eitaa logo
هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
21 فایل
🥋 اینجا پنجره ایست به دنیای هنر رزم و فلسفه آن‌ها و نشاط روح و تن و برای کسانی که می‌خواهند با دیگر سبک‌های رزمی آشنا شوند. مدیر @Mostafaka آدرس @HrazmiVpahlvani ✅ استفاده از مطالب لطفاً با آدرس ✅ تبادل/تبلیغ صلواتی محدود ✅ استفاده تجاری از کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤩 قم همچین طبیعت بکر و جذابی داره... 😎 @onlineqom 🇮🇷 👊 @HrazmiVpahlvani 💪 کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🥋🏹🥷🇮🇷⚔🥊🤺 ⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می‌کند و در آن‌ زیبایی بزرگی نهفته است.)🀄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 داستان عجیب ملاقات شیخ حسن با امام زمان عجل الله تعالی فرجه ✅ در داستان ذیل نکاتی بسیار تامل برانگیز وجود دارد: من جمله اینکه زیارت وجود مقدس حضرت می تواند نصیب هر کسی بشود (و این نیست که خاص عرفا یا خواص باشد) و ثانیا برای دیدار حضرت لازم نیست که حتماً درخواست بسیار عارفانه ای داشته باشی. ظاهراً کیفیت درخواست مهم است نه نوع درخواست. اینکه هر چیز درستی می‌خواهی را خالصانه طلب کنی. در هر صورت این داستان را با دقت مطالعه کنید. 👳‍♂ عالم ثقه شیخ باقر کاظمی، مجاور در ، حدیث کرد که در نجف اشرف مرد مؤمنی بود که او را شیخ محمد حسن سریره می نامیدند. او در سلک اهل علم و مرد با صداقتی بود. بیمار بود و در نهایت تنگ دستی و فقر و احتیاج زندگی می کرد. حتی قوت و غذای یومیه خود را نداشت و بیشتر اوقات به خارج نجف در بیابان نزد اعراف اطراف نجف می رفت تا این که قُوت و آذوقه ای برای خود تهیه کند امّا آنچه به دست می آورد او را کفایت نمی‌کرد. ❤️ با همین حال سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانواده اش خواستگاری کرده بود اما فامیل های آن زن به سبب فقر و تهی دستی شیخ به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت این ابتلا در همّ و غمّ شدید بود. 😞 هنگامی که تهی دستی و بیماری او شدت یافت و از ازدواج با آن زن مایوس شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حضرت عجل اللّه فرجه را از ناحیه ای که نمی داند ببیند و مراد خود از او بگیرد. شیخ باقر می‌گوید شیخ محمد گفت: من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه! هنگامی که شب آخر فرا رسید شب زمستانی و تاریکی بود و باد تندی می وزید و کمی هم باران می بارید و من هم در دکّه های درب ورودی مسجد کوفه، یعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمی توانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سینه ام می آمد به داخل مسجد بروم و با من هم چیزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و این وضعیت سینه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشیده و دنیا در چشمم تیره شده بود و با خود فکر می کردم که این ۳۹ شب پایان گرفت و این آخرین شب است و من کسی را ندیدم و چیزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار این سختی عظیم هستم و این همه سختی و مشقت و ترس را در این چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن یاس و ناامیدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود. 🔥 در این اثناء که در اندیشه بودم و کسی در مسجد نبود آتشی روشن کردم تا قهوه ای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم. زیرا عادت به آن داشتم و نمی توانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسیار کم بود. ناگهان شخصی را دیدم که از ناحیه در اول به سوی من می آمد. ✨ هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم این عرب بیابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در این شب تاریک بمانم و این امر هم بر اندوه من اضافه کرد. در این بین که من در اندیشه بودم او نزدیک من آمد و به من به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من در تعجب شدم از این که او اسم مرا می داند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او می روم. از او سوال کردم از کدام قبیله هستی؟ فرمود: از بعضی از آنها. من شروع کردم به شمردن طوایف اعراب اطراف نجف. او در پاسخ جواب می داد: نه!! و من هر طایفه ای را ذکر می کردم او می فرمود: از آنها نیستم. این امر مرا خشمگین کرد و به او گفتم آری تو از طریطره هستی و این را به صورت استهزا گفتم و این لفظی است که معنی ندارد. او از سخن من تبسّم کرد و فرمود: چیزی بر تو نیست که من از کجا باشم اما چه چیز سبب شده که تو به اینجا آمده ای؟ من به او گفتم: برای چه سوال می کنی؟ فرمود: ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی. من از حسن اخلاق و شیرینی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم میل به او پیدا کرد و او هر مقدار سخن می گفت محبت من به او زیادتر می‌گشت. برای او سیگار از تتن (توتون) درست کردم و به او دادم فرمود: تو بکش من نمی‌کشم. در فنجان برای او قهوه ریختم و به او دادم او گرفت و کمی از آن را ..
