eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ #سایه #قسمت191 لحظه ای با چشمانی متحیروحیران به او
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ بی توجه به خواهشش بلند شد و به طرفش رفت و گفت: صبر کن ببینم،بازوت زخمی شده باید ضد عفونیش کنم دستش را گرفت و در حالی که او را به دنبال خود می کشید با گامهایی بلند از اتاق خارج شد و از پله ها پایین رفت ووارد آشپز خانه شد ؛او را روی صندلی نشاند و در حالی که جعبه کمکهای اولیه را روی میز قرار میداد خودش روی صندلی کنارش نشست و با دقت و حوصله با گاز استریل لب خونی اش را پاك کرد،ماده ضد عفونی باعث سوزش زخمش شد که بی اختیار از درد جیغی کشید آرمین با ناراحتی گفت: -یک پارگی کوچیکه که اگه بخوای بخیه اش بزنی ممکنه جای بخیه روی لبت بمونه ،پس نیازی به بخیه نیست سرش را به نشانه تصدیق بالا آورد آرمین دوباره بازوی زخمیش را در دست گرفت و با نگاهی موشکافانه گفت : -چند سانت شکافته ،بهتره بریم بیمارستان بخیه اش بزنیم خسته و بی حوصله گفت : من اینقدر نازك نارنجی نیستم که بایه زخم چند سانتی عزا بگیرم با تماس گاز استریل روی زخم بازویش از درد فریادی از ته گلو کشید وبی اختیار بازوی آرمین را به چنگ گرفت وفشرد ،آرمین که متوجه دردش شده بود آرام سرش را در آغوش گرفت ودر حالی که موههایش را نوازش میکرد با لحنی آرامش بخش گفت : -میدونم درد دره ،ولی اگه یکم تحمل کنی سریع کارمو انجام میدم دستش را از روی بازوی آرمین برداشت و گفت : - کارتو انجام بده ونگران منم نباش ،من خیلی قوی ومحکمم با لبخند شیرینی زمزمه کرد: _میدونم. همین یک لبخند برایش کافی بود تا که دردناکترین دردها را تحمل کند ،نمی دانست در این لبخند چه رازی نهفته است که اینچنین او را اسیر ودربند خودش میکند. آرمین ماده ضد عفونی را سر جایش گذاشت و با برداشتن یک بسته باند گفت : _اگه باند پیچی بشه چند روزه زخمش خوب می شه با حساسیت خاصی شروع به بستن زخمش کرد حرکاتش آرام و یکنواخت بود ،هرم نفس های گرمش به صورت سایه می پاشید وسایه باز هم از دوگانگی شخصیتش کلافه و عصبی بود ،بازهم قلبش داشت ازقفسه سینه اش بیرون می زدواو قادر به کنترلش نبود بی اختیار نگاهش را به سمت سالن به هم ریخته انداخت رفتار چند لحظه پیش استاد مغرور و دیر جوشش اصلا برایش قابل درك نبود .باورش نمیشد این رفتار وحشیانه و چندش آور از شخصیتی سر زده باشد که اینهمه قابل احترام برای همه است خودش هم نمی دانست که در نگاه و رفتار آرمین چه سری نهفته است که بعد از اینهمه توهین وتحقیربه این راحتی او را بخشیده ودر کنارش با این آرامش نشسته تا که زخمهائی که خود مسببش بوده را ببندد آرمین دست زیر چانه اش برد و سرش را به طرف خودش چرخاند و گفت: -قول بده دیگه هرگز پاروی غیرتم نمی ذاری تحت تاثیر نگاه گیرای آرمین با لکنت گفت: من .....من ......هرگز چنین قصدی نداشتم نفس عمیقی کشید و آهسته زمزمه کرد هر قدر هم مقصر باشی دست آخر این توئی که برنده ای و منم همیشه بازنده 🌸 ✨ ♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