eitaa logo
پژوهش های اصولی
300 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
732 ویدیو
119 فایل
﷽ 📌نکات اخلاقی واعتقادی 📌تحلیل های سیاسی وبصیرت افزا در راستای آشنایی با مقتضیات زمان 📌آرشیوی از اهم علوم مقدماتی اجتهاد 📌آموزش اصول وفنون پژوهش از طریق ارائه سلسله مباحث علمی از اینکه بدلیل مشغله، توفیق پاسخگویی ندارم، عذر خواهم @HosseinMehrali
مشاهده در ایتا
دانلود
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۱۴۲) #فصل_دوازدهم (سلول شماره چهارده ۸) #روی_تخت_شکنجه (بخش دوم) حتی اند
(خون دلی که لعل شد ۱۴۳) (سلول شماره چهارده ۹) ! همچنان که هر چیز دیگری -چه شکنجه، چه گرفتاری، چه لذت۔ پایانی دارد و تمام میشود، این نوبت شکنجه هم به پایان رسید. پایم را باز کردند. برخاستم، تلوتلو میخوردم و قادر به راه رفتن نبودم. هردو پایم ورم کرده بود و درد سراسر وجودم را فراگرفته بود. یکی از آنها گفت: به سلولت برو؛ ولی تو را به اینجا برمیگردانیم تا آنکه اعتراف کنی. وقتی به سلول برگشتم و وارد آن شدم، احساس راحتی عجیبی کردم! احساس نوعی امنیت و اطمینان به من دست داد. پس از آن خشونت ددمنشانه و شکنجه ی نفرت انگیز که در اتاق شکنجه با آن مواجه شدم، اکنون چهاردیواری ای که مرا احاطه میکرد و دری که پس از ورودم بسته شد، در من نوعی آرامش روحی می آفرید! خدا را شکر کردم که این سلولم را -که معمولا جای احساس تنهایی و غربت است- مایه ی آرامش و اطمینان ساخته است. روی زمین نشستم، و از اینکه بدون شکنجه شدن پایم را دراز میکردم، و بدون آنکه کلمات گزنده و زننده گوشم را بیازارد، سرم را به دیوار تکیه میدادم، احساس لذت میکردم. برای گرفتن اطلاعات از اشخاص، به انواع فشار متوسل میشدند؛ از جمله اینکه به زندانی برگه های سفیدی میدادند و از او میخواستند تا اعترافات خود را به صورت پرسش و پاسخ روی آن بنویسد. او را تحت فشار قرار میدادند که بنویسد. و خدا نکند که زندانی بپرسد: چه بنویسم؟ در این صورت با کتک و فحش به جان او می افتادند و میگفتند: بنویس... بنویس.... و چه بسا زندانی دو یا سه صفحه مینوشت، اما بازجوآن را میگرفت، با تحقیر به آن نظر می انداخت، آن را در برابر زندانی پاره میکرد و با تأكيد و فشار از او میخواست که بیشتر بنویسد! نمیتوانم همه ی جزئیات شکنجه را بیان کنم؛ چون فراتر از آن است که در بیان بگنجد. شرح آن، ضرورتی هم ندارد؛ زیرا دردآور و ناراحت کننده است. از این صحنه های دردناک میگذرم و به صحنه ی دیگری میپردازم که مایه ی تفریح است و خاطر شما را تسلی میدهد؛ گرچه برای کسانی که تمایل به عبرت آموزی داشته باشند، حاوی عبرت است. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
هدایت شده از javedan.ir
سخنرانی آیت الله جاودان چهارشنبه 9 تیر 1400.mp3
9.27M
📼 | سخنراني آيت الله جاودان جلسه هفتگی چهارشنبه ها (۹ تیر ۱۴۰۰) 🏠 حسینیه آیت الله شیخ مرتضی زاهد(رحمة الله علیه) سایت : www.javedan.ir صفحه اینستاگرام instagram.com/javedan.ir صفحه توئیتر : twitter.com/newjavedan_ir کانال آپارات aparat.com/javedan_ir کانال سروش : Sapp.ir/javedan_ir کانال بله: Ble.im/javedan_ir كانال ايتا: eitaa.com/javedan_ir