نوشید و باقی را به من داد و فرمود: تو آن را بنوش. من آن را گرفتم و نوشیدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشیده بود اما محبت من هر آن به او زیاد می شد. به او گفتم: ای برادر! خداوند تو را در این شب به سوی من فرستاده تا انیس من باشی. آیا با من نمی آیی که نزد قبر مسلم علیه السلام برویم و آنجا بنشینیم و با یکدیگر صحبت کنیم؟ فرمود: با تو می آیم اما جریان خودت را بگو. به او گفتم: من واقع را برای شما می گویم. من در نهایت فقر و نیازمندی هستم از آن وقتی که خود را شناختم و با این فقر مبتلا به سرفه هستم و سال‌هاست که خون از سینه ام بیرون می آید و معالجه آن را نمی‌دانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پیدا کرده‌ام و به سبب تنگ دستی میسر نشده است که او را بگیرم. گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند: در حوائج خود قصد کن صاحب الزمان را ! و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته نما که او را خواهی دید و حاجت تو را برآورده سازد و این آخرین شب از چهل شب است و من در این شب چیزی ندیدم و در این شب ها من تحمل مشقت های زیادی کردم و این سبب آمدن من و این خواسته ها و حوائج من می باشد. ✳️ آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجه نداشتم به من فرمود: اما سینه ات خوب شد و اما آن زن را به زودی می گیری و اما تهی دستی و فقر تو باقی می ماند تا از دنیا بروی و من هیچ توجه به این سخنان نداشتم. به او گفتم: به کنار قبر مسلم نمی روی؟ فرمود: برخیز. برخاستم و متوجه جلوی خود بودم. هنگامی که وارد زمین مسجد شدم به من فرمود: آیا نماز تحیت مسجد نمی خوانی؟ گفتم: چرا می خوانم. سپس او نزدیک شاخص که در مسجد است ایستاد و من هم پشت سر او به فاصله ایستادم و تکبیرة الاحرام گفته مشغول قرائت سوره فاتحه شدم. 📖 من مشغول نماز بودم و سوره حمد را می خواندم. او نیز فاتحه را قرائت می نمود اما من قرائت احدی را همانند او از زیبایی نشنیده بودم. در آن هنگام با خود گفتم: شاید این شخص صاحب الزمان عجل الله فرجه باشد و یاد سخنان او افتادم که دلالت بر آن می‌کرد. هنگامی که این مطلب در دلم خطور کرد آن بزرگوار در حال نماز بود. ناگهان نور عظیمی او را احاطه کرد که دیگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمی دیدم اما او هم‌چنان نماز می خواند و من صدای او را می شنیدم. بدنم به لرزه افتاد و از ترس نمی‌توانستم نماز را قطع کنم. پس نماز را به صورتی که بود تمام کردم و نور از سطح زمین به بالا متوجه شد و من ندبه و گریه می کردم و از سوء ادبم با او در مسجد معذرت خواهی می نمودم. به او گفتم: شما صادق الوعد هستید و مرا وعده دادید که با من نزد قبر مسلم برویم در آن هنگام که با آن نور تکلم می گفتم دیدم آن نور متوجه به حرم مسلم شد که من هم متابعت کردم. آن نور داخل حرم شد و در بالای قُبّه قرار گرفت و هم‌چنان بود و من گریه و ندبه می کردم تا فجر دمید و آن نور عروج کرد. 🌖 هنگامی که صبح شد متوجه قول او شدم که فرمود: سینه ات خوب شد. دیدم سینه ام صحیح و سالم است و دیگر سرفه نمی کنم و یک هفته بیش نگذشت که خداوند گرفتن آن زن همسایه را آسان کرد و از جایی که گمان نمی کردم فراهم شد. اما فقر و تهی دستی ام هم‌چنان باقی ماند چنان که حضرت صاحب صلوات اللّه و سلامه علیه و علی آبائه الطاهرین خبر داده بود. 🤲 اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه سایت: تبیان      📚 منبع: کتاب امام مهدی علیه السلام نوشته نظری منفرد، حکایت ۱۰ 👊 @HrazmiVpahlvani 💪 کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🥋🏹🥷🇮🇷⚔🥊🤺 ⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می‌کند و در آن‌ زیبایی بزرگی نهفته است.)
