eitaa logo
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
131 فایل
📚دوره آموزش اساتید :مداحان مبلغان پيشرفت ، در راستای تمدن نوین اسلامی فرهنگ سازی زمینه ظهور ارائه سرفصل های اموزشی👇👇 *سبک زندگی اهلبیت (ع) *انسان شناسی *طرح اجرایی قرآن زنده است *مقتل شناسی *اصول و فنون *نواها ونغمه * فرزند آوری و فرزندپروری
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار ______________ من برایت پدرم پس تو برایم پسری چه مبارک پسری و چه مبارک پدری یاد شب های مناجات حسن می افتم می وزد از سر زلف تو نسیم سحری همه گشتیم ولی نیست به اندازه ی تو نه کلاه خوودی و نه یک زره ای نه سپری من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد نیست ممکن بروی و دل ما را نبری قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم قمری را به روی دست گرفته قمری نوعروست که نشد موی تو را شانه کند عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم از روی قامت تو رد شده هر رهگذری جا به جا می شود این دنده تکانت بدهم وای عجب درد سری وای عجب درد سری 🔸شاعر:
🏴 اشعار __________ او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند با یاس سرخ باغ پیغمبر، چه کردند گرگان کوفه، جسم او در بر گرفتند با هم گلاب از آن گل پرپر گرفتند با سوز دل زخم تنش را تاب دادند آن تشنهْلب، را از دمِ تیغ آب دادند جسمش ز نوک نیزه با جوشن یکی شد پیراهن خونین او، با تن یکی شد "بن‌سعد ازدی" بر تنش زد نیزه از پشت هر سنگدل، یکبار آن شهزاده را کشت افتاد، روی خاک و عمو را صدا زد مانند مرغ سر بریده دست و پا زد فرزند زهرا همچنان باز شکاری آمد به بالای سرش با آه و زاری در دست گلچین، دید یاس پرپرش را می‌خواست، کز پیکر جدا سازد سرش را با تیغ بر او حمله، چون شیر خدا کرد دست پلید آن ستمگر را جدا کرد لشکر، برای یاری او حمله کردند آوخ! که با آن پیکر خونین چه کردند از میهمان خویش استقبال کردند قرآن ثارالله را پامال کردند با آنکه بر هر داغ، داغ دیگرش بود این داغ دل، تکرار داغ اکبرش بود 🔸شاعر:
🏴 اشعار ______________ چون حسین نامۀ حسن برداشت  خط او دید و روی دیده گذاشت  قاسم بن الحسن تمنا کرد  اذن میدان گرفت و پر وا کرد  کفنی بر تنش عمو پوشاند  و نقابی به روی او پوشاند  پاره ماه سوی میدان شد  لرزه ای در سپاه عدوان شد  ای عجب هیئتی عجب کفنی  هیبتش هاشمی قَدَش حسنی  و انا بن الحسن که افشا شد  لشگر کوفه در تماشا شد  نوجوان و به لشگر افتادن  با یلان عرب در افتادن  هرکه از هر طرف تهاجم کرد  لاجرم دست و پای خود گم کرد  به دَرَک رفت خصم رسوایش  اَزرَقِ شامی و پسرهایش  رزم جانانه اش که غوغا کرد  کینه های مدینه سر وا کرد  دور تا دور او گره افتاد  در میان محاصره افتاد  نیزه ها بود و ماجرای حسن  تیر باران تازه ای به کفن  دشمن از هر طرف که راهش بست  زیر نعل ستور سینه شکست  نالۀ او بلند شد: عمّاه  به حرم می رسید وا اُماه  🔸شاعر :
