن صالح در کت و شلوار سفید و پیراهن یاسی رنگ حسابی مرا سر ذوق آورده بود. می دانستم کار سلماست. صبح به منزل ما آمد و گفت چه می پوشم. کلی هم سر به سرش گذاشتم که می خواهم سورپرایز باشد که با جیغ و داد سلما تسلیم شدم و بلوز و دامن سفید و روسری یاسی رنگم را به او نشان دادم. حالا کاملا با صالح یکرنگ بودم و لبخند های از سر ذوق دیگران مرا شرمگین می کرد. خانه شلوغ شده بود. اقوام ما و آنها کم و بیش آمده بودند و کمی استرس داشتم چادر حریر سفیدی که گلهای صورتی داشت به سر داشتم. دسته گل صالح را با خودم به آشپزخانه بردم. گل خاستگاری را از گلدان روی اپن برداشتم و دسته گل آلستر بنفش را که بازهم با گلهای نرگس تزئین شده بود، توی گلدان روی اپن گذاشتم. مادرم خودش چای را آماده کرد و به پسر عمویم داد که تعارف کند. من را کنار خودش نشاند و بحث های متداول مردانه...
بحث که به قرار و مدار ازدواج رسید، آقای صبوری خطاب به پدرم گفت:
ــ بهتره بریم سر اصل مطلب. اگه شرط خاصی مد نظرتونه بفرمایید بگید.
پدرم جابه جا شد و گفت:
ــ والا شرط خاصی که نه... فقط...
ــ بفرمایید
ــ اگه اجازه بدید یک بار دیگه دخترم با پسرتون صحبت کنه
از قبل از پدر خواسته بودم که با صالح اتمام حجت کنم. صالح با شرم و سردرگمی بلند شد و همراهم به داخل اتاق آمد. درب را بستم و بی توجه به نگاه متعجب صالح لبه ی تخت نشستم. صالح روی صندلی ننشست. زانو زد و پایین تختم روی فرش وسط اتاق مودبانه و سربه زیر نشست.
ــ اااام... می خواستم باهاتون اتمام حجت کنم.
سرش را بلند کرد و لحظه ای از نظر مرا گذراند و متوجه پیشانی بندش شد که به دیوار پشت سرم وصل بود. لبخندی کشیده رو لبش نشست و گفت:
ــ امر بفرمایید. گوشم با شماست.
ــ می خوام قول بدی نمیری...
صدای خنده اش بلند شد و خیلی زود خودش را جمع کرد. بدنم می لرزید و نمی توانستم ادامه دهم. لحنم صمیمی شده بود و جمله ام کودکانه بود.
ــ منظورت چیه مهدیه خانوم؟
ــ سوریه... می دونم دوباره میری و من اصلا مخالف نیستم و خودمو فدای اهل بیت می کنم اما... دلم نمی خواد شهید بشی... خواهش می کنم قول بده سالم برگردی.
کمی کلافه بود و جدی شد.
ــ آخه مگه دست خودمه؟ کمی منطقی باشید
ــ می دونم. حداقل که می تونی واسه شهادت سینه سپر نکنی. مواظب خودت باشی و سالم برگردی خونه.
سرم را از شرم پایین انداختم و چشمم را بستم. صدایش آرام شده بود و محبت آمیز گفت:
ــ چشم خانوم... قول میدم بیشتر از همیشه مواظب باشم. چون دیگه یه نفر تو خونه منتظرمه. امر دیگه ای نداری؟
لحن او هم صمیمی شده بود. بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم و او بی صدا به دنبال من.
عمویم صیغه ی محرمیت را خواند و مارا شرعا با هم محرم کرد. حالا دل سیر او را نگاه می کردم. چادر را کمی عقب دادم و چشمان خیره اش را نگاه کردم. زیر لب گفت:
ــ مبارک باشه خانومم. ان شاء الله به پای هم پیر بشیم.
از ته دل گفتم "ان شاء الله"
و انگشتر نامزدی را در دستم چرخاندم.
ادامه دارد...
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
•
•
سایهے ڪتاب رو سَرتون باشه🤓
📗••]Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🌸🍃
#خادم_مجازے
سلام علیکم شبتون متعالی
از نویسنده به مخاطبین خوش ذوق و با محبت
رمان #از_سوریه_تا_منا
سپاس از حضور تک تکتون
و سپاسی وافر بابت نظرات و پیگیری شما سروران بابت رمان
که جای بسی سرور و نور و شادکامیست
و همین محبت خالصانه ی شما عزیزان دل
جوانه های ذهن و اندیشه ی
منِ خادم (نویسنده) را متبلور کرده
و خلق آثار جدید را مدیون همین مهر سبز شما خواهم بود
رمان #از_سوریه_تا_منا دارای ۵۰ پارت می باشد که با شبی دو پارت، بنده حقیر خیلی زود و عرض کمتر از یک ماه از حضور سبزتان مرخص خواهم شد
صبوری شما
و قناعت به همین شبی دو پارت
و ارسال پیام ها و نظراتتان
مایه فخر و مباهات و دلگرمی اینجانب
خواهد بود.