✍امام علی عليه السلام: و مرده يكسانند؛ زيرا برترى زنده بر مرده به اعتماد بر اوست. پس اگر به سخن او اعتمادى نشود، زنده نيست. 📗 غررالحكم، ح ۲۱۰۴
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥋 قدرت کاراته aparat.com/v/FDxwq 👊 طبق تاریخ رزمی، برگرفته از کونگ‌فو است و شکل ساده شده‌ای از این هنر است. سبکی اصیل و پرقدرت که می تواند اساتیدی چون اویاما را تربیت کند. 👊 @HrazmiVpahlvani 💪 کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🥋🏹🥷🇮🇷⚔🥊🤺 ⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می‌کند و در آن‌ زیبایی بزرگی نهفته است.)🀄️
🥋 شوشین 🔶 در ژاپن اصطلاح شوشین به معنای «ذهن آغازگر» است. در این اثر تأکید شده برای شاگردان ذن مهم‌ترین چیز عدم دوگانگی است. «ذهن اصیل» ما همه چیز را در خودش دارد. همواره سرشار و خودبسنده است. نباید حالت خودبسنده ذهن از دست برود. گفتنی است در اینجا منظور ذهنی بسته نیست بلکه مقصود ذهنی خالی و آماده است. 💪 آن طور که تاکید می‌کند، چنانچه ذهن کسی خالی باشد، همواره برای هرچیزی آماده و به روی هر چیزی گشوده است. در ذهن آغازگر قابلیت‌ها فراوان‌اند، برخلاف آنکه قابلیت‌ها در ذهن آزموده ناچیز هستند. به عقیده شوشین: 👈 اگر زیاد تمایز بگذاری، خودت را محدود می‌کنی. 👈 اگر بسیار متوقع یا آزمند باشی، ذهن تو سرشار و خودبسنده نیست. 👈 اگر ذهن خودبسنده و اصیل خود را از دست دهیم، تمام اصول اخلاقی را از کف خواهی داد. 🉐 هرگاه ذهن تو متوقع شود، اگر چیزی را آرزو کنی، اصول اخلاقی‌ات را که عبارتند از: دروغ نگو، دزدی نکن، آدم نکش، فساد نکن و ... را خواهی شکست. اگر ذهن اصیلت را حفظ کنی، اصول خود به خود حفظ می‌شوند. ❇️ در ذهن آغازگر تصور نمی‌شود که «به چیزی دست یافته‌ام.» بلکه بر این نکته تأکید می‌شود که تمام افکار خودمدار، ذهن پهناور ما را محدود می‌کنند. اگر به فکر دست‌یابی نباشیم، به فکر «خود» نباشیم، آغازگرانی راستین هستیم. در این صورت واقعاً می‌توانیم چیزی بیاموزیم. ذهن آغازگر ذهن شفقت است. وقتی ما شفیق باشد، بی حدو حصر می‌شود. ✅ بنابراین مهم‌ترین چیز همیشه این است که ذهن آغازگرت را حفظ کنی. نیازی به داشتن درکی عمیق از ذن نیست. حتی اگر پیوسته ادبیات ذن را مطالعه کنی، باید هر جمله را با ذهنی با طراوت بخوانی. نباید بگویی: «می‌دانم ذن چیست» یا «من به روشن ضمیری رسیدم» راز واقعی هنرها نیز همین است: ✳️ همیشه یک آغازگر باش. 🧘‍♂ در مورد این نکته بسیار بسیار مراقب باش. اگر شروع به تمرین کنی، کم‌کم ذهن آغازگرت را درک خواهی کرد. راز تمرین ذاذن همین است. 🀄️ 👊 @HrazmiVpahlvani 💪 کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🥋🏹🥷🇮🇷⚔🥊🤺 ⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می‌کند و در آن‌ زیبایی بزرگی نهفته است.)🀄️
16.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥷 دنیای 👊 @HrazmiVpahlvani 💪 کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🥋🏹🥷🇮🇷⚔🥊🤺 ⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می‌کند و در آن‌ زیبایی بزرگی نهفته است.)🀄️
🥋 در ذاذن 😇 شما ذهن خود را از تمام فرضیه‌های ذهنی و چیزهای (غیرمفیدی) که از قبل درون فکرتان وجود دارد رها می‌کنید. به این ترتیب می‌توانید همه چیز را آن طور که واقعا هستند ببینید. 🧘‍♂ کلیدی است به سوی آرامش روح و روان و زندگی کردن در لحظه 👊 @HrazmiVpahlvani 💪 کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🥋🏹🥷🇮🇷⚔🥊🤺 ⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می‌کند و در آن‌ زیبایی بزرگی نهفته است.)🀄️
👊 @HrazmiVpahlvani 💪 کانال هنرهای رزمی ورزش پهلوانی 🥋🏹🥷🇮🇷⚔🥊🤺 ⛩(هنرهای رزمی ما را از خواب بیدار می‌کند و در آن‌ زیبایی بزرگی نهفته است.)🀄️