ھـور !'
﷽
بِسم رَب نـٰامت ڪه اعجٰاز میڪُند...
یـٰااُمٰاهْ ••🍃
#سلامصبحتونمعطربهنامامامرضا💛
✾ یـٰامَنأرجوهلِڪُلِّخَیـر..
.
✾ در سینه ام درد، بسیـار است؛
اما شنیده ام، در شفـٰاخانه ۍرجب،
دَرمان ڪه هیچ،
همه ۍخیرهاۍعالَم موجود است؛
در واڪن
ڪه بیمـٰار آورده اند!
.
#أینالرجبیون
#رجبماهسوگولