eitaa logo
حسینیه ی شعرا
260 دنبال‌کننده
83 عکس
275 ویدیو
11 فایل
خاطرت جمع در این عرصه ی ویرانی ها علم افتاده به دستان سلیمانی ها ارتباط: @Ana_Yamanii
مشاهده در ایتا
دانلود
فرازی از یک قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردم قصه زیباتر از آن شد که گمان می‌کردم برکه‌ای رود شد و موج شد و دریا شد با جهاز شتران کوه احد برپا شد و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت دست در دست خودش یک‌تنه بالا می‌رفت تا که بعثت به تکامل برسد آهسته پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت تا شهادت بدهد عشق ولی الله است پله در پله از آن مأذنه بالا می‌رفت پیش چشم همه دست پسر بنت اسد بین دست پسر آمنه بالا می‌رفت گفت: این‌بار به پایان سفر می گویم بارها گفته‌ام و بار دگر می گویم راز خلقت همه پنهان شده در عین علی‌ست کهکشان‌ها نخی از وصلهٔ نعلین علی‌ست گفت ساقیِ من این مرد و سبویم دستش بگذارید که یک شمه بگویم؛ دستش ـ هر چه در عالم بالاست تصرف کرده شب معراج به من سیب تعارف کرده گفتنی‌ها همگی گفته شد آنجا اما واژه در واژه شنیدند صدا را اما سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد می‌رود قصهٔ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام... ✍ 🔸حسینیه ی شعرا @Hoseinie_Shoara
▪️ همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟ خدا او را به بزم عشق بازی شعله‌ور می‌خواست علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان‌تر علی بودن هنر می‌خواست نباید شعله این ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست به پای این کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان پیغامبر می‌خواست مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست خرابه، خیزران، خنیاگری‌ها، خارجی خواندن نمک از زخم‌هایش زخم‌های تازه‌تر می‌خواست امامت را زنی با خود به هر جان کندنی می‌برد که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر صدای گریه باران چه از جان پسر می‌خواست غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست ✍ @Hoseinie_Shoara
23.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍《 》 ▪️ ۹۷ ➕ دستانِ بی ملاحظه ی طوفان، تاریخ را ورق زده در باران | 🎤 @Hoseinie_Shoara
با آمدنت قاعده ی عشق بهم خورد لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا @Hoseinie_Shoara
حسینیه ی شعرا
✍《 #شعرخوانی 》 ▪️ #حضرت_خدیجه_س ➕ باور من نمی شود 🎤 #سید_حمیدرضا_برقعی @Hoseinie_Shoara
دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم "ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها" باور من نمی شود، همنفس خدا شدم سفرهء دل برای من باز کن آیه ای بخوان حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم ✍ @Hoseinie_Shoara
16.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍《 》 ▪️ شب شعر ➕ دستان بی ملاحظه ی طوفان، تاریخ را ورق زده در باران 🎤 @Hoseinie_Shoara
ولی تمام نشد مرتضی، دوباره تپيد به سينه ی من و ما رفت و نام او دل شد علی به جلوه ی ديگر به كربلا آمد علم به دوش گرفت و ابوالفضائل شد ✍ @Hoseinie_Shoara