eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
پیکر شهید دکتر مالک رحمتی، استاندار فقید آذربایجان شرقی😭 •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟🖤྅ @gharghate ⊰ • ⃟🖤྅
تصویری از پیکر شهید آیت‌الله سیدمحمدعلی آل هاشم😭 •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟🖤྅ @gharghate ⊰ • ⃟🖤྅
تصاویری از پیکر و تابوت شهید رئیسی😭 •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟🖤྅ @gharghate ⊰ • ⃟🖤྅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. . . یک مقدار که سست شدیم؛ و این‌بار بهای بیداری ما چه سنگین‌ بود! چه یارانی از دست رفتند تا ما دوباره محکم شویم😔! شهادت گوارای وجودتان که جز شهادت، هیچ چیز خستگی‌تان را در نمی‌کرد🌷🌿 سلام صبح‌تون به خیر 🥀🕯
♦️اگه این ۵ ویژگی رو داری، بلوغ عاطفی و رفتاری خوبی داری : 🔹 اهل تعامل و گفتگو هستی: دائم از احساس و خواسته ها و علایق خودت نمیگی و به خواسته های طرف مقابلت هم احترام میذاری. 🔹 انعطاف پذیری: با شرایط و موقعیت های جدید خودتو وفق میدی و به بپذیرش میرسی. 🔹 عملگرایی: اهل یادگیری هستی و فقط دریافت کننده نیستی،اطلاعاتت رو بکار میگیری. 🔹 ثبات داری: مدام از یک کتاب به کتاب دیگه، از یه شغل به شغل دیگه نمیپری ومصمم هستی. 🔹 منطقی هستی: بیشتر بر اساس منطق و عقل، تصمیم میگیری تا بُعد قلب واحساس. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۱۴۳ ...... از حال نزار کیانا نگم بهتر بود ...... اصلا تعریفی نداشت ...... رفت ت
فصل دوم ...... پارت ۱۴۴ ......‌ بلند شدم از کنارش و پتو رو کشیدم روش ...... دلم نیومد تنهاش بذارم ...... دوباره کنارش لم دادم که نفس عمیقی کشید ....... هیچی نگفتم تا اروم باشه ....... ساعت از ۷ صبح رد شده بود ........ چشماش رو باز کرد و یه اخ عمیق گفت . دستم گذاشتم رو سینه اش : اروم باش امیر جون ....... حالت هنوز میزون نشده ولی تبت اومده پایین . خودش روی بالش رها کرد : فرهاد ....... دیشب چی شد هان ؟ من چرا قفسه سینه ام درد میکنه ؟ ...... قفسه سینه ام تیر می کشه ؟ با خنده کنارش نشستم و از بی خوابی چشمام رو مالوندم : وقتی جو گیر میشی بهت میگم حرص نخور کار دست خودت میدی بدتر می کنی ...... عین یه بچه لج می کنی امیرعلی ..... من باید ازت بپرسم دیشب چه بلایی سر خودت و اون دختر بدبخت اوردی . تا اسم دختر رو اوردم به ضرب از جاش بلند شد ولی چون قفسه سینه اش درد می کرد از درد آخ بلندی گفت دوباره روی بالش افتاد : کیانا کجاست ؟ ..... حالش خوبه ؟ ..... دیشب حالش خوب نبود؟ ..... فقط باهاش تند برخورد کردم . بعد با کمی مکث سرش رو برگردوند اون ور : فرهاد دیشب زدم تو گوشش ....... اعصابم دست خودم نبود ...... دیشب اونقدر جیغ زد که نگو ...... هنوز زنگ جیغاش تو گوشم هست . رفتم و از داخل کیفم یه ارام بخش دیگه اوردم و ریختم تو سرنگ رفتم کنارش روی تخت نشستم و آستین دستش رو دادم بالا که تزریق کنم که گفت : من حالم خوبه ...... چی داری می زنی ؟ ....... امروز کلی کار سرم ریخته ؟ .....باید برم خبر گیرش بشم ؟ ...... ببینم چه بلایی سرش اومده . لبخندی بهش زدم و مسخره وار به حرف اومدم : آخی ...... مردم چقدر کار دارن ...... بگیر بخواب امیرعلی ........ . به جان خودم از جات بلند شی یکی می زنمت با بری برف سال دیگه بیای پایین ....... خودت حالت هنوز میزان نشده ...... لازم نکرده خبر گیر دیگران بشی . بعد خیلی نرم سر سوزن رو فرو کردم تو دستش و امپول رو تزریق کردم ...... چون آرام بخشش خیلی قوی بود زود پلکهاش سنگین شد و دوباره خوابید . همون لحظه درب واحد رو زدن ...... احتمالا مریم بود ...... درب رو که باز کردم دیدم خودشه ‌...... یه سینی سوپ ورمیشل دستش بود : اوردم برا آقا امیر ....... بخوره براشون خوبه . بعد که سینی رو ازش گرفتم و گذاشتم رو کانتر اشپزخونه ادامه داد : کیانا هم یه نیم ساعتی هست بیدار شده ....... یکم سوپ خورده و داره استراحت میکنه ....... حال آقا امیر چطوره ؟ لبخندی به نشانه تشکر ازش زدم و جواب دادم : امیر هم الان بیدار شد ولی چون هنوز سرحال نبود ترجیح دادم یه آرامبخش دیگه بهش بزنم بدون فکر به هیچ چیزی استراحت کنه ...... راستی تموم کار ها و قرار های دفتر لغو کنید ..... امروز بهتره همه استراحت کنیم . سری تکون داد : باشه اگر میشه لپ تاپ اقا امیر رو بدید بی زحمت تا من قرار ها رو کنسل کنم . 🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۱۴۴ ......‌ بلند شدم از کنارش و پتو رو کشیدم روش ...... دلم نیومد تنهاش بذارم .
