سَراب
▫️زمان که میگذرد هم دَوای دَردَم نیست؛
▫️دِلَم گِرِه به تو خورده، رُخَت فراهم نیست؛
▪️تَمامِ عُمْر نِشینم در اِنتظار تو اَمّا؛
▪️به قدْر لحظهنگاهت بگو که سَهمم نیست؟
▫️زِ دوری تو چه زَخمی به جان من مانده!
▫️که جز هَوای حُضورت دَوا و مَرهَم نیست؛
▪️فِراق دَر پس صَبرَم وِصال خواهد شد؛
▪️وِصال جِلوه ای از یک سَراب مُبهم نیست؛
▫️چِه میشود برسَد روز همزبانی مان؟
▫️گَرَت اِراده وَصْل است و پای صَبرَم نیست؛
▪️شبی رِسَد که کنارت سِپید خواهد شد...!
▪️شبی که غم به سَر آید شب فِراقَم نیست؛
▫️تمام ثانیه هایم به سانِ من حیران!
▫️دِگر به جانِ وُجودم به غیر آهَم نیست؛
✍ جمعه ۱۵ دی ۱۴۰۲، (۱۰:۲۶ صبح)
#یک_فنجان_شعر
#عارفانه
#غزل
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
جنون
🥀خَسته ام از خود و از آنکه مَرا حِیران کرد؛
🥀آنکه دِل در هَوسَش روح مَرا وِیران کرد؛
🥀و خُدایی که میان من او جاری بود؛
🥀به فِراقش تَن نالان مَرا مِهمان کرد؛
🥀رفت از دامن کَنعان وِصالَم اَمّا؛
🥀اِنتظارش کُلبه جان مَرا اَحزان کرد؛
🥀گر که دُنیا را مُیسَّر نیست وَصلَش باکْ نیست؛
🥀وَصلَتِ عُقبای او روحِ مَرا بِیجان کرد؛
🥀میشود آیا خدایا در قیامت رُؤیَتش؟
🥀وَ به گوشه نظری بر دِلَم این اِحسان کرد؟
🥀آه حِیران! تو به حِیرانی خود خوش بین باش؛
🥀گَر که آن یار تو را بی خِرَد اَذهان کرد؛
✍ ۲۳ آذر ۱۴۰۲، (۶:۴۵ صبح)
#یک_فنجان_شعر
#عارفانه
#غزل
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
شاید دیگر قرار نیست او را پیدا کنیم....
به نام آنکه میبیند و میپوشاند؛
به نام آنکه تنها پناهِ شبگردی های بی پایان و بی مقصد آوراگان است؛
آن هایی که از خود آواره و پریشاناند.
آنها که حَظّ تنهایی را چشیده و حلاوت طرد شدن را نوشیدهاند؛
همان ها که رو زدند و سراَفکنده شدند؛
همان ها که دَقّ الباب کردند و دست خالی بازگشتند؛
همان ها که دِل سپردند و شکستند.
شاید «این» آغاز یک اِنتهاست، یک پایان، یک تمام شدن....
یک گُم شدنی اَبَدی....
شاید هم....
نمیدانم!
شاید دیگر قرار نیست او را پیدا کنیم....
اگر در هَیاهوی بازار شلوغ دُنیا، دستان فرزندی از دستان گرم پدر جدا شود، این پدر نیست که فرزندش را رها کرده؛
این غفلت فرزند هَرزهدِل است که آنقدر سر در دکان و دکه و حجره بقال ها چرخاند که آخر سَر، دِل سپرد و چه دِلها سپرد و دِل کند و چه دِل کندنی!!!!
این کندن همانا و رهایی دست شهوت پرست از آغوش گرم دست پدر همان....
أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى؟
کسی ما را گُم نکرده است...
ما گُم شده ایم...
در میان هوس ها، تعلق ها، نگاه ها؛
در میان کلمات گمشدیم...
در میان دیگران.
ما در میان خودمان گم شدیم...
و به راستی که شاید دیگر قرار نیست او را پیدا کنیم...
شاید هم.....!
#حیران
✍ سحر ۱۵ آذر ۱۴۰۲، (۳:۱۸ بامداد)
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
#مِصرع | دو بیتی
▪️گَر بجوییم تَمام اِمکان را، تا که یابیم اُنسِ صُحبتِ دوست؛
▫️هَمه دَم عُمر را فَنا کَردیم، نرِسَد راهِمان به وَصلَت دوست؛
▪️«آب در کوزه و لَبان تشنه»، گَر که یابیم اِین عِنایت را؛
▫️نبُوَد حایِلی زِ خانِه دِل تا به مِیعادگاه خَلوت دوست؛
✍ ۱۳ آذر ۱۴۰۲
#دو_بیتی
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
#مِصرع | تک بیتی
▫️به یک نگاه دِلم را اَسیر خود کرد و...؛
▫️به صَد کِرشمِه به بازی گرفت جانم را...؛
✍ ۱۳ آذر ۱۴۰۲
#تک_بیتی
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
#مِصرع | تک بیتی
🔹ای که رُخسارِ تو دیوانهِ عالَم کَردِه
🔹این دو چَشمان هَوَسرانِ گُنَه آلودَم
✍ ۹ آذر ۱۴۰۲
#تک_بیتی
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
دعوتنامه
سلامی به گرمای بدن های سرد شده
فرش سرخی گسترده ایم، با خون کودکان مان
بانگ شوری سر داده ایم، با نجوا و فریاد مادرانمان؛ و لشکری مهیا ساخته ایم از خشم مردان مان.
بزم و سُروری برپاست،
میزبانش آتش است و فرشتگانی که هنوز در رحم مادران اند و پای بر این ظلمتکده بزم نگذاشته و دیگر نخواهند گذاشت.
لحظاتی است ماندنی و خاطره ساز؛ چه ترکیب عجیبی است بوی خون و باروت!
مکانش در کنجی از جهان و در سایه درختان سوخته زیتون، زیر آوار ساختمان های بتنی، زیر سنگ و آجر و فولاد.
چراغانی اش کرده ایم، به آتشی که لحظه ای از آسمان فرود می آید و لحظه ای به آسمان سر میکشد.
زمانش از غروب خورشید امید است، تا طلوع صبح سیاه و از طلوع صبح سیاه تا غروب خورشید امید.
میزبانیم، خون دل میخوریم به انتظارتان.
شندیده ایم که:
گفته بودند میرسد روزی که ندایی ز شرق برخیزد؛
لشکری مُنتَقِم به فرمانش از دیاری قریب برخیزد؛
تا ندای غریب مظلومی به جهان در خروش و فریاد است؛
میرسد آن دمی که ظلم و ستم بر درخت جهان نیاویزد؛
به انتظارتان نشسته ایم، پیر و جوان مان، زخمی و خسته و دلشکسته اما امیدوار به اینکه می آیید...
همانگونه که سال هاست وعده آمدنتان را زندگی میکنیم:
فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا «7 اسراء»
(پس هنگامی که وعده دوم فرارسد، تا شما را اندوهگین و غصه دار کنند، و به مسجد الاقصی در آیند همانگونه که بار اول در آمدند تا هر که و هر چه را دست یابند، به شدت در هم کوبند و نابود کنند)
به راستی چه کسی در وعده صادق تر است جز خدا؟
چشم به راه تان هستیم ای هر آنکه ندای مظلومیت ما میشنوی.
غزه.
#فلسطین
#غزه
#حیران
✍ مهر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
#مِصرع | تک بیتی
▪️در حَسرَت وِصال تو هر صبح و شام و عصر
▪️با کَربلای کوچک سَجّادهام خوشَم
✍ ۲۲ مرداد ۱۴۰۲
#تک_بیتی
#امام_حسین علیه السلام
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
اِنزِوا
🍂دِلَم قرار ندارد قَرار میخواهد؛
از این میانه زندان فَرار میخواهد؛
🍁زِ خستگی و شکستن بُرید خط اُمیدم؛
خزانِ روح و وجودم بَهار میخواهد؛
🍂به سر هوای بلندای شب، میانه یلدا؛
و دانه دانه اَشکم اَنار میخواهد؛
🍁به انتظارْ نشستنْ مجالِ وَصلَت یارم؛
دِلَم مجال نداند نِگار میخواهد؛
🍂و لب به لب شد و سرریز کاسه عُمرَم؛
به اِنزوای جماعت حِصار میخواهد؛
🍁نشد که باده زَنَد در هوای او روحم؛
به شوق وصل لَبَش اِحتضار میخواهد؛
🍂و حسرتی که در عُمق عَمیق جانم گفت؛
که تن ز حِدَّت غم اِنتحار میخواهد؛
🍁زِ اشتیاق نگاه تو شاعری حیران؛
برای قافیه هایش شَرار میخواهد؛
✍ ۲۱ آبان ۱۴۰۲
#یک_فنجان_شعر
#عارفانه
#غزل
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
مناجات مسکین
🍃فقیری که دَر این عالَم ندارد جُز پریشانی
نِجاتش را کِه میداند از اِین وادی حِیرانی؟
🍃تمام قِسمتش را یک به یک هِجران قَضا کرده
قَدَر را نیست در هِجْرش بِجز تَرسیم ویرانی
🍃به دور اُفتاده از معشوق و حُسن وَصل او اَمّا
دِلش دریاست میدانم عجب بَحْر خُروشانی
🍃اگر ساحِل به ساحِل سینه موجش به خاک آید
خُروشی تازه برخیزد از اِین دَریای طوفانی
🍃«اَلا یا اَیُّها السّاقی» دَوایی تازه میخواهم
دَوا گَر نیست مهرت را به کامم ده به آسانی
🍃قَدَح را مِی بریزی جام را آب شفا ساقی
تمامَم علّت و درد است و درمان را نمیدانی
🍃دَوای درد بی سامان جانَم بند گیسویَت
مَرا در بندم آور گَر که میخواهی چو زندانی
🍃که زندان بان من عِشق است و زندانش جنون آلود
جنون را طالبم آری به سَرحدّ پریشانی
🍃وَ لیلی ظرف را مشکست، بل جانم به بند آورد
برون آورد روحم را ز زندانی به زندانی
🍃اَنا المِسکین اَنا العَطشان منم آن تشنه جانان
که جان از تن بُرون آید نبیند گر که جانانی
🍃مسلمانی به دور کعبه گردیدن نباشد چون
طواف روی دِلبر باشد آن تمکین اِیمانی
🍃منم مومن به اَبروی هِلال آن حبیبی که
به ناز چَشم او روید هزاران سَروِ بُستانی
🍃زِ هِجر یوسف کنعان بنا شد کلبه ای احزان
منم آن منتظر، بر دام آن آهوی کنعانی
🍃من آن مَغروق بَحری پر هیاهو، بَحر چَشمانت
که دل را بهر چَشمانت نِثار آرم به قربانی
🍃تبر بر دوش می آیم ز مِیخانه به بُتخانه
صَنَم ها را به پایت ریزم ای تَجسیم روحانی
🍃به دنبال تو میگردم ز ویرانه به ویرانی
منم حیران ترین شاعر تویی آن روح ربّانی
✍ ۲۹ مرداد ۱۴۰۲
#یک_فنجان_شعر
#عارفانه
#غزل
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃
در هیاهوی خویش
من؛
در گوشه ای از این جهان تاریک؛
در کُنجی از نَمور تاریخ ؛
در نقطه ای از سیر اَیام؛
در زیر یک آسمان سیاه، و در هوای سرد نسبتاً زمستانی؛
با چراغی کم نور، نشسته و سر در گریبان تفکر، در اُقیانوس خیال آبتنی میکنم؛
گاه مَغروق این بحر میشوم و سوزش و تیزی سرما، دستانم را میگیرد و مرا بیرون می کشد؛
اَما چه کنم که این تن خسته، تاب و توان تحمل این روح افسار گسیخته را ندارد؛
روحی که گاه در چراگاه زمین می چَرَد؛
گاه در میان آسمان پرواز می کند،
گاه در مرداب ها شنا می کند،
و گاه در زیر نور ماه تابستان قدم می زند؛
هرچه بیشتر در اقیانوس خیال غور می کنم خودم را تنهاتر می یابم؛
جوانب وُجودم برایم روشن نیست؛
همه چیز در ضمیر درونم پنهان است؛
هرچه میگردم، نمی یابم؛
پس به کدامین درگاه بشتابم؟
از که یاری بجویم؟
از کدامین کوره راه مقصد را دنبال کنم؟
در زیر سایه کدامین درخت آرام بگیرم؟
در زیر کدام باران رقص مستی برآورم؟
با کدامین آواز مدهوش شوم؟
در پی بوسه از کدامین معشوق باشم؟
اصلاً کسی هست عشق را برایم تعریف کند؟
عشق چیست؟
عشق آن گِره در نگاه معشوق است؟
یا آن تماشایی ترین تصویر دوست؟
عشق را در لحظات شهوت آلود و مستی های مکرر بی یابم؟
یا که جویای او در فراسوی ماده شوم؟
عشق را شکفتن گل سرخ با قدوم بهار پندارم؟
یا آن محبت مادرانه در آغوش فرزند بدانم؟
عشق خستگی دستان پدران است؟
یا که ملالتِ از خود و رسیدن به دیگری است؟
عشق چیست؟
اصلاً کسی هست عشق را برایم تعریف کند؟
...........هیچ کس نیست..........
(به سبک شعر نو):
من میان خود و خویش،
یک جهان فاصله حس کردم،
من در این ساعت تنهایی،
و در این خلوت مرگ آلود،
و در این ساکتی شب،
یک جهان فاصله دیدم تا خود،
یک جهان پرسش بی پاسخ،
یک جهان فکر،
یک جهان وَهم و گمان،
یک جهان کذب و دروغ،
یک جهان حیرانی،
آری امروز در این خلوت همراه شده با ابهام،
من خلأ های زیادی دیدم،
من دیدم، که تعقل تراوش می کرد از شکاف احساس،
و دِلم می خندید، به حساب و به کتاب،
گریه ی یک گل مریم دیدم،
خنده ی مست کننده از چمن فهمیدم،
من نوازش را، از هیاهوی نسیم آموختم،
و شنیدم ناله، از کنار برکه،
غُوک تنها میگفت:
شب ز نجوای درون نفسم خسته شده است،
وَ در این ظلمت شب،
ماه در بطن وُجودم خواب است،
پس سراسر تاریک،
و سراسر تیره،
و دریغ از اُمید،
من پُرم از افسوس،
من پُرم از تردید،
و هراس......؛؛؛ که مرا بلعیده....؛؛؛
هیچ کس نیست مرا یاری کند؟.......؟........؟؟؟...؟؟؟
مَلَکی آمد و گفت در گوشم:
وَ خُدا هست در این نزدیکی!
✍ آذر ۱۴۰۰
#جرعهای_از_دریا
#حیران
https://eitaa.com/Heyran_Ghalam
🍃حیران ترین قلم🍃