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۱۴۳) #فصل_دوازدهم (سلول شماره چهارده ۹) #سلول_محبوب_من! همچنان که هر چیز
(خون دلی که لعل شد ۱۴۴) (سلول شماره چهارده ۱۰) (بخش اول ) پنج شش ماه پس از پیروزی انقلاب، طی مأموریتی از تهران به شهر خودم مشهد آمدم. در آن هنگام عضو شورای انقلاب، و نماینده ی شورای انقلاب در وزارت دفاع، و نماینده ی امام در تعدادی از سازمانهای کشور بودم. خدای متعال خواست که پس از سالهای سختی ستم و آزار و اذیت واستضعاف، با احساس عزت اسلام و مسلمین و سربلندی مجاهدین راه خدا، وارد این شهر شوم. مقامات شهر از من خواستند تا از ساختمان «کمیته ی مرکزی انقلاب» بازدید کنم. کمیته های انقلاب در آن زمان اداره ی بیشتر امور شهرهای ایران را برعهده داشتند. ساختمان «حزب رستاخیز» در مشهد برای این منظور انتخاب شده بود. این ساختمان، یک ساختمان بزرگ و مجلل چند طبقه بود که حزب شاه آن را به عنوان مقر خود بنا کرد و ساختمان را هم تکمیل کرد. اما خدا آن حزب را به بدترین وجهی متلاشی کرد و ساختمان به دست انقلابیون افتاد و آنها هم ساختمان را مقر مرکزی کمیته ی انقلاب مشهد قرار دادند. به من گفتند: آخرین طبقه ی این ساختمان در حال حاضر مخصوص زندانیان خطرناک است. اسامی آنها را ذکر کردند و من بیشترشان را می شناختم؛ ازجمله ی آنها فردی به نام «بابایی» بود که نام دیگری هم داشت: «برومند». و من نمیدانم کدام یک از این دو نام، حقیقی بود. او از شکنجه گران من در پنجمین زندان بود. گفتم: سبحان الله ولاحول ولا قوة الا بالله! به همراه آقای طبسی -رئیس کمیته ی انقلاب و نماینده ی امام در آستان قدس رضوی- و نیز فرماندار، به ساختمان کمیته رفتیم. این فرماندار با من در این زندان بود و شکنجه هم شد. به طبقه ی بالا رفتیم. آنجا اتاقهای بزرگی بود و بازداشتی ها در آن اتاقها نشسته بودند. اتاقها پنجره هایی بزرگ رو به خیابان و بدون نرده ی آهنی داشت. دیدم این اتاقها برای بازداشت مناسب نیست، زیرا ممکن است فرد بازداشتی خطرناک خود را از پنجره به بیرون پرت کند. اما ظاهرا مسئولان کمیته ی انقلاب میدانستند که این بازداشتی ها «أحرص الناس على حیاة» از همه ی مردم سخت تر به زندگی چسبیده اند! و احتمال اینکه جان خود را به خطر بیندازند، وجود ندارد. از این رو آنها را در اتاقهای بزرگی که پنجره های عریض دارد، رها کرده اند. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
26.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 در روز ۲۳ ذی القعده، روز زیارتی امام رضا (علیه السلام)، زیارت نامه بخوانیم. ✅ اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلاه کثیره تامه زاکیه متواصله متواتره مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک. ✅ حتما این چند دقیقه رو ببینید... واقعا ارزش داره... 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