فصل دوم ...... پارت ۱۴۵ ...... سریع برگشتم توی اتاق و اول نگاهی به امیر علی انداختم که اروم خوابیده بود و انگاری تو این عالم نبود بعد لپ تاپش رو برداشتم سریع از اتاق زدم بیرون . دوباره رفتم سمت در و لپ تاپ رو بهش دادم : شما هم بعد از انجام کارتون استراحت کنید مریم خانوم ..... نگران ناهار هم نباشید جیگر تازه می گیرم ناهار کباب می کنم . لبخند کم جونی زد و از پله ها سرازیر شد . نگران حالش بودم از دیشب خیلی بی تابی کرده بود ..... می ترسیدم نکنه مثل اون روز صبح فشارش بیاد پایین ......‌ به افکار هنوز اتفاق نیافتاده برام خندیدم و به امید روزی که دلش بند دلم بشه در رو بستم و دوباره رفتم سمت اتاق خواب . امیر علی همچنان اروم خوابیده بود ...... کنارش دراز کشیدم و نگاهی به صورتش انداختم ..... همیشه تلاش می کرد و در تلاش بود ...... حالا که اروم خوابیده بود خیلی مظلوم شده بود . سرم ‌گذاشتم رو بالش و ساعتم رو برا دوساعت دیگه کوک کردم ....... می دونستم امیر حالا حالا ها با این ارام بخشی که بهش زدم بیدار نمیشه . می تونستم بعد از دو ساعت خوابیدن برم سر وقت اماده کردن ناهار. امیر علی : صدا ها برام واضح نبود ولی آشنا بود ....... صدای فرهاد بود که انگاری داشت با شرکتش حرف می زد . اومدم صداش کنم ولی صدام در نیومد ...... گلوم بدجوری خشک و گرفته بود ...... دوباره دلم هری ریخت ..... معلوم نبود وقتی دیشب از حال رفتم سر کیانا چی اومد ... دیشب کنترل اعصابم دست خودم نبودم .... تند رفته بودم . از ناراحتی دوباره چشم هام رو بستم و باز کردم که دیدم تختم تکون خورد و فرهاد با نیش باز نشست کنارم : بهتری امیر جون ؟ ....... میخواستم وقتی خوابی یکم اذیتت کنم ولی وقتی می خوابی خیلی مظلوم میشی دلم نیومد اذیتت کنم ...... برعکس زمان هایی که بیداری درست مثل شمر ذی الجوشن . نذاشتم بیشتر چرت و پرت بگه و خواستم بلند شم از جام که با لودگی گفت : کجا داداش بخواب ....... هنوز دوره نقاهتت خوب نشده عزیزمن . اروم از جام نیم خیز شدم : باز داری اراجیف بهم می بافی ؟ ...... یکی بشنوه نمیگه این به کی داره میگه عزیزمن ؟ فرهاد خنده کش داری کرد و جواب داد : جان من همیشه باید بهت ارام بخش تزریق کنم تا دنیا از دستت راحت باشه امیر . پاشو ...... پاشو یه سر و سامونی به ریخت و قیافه ات بده بریم دخترا تو حیاط منتظرمون هستن .... ناهار جیگر گذاشتم رو منقل داره می پزه . رنگ از رخم پرید ..... از مواجه شدن با کیانا می ترسیدم ....... با اینکه دیگه ته قلبم هیچ حسی بهش نداشتم اما از رفتار شب قبلم باهاش ناراحت بودم . دستی به شونه ام زد : تا کی میخوای منو نگاه کنی ؟ .... پاشو نگران هم نباش ..... اتفاقی بود که افتاد ....... هر چیزی بود مال دیشب بود و تموم شد امیر علی . 🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دور بزنید دور بزنید! به مردم نباید بی‌احترامی بشه کجای دنیا چنین مسئول بی ریا و مردمی داره؟
🌹 "چَشم بگو ولی کار درست را انجام بده!" 🍃 در ارتباط با خانواده‌ی همسر، اگر خواسته‌ی آنها غیر منطقی هست، باهاشون بحث نکنید و حرف آنها را در ظاهر قبول کنید اما غیر مستقیم کار صحیح مورد نظر خودتون را انجام بدید. 👈 البته این مفهومش لجبازی نیست، بلکه در مواردی که واقعا خواسته‌ی پدر و مادر از نگاه هر شخص دیگه‌ای هم غیر منطقی هست، آنها هم اصرار و پافشاری دارند که حرف ما عملی بشه، شما با رعایت حرمت‌ها جوری که حساسیت درست نشه اگر امکانش وجود داره کار خودتون رو انجام بدید. «احترام» دقیقا مفهومش «اطاعت» نیست. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
👈هر مردی احتیاج به چهار زن دارد!! ✨اولین زن مادر اوست! زنی که با مهربانی او را بزرگ می‌کند و به او راه رفتن را یاد می‌دهد با عشق به او حرف زدن و راه درست زندگی را نشان می‌دهد! ✨زن دوم خواهر اوست! که با او غیرت را یاد می‌گیرد و هم‌بازی شدن را! ✨زن سوم همسر اوست! کسی که عشق را با او تجربه می‌کند؛ همراه شدن و یکی شدن! ✨اما آخرین زن و از همه مهم‌تر؛ دختر اوست! که دنیا را با او تجربه می‌کند! 👌👌😝😝🌹‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi