eitaa logo
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
131 فایل
📚دوره آموزش اساتید :مداحان مبلغان پيشرفت ، در راستای تمدن نوین اسلامی فرهنگ سازی زمینه ظهور ارائه سرفصل های اموزشی👇👇 *سبک زندگی اهلبیت (ع) *انسان شناسی *طرح اجرایی قرآن زنده است *مقتل شناسی *اصول و فنون *نواها ونغمه * فرزند آوری و فرزندپروری
مشاهده در ایتا
دانلود
3. زمزمه.mp3
3.73M
( سلام الله علیها ) بابا بابا بابا ... کجا بودی بابا ، سرت گرفته بوی خون کجا بودی روی لباتِ جای خیزرون همه محاسنت شده دوباره رنگ خون خیلی عوض شده شکل سرت ، بابا حق داره که سرِ تورو نشناسه دخترت امشب به جای طشت رو دست من بخواب لالایی میخونم برای تو جای مادرت فدای خشکیِ لبت که تشنه کُشتنت برات بمیرم ، آخه تشنه سر بریدنت ربوده شد به دستشون عبا و پیرهنت میخوان عذاب بِدن این دخترِ تورو هی پیش روم دست میکنند انگشتر تورو میسوزونند منو لبخند دشمنت نشون میدن جایزه هارو واسه کُشتنت یکی نبود بگه اگر چه با تو دشمنند یه دختر ِسه ساله رو کتک نمیزنند به طعنه و کنایه قلبشو نمیشکنند توو کوچه های شام ما بینِ ازدحام منو زدند هر وقت که گفتم بابام رو میخوام اصلا برای ما هیچ یاوری نبود بابا ببین تموم پیکرم شده کبود
4. گریز مدینه.mp3
2.15M
سلام الله علیها وگریز به ( سلام الله علیها ) یکیش رو برات گفتم که چرا سر رو نشناخت ، آخه وضع سر به هم ریخته بود ، اما اهل ذکر یه دلیل دیگه نقل میکنند ، میگن دلیل دومش این بود ... ، طاقتش رو داری بگم یا نه ؟ ... از شدت ضربت سیلی که بهش زدند ، دیگه چشماش تار می دید ، هی دست میکشید ، حسییین ... به نظرمن این دلیل دومی درست تره ، چرا میگی دلیل دوم درست تره ؟ به خاطر اینکه سیدا ... یه سیلی مدینه به مادر زدند ، از موقعی که سیلی زدند ، دیگه مادر سردرد میکرد ، دستمال به سرش می بست ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ » [ مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۳ ص ۱۳۲ به بعد ] ... اونقدر سیلی مدینه سنگین بود ، ... لا اله الا الله ... آی مادر مادر ... یه بیت بخونم : سیلی گرفت قدرت بینایی مرا دیوار میکند کمکم راه میروم بگو یا زهرا ... یا زهرا ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 دیدین یه عده میگن بذارین با هر تیپ و قیافه ای بیان تو مراسمات؟ میگن بذار هرکاری میخواد بکنه ولی تو مراسم شرکت کنه؟! جواب رو در این صحبتهای آقا میتونید پیدا کنید ♻️ خاطره قابل تأمل امام خامنه‌ای از سید قطب کسی نمیگه بخاطر گناه خارج از مراسم مانع محبین اباعبدالله بشید (خود ما گنهکارتر از همه هستیم) ولی جوری نشه که حرمت مراسم حفظ نشه. یادمون نره صاحب مراسم برای اسلام فدا شده و چیزی مهمتر از دین خدا نداریم و هدف هم وسیله رو توجیه نمیکنه.
نقشه براندازان ضد دین برای مجالس عزاداری
🚨 چیست؟ ⭕️ زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوی؛ این بیداری، رزق است، چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند. ⭕️ زمانی که با مشکلی رو به رو می‌شوی، خداوند صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، رزق است. ⭕️ زمانی که در خانه لیوانی آب، به دست پدر یا مادرت می‌دهی، این فرصت نیکی کردن، رزق است. ⭕️ گاهی اتفاق می‌افتد که در نماز حواست با گفته‌هایت نباشد. ناگهان به خود می‌آیی و نمازت را با خشوع می‌خوانی. این ، رزق است. ⭕️ یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بی‌خبری و دلتنگش می‌شوی و جویای حالش. این یادآوری، رزق است. ⭕️ رزق واقعی، رزق خوبی‌هاست‌. نه ماشین، نه درآمد. اینها رزق مال است که خداوند به همه‌ی بندگانش می‌دهد. اما رزق خوبی‌ها را، فقط به دوستدارانش می‌دهد. ⭕️ و در آخر... همین که عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفس‌شان گرم است و سلامت؛ این بزرگترین رزق خداوند است.
دویدن... ✍ملیحه سادات مهدوی من آقای مداح نیستم! ولی اگر بودم، تمام این ده شب روضه‌ی عمه می‌خواندم! اینطور رسم است که روضه‌خوان‌ها هر شبِ محرم، روضه‌ی یکی از شهدا را بخوانند. من هم می‌خواندم، اما به سَبکِ خودم! مثلا شبِ اول که روضه‌ی مسلم، باب است، از آنجایی می‌خواندم که خبرِ مسلم را آوردند، خبر آنقدر وهم‌آور بود که همانجا یک عده از کاروان حسین جدا شدند، زینب صورت برگرداند دید دارند می‌روند! هِی نگاهِ حسینش کرد، هِی نگاهِ این ترسیده‌ها که به همین راحتی حسین را رها می‌کنند... هر چه که باشد، خب خانم است دیگر! حتما تَهِ دلش خالی شد، اما دوید خودش را رساند به حسین: دورت بگردم عزیر خواهر، همه‌شان هم که بروند، خودم هستم... بعد هم دوید سمتِ خیامِ بی‌بی‌ها، آرامشان کرد، دل‌داریشان داد، نگذاشت یک وقت بترسند... باز دوید سمت حسین، باز برگشت سمت زن‌ها و بچه‌ها... هی دوید این سمت باز برگشت آن سو، که نگذارد یک وقت دلهره به جان طفل یا زنی بیفتد ... یا مثلا شبِ چهارم که روضه‌ی جناب حر را میخوانند، از آنجایی میخواندم که حر راه را بست، میگفتم زینب پرده‌ی کجاوه‌ها را انداخت تا یک وقت این زن‌ها و بچه‌ها چشمشان به قد و قامت حر نیفتد و قالب تهی کنند! بچه‌ها را مشغول بازی کرد، زن‌ها را گرمِ تسبیح... همان روز، بینِ خیمه‌ها آنقدر دوید و آنقدر به دانه‌دانه‌شان سر زد و به تک‌تک‌شان رسید که تا شب خودش از پا افتاده بود اما نگذاشت یک وقت کسی از اهل حرم، آب توی دلش تکان بخورد... یا مثلا وقتی قرار بود روضه‌ی هر کدام از شهدا را بخوانم، میگفتم هر کس از شهدا که به زمین افتاد زینب تا وسط میدان هروله کرد، بالای سر هر شهیدی رفت خودش همانجا شهید شد، اما نگذاشت حسین کنار شهید، جان بدهد! برای همه شهدا دوید، به عدد تمام شهدا به دادِ حسینش رسید، از کنار تمام مقتل‌ها حسین را بلند کرد و به خیمه‌گاه رساند... اما نوبت به دو آقازاد‌ی خودش که رسید، دوید توی پستوی خیمه‌گاه خودش را پنهان کرد، یک جایی که یک وقت با حسین چشم به چشم نشود و خدای نکرده حسین یک لحظه از رویَش خجالت بکشد، حتی پیکرها را هم که آوردند از خیمه‌گاه بیرون نیامد، می‌خواست بگوید حسین جان اصلا حرفش را هم نزن، اصلا قابلت را نداشت، کاش جای دو پسر دوهزار پسر داشتم که فدایت شوند.... در تمام روضه ها، محور را زینب قرار میدادم و اول و آخرِ همه‌ی روضه‌ها را به زینب گره می‌زدم... آنقدر از زینب می‌خواندم و از زینب میگفتم تا دلها را برای شام غریبان آماده کنم... بعد تازه آن وقت روضه‌ی اصلی را رو می‌کردم... حالا این زینبی که از روز اول دویده، از روز اول به داد همه رسیده، از روز اول نگذاشته آب توی دلی کسی تکان بخورد... حالا تازه دویدن‌هایش شروع شده... اول باید یک دور همه‌ی بچه‌ها و زن‌ها را فرار بدهد... یک دور دنبال یک یکشان بدود، یک وقت آتش به دامنشان نگرفته باشد... یک دور تمامشان را بغل کند یک وقت از ترس قالب تهی نکرده باشند... در تمام این دویدن‌ها دنبال این هشتاد و چند زن و بچه، هِی تا یک مسیری بدود و باز برگردد یک وقت آتش به خیمه زین العابدین نیفتاده باشد... بعدِ غارتِ خیمه‌گاه، باز دویدن‌های بعدش شروع شود، حالا بدود تا بچه‌ها را پیدا کند... بچه‌ها را بشمارد و هی توی شماردن‌ها کم بیاورد و در هر بار کم آمدنِ عددِ بچه‌ها، خودش فروپاشد و قلبش از جا بیرون شود و باز با سرعت بیشتر بدود تا گم شده‌ها را پیدا کند... بعد باز دور بعدیِ دویدن‌هایش شروع شود، هِی تا لب فرات بدود قدری آب بردارد، خودش لب به آب نزند، آب را به زن‌ها و بچه‌ها بنوشاند و دوباره بدود تا قدری دیگر آب بیاورد.... تازه اینها هنوز حتی یک خرده از دویدنهای زینب نبود... از فردای عاشورا که کاروان را راه انداختند، تازه دویدن‌های زینب شروع شد! زینب هِی پِی این شترهای بی جحاز دوید تا یک وقت بچه‌ای از آن بالا پایین نیفتد... تا یک وقت، سری از بالای نیزه‌ها فرونیفتد... من آقای مداح نیستم ولی اگر بودم تمام این ده شب، روضه‌ی دویدن‌های زینب را می‌خواندم... آن وقت شب یازدهم که مجلسم تمام میشد و بساط روضه‌ها از همه جا جمع می‌شد، دیگر خیالم راحت بود، اینها که روضه‌های زینب را شنیدند، تا خودِ اربعین خواهند سوخت، حتی اگر دیگر جایی خبر از روضه نباشد...
تاریخ به افق کربلا 🏴 روز سوم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری بر امام حسین(علیه السلام) و همراهانشون چطور گذشت؟ ▪️ از وقایعی که در روز سوم محرم‌الحرام ذکر شده اینه که امام قسمتی از زمین ‏کربلا رو که بارگاه شریفشون در اون واقع هست از اهل نینوا و غاضریه به ۶۰ هزار درهم خریداری ‏کرد و با آنها شرط کرد که مردم رو برای زیارت قبرش راهنمایی نموده و زوار او رو تا سه روز ‏میهمانی کنند.‏