نگاه تک تکتان را به واژه واژه ی رمان می ستایم.
دعاگوی قلمم باشید که به خیر بچرخد و بنویسد و عاقبت بخیرمان کند و نه عاقبت به شر و شیطان.
خادم مخلص شما :
#نویسنده_طاهره_ترابی
@Heiyat_majazi
🌸🍃
هیئت مجازی 🚩
《°• #وقت_بندگی 🌙•°》 رسولخدا'ص به ابوذر فرمودند: ابوذر تو را پندی مےدهم، خوب به آن توجه ڪن. هرڪس
《°• #وقت_بندگی 🌙•°》
رسول خدا نمازشب را وسیله رسیدن به درجات بلند معنویت می دانند و می فرمایند:
سه چیز درجه انسان را رفیع می گرداند، از آن جمله: نماز خواندن در شب است، در حالی که مردم خواب هستند.
📚 منبع : همان، ص۲۷۷
.
.
میخوانمتـ به مهربانے
ڪه خود مهربان ترینے😇
•°》Eitaa.com/Heiyat_Majazi
••﴿ #ازخالق_بهمخلوق 💌 ﴾••
🌱| هُـوَ الَّـذِيٓ أَنْزَلَ السَّـكِينَةَ
🌿| فِے قُـلُوبِ الْمُـؤْمِنِينَ
🌸| مـنم که آرامـشو
🌻| به دلـت نـازل مے ڪنم بنـدهی عـزیز :)
💦| سـوره فـتح، آیـه ۴🌙
با یاد توستــ ڪه چنین آرامم😌💚
••﴾💌' Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•[ #کلید_اسرار 🔑 ]•🍃
😒 فایده نداره!!
😏 داری از حسادت نابود میشی که
من جزء یک درصد دانشمندان برتر دنیا هستم.
😔 وقتی جزء #یک_درصد باشی ولی
از اون در #هدایت خودت به سوی خدا استفاده نکنی، #فایده نداره
.
اسرار نهفته را دریاب😉
🍃🔑]• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
14.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°• | #روایت 🎷🥁 |°•
🔴 | کری خوانی یک دهه نودی
برای مصی علینژاد 👌🏻
🔹| فقط تیر خلاصش😍
#ببینید😍✌️
.
.
.
راوے جبههٔ حـق باش🧐💪
🥁🎷 °•| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
دشمـن براے ما
دست و کف میزنه و هورا میڪشه👏.....
😴بخاطر این غفلت مـن و تـــو‼️
آینده هولناڪ ⚠️
خبـر دهشتناڪ ، فنتـه بزرگ روے زمیــن ...
صحبتهاے مهم 💯
استاد عباسے ولدے در رویداد هم آهنگ
#ابر_بحران_جمعیت
#فرزند_آورے
#نشر_حداڪثرے🌐
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
°| #دل_آرا 🔮🍃 °|
.
#صرفاجھتاطلاع . .
ڪارجھادےیعنےقدماً
وقلماًومالاًوجاناًواهلاً
بیاے تـومیدون
اینقدرپاےڪاروامـامو
انقلابتوایسےتابخرنتو ببرنت... (:
.
صاحبدل لاینام قلبے
مهمان ابیت عند ربے 🙂
🍃°| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
◇ #فتوا_جاتے ⁉️ ◇
من یه انگشتر💍 پیدا ڪردم؛
آیا جایزه مبلغ اون رو به فقیر
صدقه بدم و خودم از اون استفاده ڪنمـ😃؟
جواب:
اگر قیمت آن، به مقدار دو و نیم گرم نقره یا بیشتر باشد و نشانه ای دارد ڪه با آن صاحبش پیدا شود، باید یک سال (به صورتی ڪه در رساله های عملیه بیان شده) اعلان گردد؛ چنانچه صاحب مال پیدا نشود می توانید آن را برای خود بردارید به قصد این ڪه هر وقت صاحبش پیدا شد عوض آن را به او بدهید یا برای او نگهداری ڪنید تا زمانی ڪه پیدا شد، به او بدهید ولی احتیاط مستحب آن است ڪه از طرف صاحبش صدقه بدهید. البته اگر در بین سالی ڪه اعلان می ڪنید از پیدا شدن صاحب مال ناامید شوید، احتیاط واجب آن است ڪه صدقه بدهید.
جرعهاے از فنجانِ ایمانشناسے😋☕️
📜•°》Eitaa.com/Heiyat_Majazi