💠 نماز یکشنبه های ماه ذیقعده 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
🔰 موسسه عالی فقه و علوم اسلامی 🔸 تحت اشراف مقام معظم رهبری مدظله العالی برگزار می کند. ✅ مدرسه تابستانه مسائل فقهی معاصر 💠 با حضور اساتید حوزه و دانشگاه 🔹 با تحولات زندگی اجتماعی در دهه‌های اخیر مسائل فقهی نوپدیدی برابر حوزه‌های علمیه قرار گرفت. پرداختن به این حوزه علاوه بر تسلط فقهی نیازمند بهره‌مندی از دانش متناظر روز نیز است. حل این مسائل که هم در سطح اجتماعی و هم برای نظام اسلامی مورد نیاز و موثر است مستلزم تربیت پژوهشگرانی است که در کنار تربیت حوزوی در دو بعد دانش روز و مهارت‌های پژوهشی توانمند باشند. 🔹موسسه عالی فقه و علوم اسلامی برای رفع چنین نیازی برنامه‌های رسمی و غیر رسمی متعددی را برنامه ریزی کرده است. 🔹مدرسه تابستانی «مسائل فقهی معاصر» به هدف آشنایی طلاب حوزوی مستعد با حوزه‌های جدید فقهی که معمولاً در موسسه پیگیری می‌شود طراحی شده است. ⏱ زمان: ۱۹ الی ۲۶ تیرماه ۱۴۰۰ 📌 مکان: سالن اجتماعات مرکز تحقیقات علوم اسلامی نور 💠 طلاب علاقمند جهت ثبت نام، نام و نام خانوادگی، مشخصات تحصیلی خود را در پیام رسان ایتا به آیدی @admin_kharejtakhasosi_mfos_ir ارسال نمایید. 🔴 اطلاعات بیشتر http://www.mfos.ir 🆔 @mfos_ir 🌐 www.mfos.ir ☎️ 02532401545
هدایت شده از الهادی
* 💠 اهمیت روز دحوالارض و روزه آن 🔻نکته مهم، پیدایش زمین است که در روایات آمده است: آب همه جا را گرفته بود، خداوند بادها را امر فرمود که آب را بر هم زدند، موجى پديد آمد، سپس از موج كف پدید آمد و خداوند، آن را در محلّ خانه كعبه جمع كرد، آن گاه آن را كوهى از كف قرار داد و از زير آن، زمين را گستراند، یعنی از زیر کعبه شروع شد. 🔸 اهتمام به کعبه است، دحوالارض را به این جهت اهمیت می‌دهند؛ ۲۵ ذی القعده در جوار ماه ذی‌الحجه قرار گرفته و بعد از ماه ذی‌القعده، ذی‌الجحه و موسم حج در مکه است. 🔹 از رسول خدا و اهل‌بیت علیهم‌السلام به عبادت و صوم این روز، سفارش بسیاری شده است؛ راوی می‌گوید: «خَرَجَ عَلَيْنَا أَبُو الْحَسَنِ يَعْنِي الرِّضَا علیه السلام فی يَوْمِ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَة» روز ۲۵ ذی القعده حضرت امام رضا علیه‌اسلام آمدند، «فَقَالَ صُومُوا فَإِنِّي أَصْبَحْتُ صَائِماً قُلْنَا جُعِلْنَاالله فِدَاكَ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ» حضرت فرمودند: روزه بگیرید، من روزه هستم؟ اصحاب گفتند: فدایت شویم، امروز چه روزی است؟ به چه مناسبت روزه گرفته‌اید؟ «فَقَالَ يَوْمٌ نُشِرَتْ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ دُحِيَتْ فِيهِ الْأَرْضُ» حضرت فرمودند: این روز روزی است که رحمت در آن گسترانیده شده و زمین در این روز پهن گردیده است. (الكافي ، ج4، ص 149) ‌ ‌ ‌ ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🔺کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 🔹 تلگرام و ایتا: @Nasery_ir 🔸 واتساپ: www.al-hady.ir ‌ ‌
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۱۴۴) #فصل_دوازدهم (سلول شماره چهارده ۱۰) #زندانبان_دیروز_زندانی_امروز (بخش
(خون دلی که لعل شد ۱۴۵) (سلول شماره چهارده ۱۱) (بخش دوم) در یکی از اتاقها را باز کردند. برخی از آنها را شناختم. سلام کردم و به آنها توصیه کردم اطلاعاتی را که دارند، بدهند و با انقلابیون همکاری کنند، و هیچ امیدی به بازگشت رژیم ساقط شده نبندند، و اینکه این انقلاب پیروز شده و به اذن خدا به پیروزی های خود ادامه خواهد داد؛ لذا تنها کاری که باید بکنند، اعتراف و همکاری است. در گوشه ی اتاق مردی را مشغول نمازدیدم. او را شناختم؛ «بابایی» بود. به بازداشتیها گفتم: این بابایی است؟ گفتند: بله. گفتم: عجب! من با او خاطراتی طولانی دارم. نگاه ها متوجه او شد و او نماز خود را رکعت بعد رکعت ادامه میداد، بدون آنکه سلام بدهد! او از من هراس داشت و احساس خطر میکرد؛ لذا خودش را مشغول یک نماز دروغین کرده بود تا با من روبرو نشود! به اتاق دیگری رفتم و به بازداشتی های آن اتاق سرزدم. سپس به اتاق قبلی برگشتم. ناگهان در اتاق را باز کردم؛ بابایی تا مرا دید مبهوت و دستپاچه شد و فرو ریخت. شروع کرد به التماس کردن و خوردن قسمهای شدید و غلیظ، که جوانی سبک مغزو فریب خورده بودم. من بدون آنکه به او پاسخی بدهم، ایستادم و به حرفهایش گوش دادم. بعد به او گفتم: به یاد داری با من در زندان چگونه رفتار میکردی؟ فقط یک مورد را به یادت می آورم. یادت هست که در اتاق شکنجه محاسن من را میگرفتی و مرا به زمین می انداختی، بعد با کشیدن محاسنم مرا بلند میکردی و کلماتی زننده به من میگفتی و مرا به زمین میکوبیدی، و باز همین طور ...؟ گفت: بله، اینها را به یاد دارم. در این حال همراهان من از خشم برافروختند و اگر من آنها را آرام نکرده بودم، میخواستند کار او را بسازند. سپس در ادامه گفتم: من حاضرم تو را نجات دهم، و میدانی که قدرت این کار را دارم؛ اما به یک شرط، و آن شرط این است که ما را از محل اختفای رئیست آگاه کنی. این رئیس که سراغش را از بابایی گرفتم، یک شخصیت ساواکي خطرناک بود. همو بود که پایه ی ساواک مشهد را گذاشت و از آغاز تأسیس تا ساعتی که منهدم شد، در موقعیت خود باقی ماند؛ با آنکه رؤسا مرتبا تغییر میکردند. همه ی اطلاعات مربوط به مشهد و بلکه خراسان، در این مرکز ساواک متمرکز بود. من میدانستم که بابایی میداند رئیس ساواک خراسان کجا است زیرا این جماعت حتی در ایام پیروزی انقلاب هم باهم ارتباط داشتند، اما او اصرار میکرد که نمیداند. بعد هم گفت به گمانم از ایران خارج شده است. به هر حال، بابایی محاکمه و اعدام شد. او جنایاتی مرتکب شده بود که به خاطر هریک از آنها مستحق کیفر اعدام بود. سرانجام، آن رئیس زندان ساواک نیز پس از چند سال مخفی شدن، دستگیر و زندانی شد. من از گستاخیها و وقاحت بابایی در پنجمین زندانم خیلی چیزها به یاد دارم. روز بعد از شکنجه ام -که شرح آن را دادم- این مرد به سلول من