🏴 اشعار ____________________ درد داریم از ازل،دنبالِ تسکینیم ما شب به شب در کوچه می گردیم،مسکینیم ما مثل پروانه در آتش هم مطیع کامِلیم شمع می داند که خیلی اهل تمکینیم ما سوختن را لابه‌لای گریه معنا کرده ایم در میان آب می سوزیم ما..،اینیم ما عالم ذَر پیرُهَن مشکی تن ما کرده اند قرن ها قومی عزاداریم،غمگینیم ما خاک ما را با گِل فرهاد توام کرده اند بی قراران دو قطره اشکِ شیرینیم ما ظاهراً تعبیر خواب هر شبِ ما کربلاست... پس نیازی نیست،یک پا اِبن سیرینیم ما فرشِ روضه‌خانه ها را روز جارو می زنیم با کتیبه نیمه شب سرگرم تزئینیم ما دستگرمی است این شب‌گریه های هفتگی... تا محرم ماه‌ها مشغول تمرینیم ما روضه خوان لب وا کند،ما گریه را سر می دهیم آنقَدَر شب‌های عاشورا دهن بینیم ما! سال ها در عمق آن گودال گیر افتاده ایم سال ها گریه کن آن جسم خونینیم ما بیشتر از شمر،خولی را خدا لعنت کند... باخبر از ماجرای راس و خُرجینیم ما داغدار روضه ی بزم شراب و خیزران داغدار روضه ی آن تشت زرّینیم ما 🔸شاعر:
🏴 اشعار ________________ دشمن شناس بود و سربازِ بی بدل بود فرزندِ بی مثالِ جنگاور جمل بود شمشیر میکشید و «سر» روی خاک میریخت مثل علیِ اکبر(ع) در رزم، بی مثل بود ارثیۂ پدر بود عشقِ عمو حسینش(ع) در کربلا شد اثبات، عشقی که بی خلل بود ترسیده بود «أزرق»! چون در کشاکش ِ جنگ همواره کارِ قاسم(ع)، آوردنِ اجل بود هر کس که در جدالِ با چشم هایش افتاد مستأصل و پریشان، دنبال راهِ حل بود تاریخ غبطه خورده، «إن تَنکُروني» اش را اینکه همیشه حرفش، همراه با عمل بود ¤ یک عمر مثلِ قاسم(ع)؛ در نزد «حاج قاسم»- -طعم خوش ِ شهادت، «أحلی مِن العسل» بود! 🔸شاعر :
بین میدان سنگباران شد عزیز مجتبی'/ یااباصالح بیا قدکشیده حضرت قاسم به زیر دست و پا/ یا اباصالح بیا 🌸🌸🌸🌸🌸 شد حسین از داغ قاسم بین میدان نیمه جان/ العجل صاحب زمان می برد او را به روی سینه با قدّ کمان/ العجل صاحب زمان 🌸🌸🌸🌸🌸 زیر دست و پای مرکب مانده یاس مجتبی'/ یااباصالح بیا از گلش دارد نشان هر گوشه ی کربوبلا/ یااباصالح بیا ✍علی مهدوی نسب
🏴 اشعار ____________________ درد داریم از ازل،دنبالِ تسکینیم ما شب به شب در کوچه می گردیم،مسکینیم ما مثل پروانه در آتش هم مطیع کامِلیم شمع می داند که خیلی اهل تمکینیم ما سوختن را لابه‌لای گریه معنا کرده ایم در میان آب می سوزیم ما..،اینیم ما عالم ذَر پیرُهَن مشکی تن ما کرده اند قرن ها قومی عزاداریم،غمگینیم ما خاک ما را با گِل فرهاد توام کرده اند بی قراران دو قطره اشکِ شیرینیم ما ظاهراً تعبیر خواب هر شبِ ما کربلاست... پس نیازی نیست،یک پا اِبن سیرینیم ما فرشِ روضه‌خانه ها را روز جارو می زنیم با کتیبه نیمه شب سرگرم تزئینیم ما دستگرمی است این شب‌گریه های هفتگی... تا محرم ماه‌ها مشغول تمرینیم ما روضه خوان لب وا کند،ما گریه را سر می دهیم آنقَدَر شب‌های عاشورا دهن بینیم ما! سال ها در عمق آن گودال گیر افتاده ایم سال ها گریه کن آن جسم خونینیم ما بیشتر از شمر،خولی را خدا لعنت کند... باخبر از ماجرای راس و خُرجینیم ما داغدار روضه ی بزم شراب و خیزران داغدار روضه ی آن تشت زرّینیم ما شاعر:
دودمه شب ششم محرم ( حضرت قاسم ع ) ➖➖➖➖➖➖➖➖ بی زره آمده و پیرهن او کفن است        قاسم بن الحسن است مثل عباس عمویش بخدا صف شکن است دودمه شب ششم محرم ( حضرت قاسم ع ) سوی تو باشد عمو جان دیدهء کم سوی من            غرق خون شد روی من با لگد دشمن کشيده شانه بر گیسوی من دودمه شب ششم محرم ( حضرت قاسم ع ) گرفته سم مرکب بوی قاسم    عمو جانم عمو جان میان چنگ قاتل موی قاسم دودمه شب ششم محرم ( حضرت قاسم ع ) ای عمو بنگر تنم اندازه سقا شده           قاسمت رعنا شده بند بندم زیر نعل اسب از هم وا شده دودمه شب ششم محرم ( حضرت قاسم ع ) داغ من بهر تو از داغ على سنگين تَر است             اى عمو جانم حسين مرگ نزد من به والله از عسل شيرين تَر است دودمه شب ششم محرم ( حضرت قاسم ع ) از تبار مجتبايم، زاده پيغمبرم       يا حسين و يا حسين اى عموجان من برايت يك على اكبرم دودمه شب ششم محرم ( حضرت قاسم ع ) عمـو  بـرجان قـاسـم کن عنـایت                          به قربان وفایت شکسته استخوان گشتم فدایت دعا
چه کنم تا لبِ تو ناله‌ی بابا نَکِشد صبر کن صبر که اشکم به تماشا نَکِشد نجمه دنبالِ تو از خمیه دوید اما حیف تا زدی ناله عمو زود رسید اما حیف سنگ برداشته اما به لبِ ماه زدند ترسم این بود که چشمت بزنند ، آه زدند در مسیرِ نَفَسَت چیست مزاحم شده است قاسمی داشتم اما دو سه قاسم شده است به یتیمیِ تواین قوم چه بَد خندیدند همگی آنکه زد و آنکه نَزَد خندیدند باد مویِ تو بهم ریخت مرا ریخت بِهَم عطر و بویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم خواستی تا که بگویی به عمویت بابا گفتگویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم نیزه‌ای آمد و حسرت به دلم ماند که ماند تا گلویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم دو سه اَبرو به رویِ اَبرویِ تو وا کردند نعل رویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم دیر شد تا برسم بر سرِ اکبر کم شد آمدم زود ولی باز تنت دَرهَم شد سنگ بر رویِ تو خورد اَبرویِ من درد گرفت تا به پهلوی تو زد پهلویِ من درد گرفت همه گفتند که از کوچه سهیم است زدند هرچه گفتیم یتیم است یتیم است زدند تیغشان برتو نه بر سینه‌ی پیغمبر خورد دستِ من بود که با دیدنِ تو بر سر خورد در تو دیدم حسنم را که دوباره می‌خواند روضه‌ی سیلیِ دستی که به نیلوفر خورد ایستادم به رویِ پنجه پا اما حیف دستش از رویِ سرم رد شد و بر مادر خورد حسن لطفی
نجمه در خیمه پریشان شدنت را چه‌کند یک حرم چاک گریبان شدنت را چه‌کند گفت دنبالِ تو عمه چقدر ماه شدی حسرتِ مثلِ حسن جان شدنت را چه‌کند سعی کردم که نفهمند چه شد با تو ، عمو قدِ عباس نمایان شدنت را چه کند بی زره رفتی و عباس به قربانت رفت حال ای حنجره قربان شدنت را چه‌کند اینقدر چنگ مزن روی زمین پیشِ حسن پدرت دست به دامان شدنت را چه‌کند دیدم انگشت به دندان شدن لشکر را مانده بود اینهمه طوفان شدنت را چه‌کند کاش می‌شد که نفهمند یتیمی  که نشد نیزه هم ماند خرامان شدنت را چه‌کند با همین پیرهنِ ساده تو را چشم زدند سنگ فهمید به میدان شدنت را چه‌کند آنقدر خورد که دندانِ تو را با خود بُرد سنگ دانست که خندان شدنت را چه‌کند هِی سپاه از روی تو رد شده و برمی‌گشت حال این دشت فراوان شدنت را چه‌کند سینه‌ات نرم که شد مادرم آمد اما... مادرم پاره‌ی قرآن شدنت را چه‌کند خوش دلم بود عزیزم ضربانم باشی نوجوانم نشد آخر که جوانم باشی حسن لطفی