آمد. با وجود تاریکی شديد فضای سلول، او را شناختم. روی زمین نشست. و البته نشستن در داخل سلول، برای افرادی جز زندانیان، ممنوع است. او با لحنی توأم با احترام و ادب(!) سخنانش را با احوالپرسی شروع کرد: آقا سید! حالتان چطور است؟! امیدوارم از زندان بدتان نیاید! و ادامه داد: من میخواهم به حضرتعالی نصیحتی بکنم، و آن اینکه هر اطلاعاتی را که در اختیار دارید، ارائه بفرمایید و به همه ی پرسشها پاسخ صریح بدهید؛ وگرنه خدای ناکرده، خدای ناکرده، با شما کاری میکنند که شایسته ی جایگاه و شخصیت حضرتعالی نیست! کسی که همین دیروز مرا مورد بدترین شکنجه های بدنی و روانی قرار داده بود، با چنین لحن وقیحانه ای با من سخن میگفت! از حرفهایش خنده ام گرفت و پاسخی به او ندادم ... و او رفت. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
🖋 فردا سه شنبه، ۲۵ ذیقعده، روز دحوالارض است و جزو چهار روزی است که در فضیلت روزه ممتاز هستند...
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۱۴۵) #فصل_دوازدهم (سلول شماره چهارده ۱۱) #زندانبان_دیروز_زندانی_امروز (بخش
(خون دلی که لعل شد ۱۴۶) (سلول شماره چهارده ۱۲) ! دستگیری من در اوایل ماه شعبان بود. روزها گذشت و ماه مبارک رمضان نزدیک شد. من شنیدم که رئیس بازجوها در راهرو رفت و آمد میکند. وقتی صدای گامهایش به سلولم نزدیک شد، صدایش زدم. در را باز کرد و حالم را پرسید. او مرا «شيخ» خطاب میکرد. -حتی از روی بدجنسی، «شین» شیخ را هم کسره میداد!- حال آنکه امثال مرا سيد خطاب میکنند. به او گفتم ماه رمضان نزدیک است و من نمیتوانم اعمال این ماه مبارک، اعم از نماز و روزه ودعا را در این سلول انجام دهم؛ پس مرا در این ماه آزاد کنید. گفت: عجب! ماه رمضان در پیش است؟! اینجا مناسب ترین جا برای روزه داری است. هذا مسجد (اشاره کرد به سلول) و هذا حمام (اشاره کرد به حمامهای زندان) همین جا بمان، نماز بخوان و روزه بگیر! من میدانستم که او مرا آزاد نمیکند، اما من خواسته ی بزرگی از او طلب کردم تا خواسته ی کوچک را بپذیرد. فورا به او گفتم: بسیار خب. اجازه بده من یک قرآن داشته باشم. گفت: اشکالی ندارد. اجازه داد یک قرآن از منزل برایم آوردند. خواندن قرآن در تاریکی شدید غیرممکن بود. به نگهبان گفتم: میخواهم قرآن بخوانم؛ در را برایم کمی باز کنید. رفت اجازه گرفت. اجازه دادند که در به اندازه ی ده سانتیمتر باز گذاشته شود. و همین برای خواندن کافی بود. لذا در این ماه خیلی قرآن خواندم و خیلی هم حفظ کردم. البته توام شدن شکنجه با تلاوت و روزه، چشمم را ضعیف تر کرد. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
هدایت شده از KHAMENEI.IR
24.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 ویژه 📹 ببینید | سخنرانی قدیمی و تازه منتشر شده رهبر انقلاب در سالروز شهادت امام جواد علیه السلام 💻 @Khamenei_ir
پژوهش های اصولی
#کتاب1 (خون دلی که لعل شد ۱۴۶) #فصل_دوازدهم (سلول شماره چهارده ۱۲) #اینگونه_قرآن_بدست_آوردم! دستگی
(خون دلی که لعل شد ۱۴۷) (سلول شماره چهارده ۱۳) یکی از خاطرات این زندان، ماجرای تراشیدن ریش است! محاسن، گذشته از اینکه یک سنت متبع است، بخش تفکیک ناپذیری از لباس علمی و دینی روحانیون نیز به شمار میرود. تراشیدن ریش در نخستین زندان، برای من یک فاجعه بود، که البته در زندانهای بعدی تکرار نشد. در زندانهای مشهد هم تراشیدن ریش معمول نبود. در این زندان دیدم محاسن یکی از علما تراشیده شده، و لذا دریافتم که محاسن من نیز چه سرنوشتی خواهد داشت! روز خاصی از هفته برای اصلاح تعیین شده بود. آن روز فرا رسید. من صدای خارج شدن زندانیان را که یکی یکی به اتاق اصلاح میرفتند، می شنیدم.... و کمی بعد هم نوبت من میرسید. چه باید بکنم؟ تسلیم شوم؟ یا مقاومت کنم؟ با دعا و تضرع از خدا خواستم فرجی برایم برساند. نوبت من رسید. در سلول باز شد. همین که نگاه رئیس زندان به من افتاد، گفت: نه، بمان. و در بسته شد! من انتظار این را نداشتم. خدا را شکر کردم. این جریان، هرهفته تکرار شد: برای تراشیدن ریش، از من میگذشتند. و من تنها کسی بودم که از این امر معاف شدم! در اینجا رویداد عبرت انگیزی را نقل میکنم که نشان میدهد تنها ورود به زندان، شخصیت انسان را پرورش نمیدهد. این امرهم، مانند سایر تجارب زندگی، تجربه ی برخی را زیاد میکند، عزم و اراده ی آنها را میپالايد و شخصیتشان را رشد میدهد؛ اما به برخی دیگر، تأثیری -مثبت یا منفی۔ نمیگذارد؛ و ممکن است برای برخی دیگر، به سقوط هم بینجامد. این مسئله به میزان بلندي نظر و علو همت شخص و هدف او در رویارویی با تجارب زندگی بستگی دارد. در یکی از سلولهای این زندان دوستی روحانی بود که از من سن بیشتری داشت و بشدت گرفتار بیماری حسد بود؛ که خداوند ما و شما را از شر این بیماری حفظ کند. نوبت تراشیدن ریش او رسید. او مطلع شده بود که من از آن معاف شده ام. در سلول او را باز کردند تا او را برای تراشیدن ریش ببرند. من صدایش را می شنیدم که میگفت: من حاضر نیستم صورتم را بتراشید. چرا ریش زنداني سلول چهارده(یعنی من) را نمیتراشید؟! همچنان پی در پی نسبت به تراشیدن محاسنش اعتراض میکرد، و دلیلش هم برای اعتراض این بود که من از آن معاف شده ام! خیلی متأثر شدم و از چنین رفتاری که مرا به خطر می انداخت، تعجب کردم. او حق داشت اعتراض کند، و حق داشت هرنوع دلیلی را برای اعتراضش بیاورد؛ اما چرا مرا به خطر می انداخت؟ بار دیگر هم به نگهبان گفت: برو به مسئولین بگو زندانی سلول چهارده برای تراشیدن ریش نمی آید، پس من هم نمی آیم! نگران شدم و به خدا توسل کردم که محاسنم را حفظ کند. اندکی بعد مسئول زندان آمد، در سلول آن شیخ را باز کرد و او را با ناسزا و توهین برای تراشیدن صورتش برد. دیگر زندانیان را هم یکی پس از دیگری بیرون آوردند. من پیش بینی میکردم که این بار -بعد از رفتار آن شيخ- از من نگذرند؛ اما این بار هم وقتی به سلول من رسیدند، از آن گذشتند و به سراغ سلول بعدی رفتند! نفس راحتی کشیدم و خداوند متعال را سپاس گفتم. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945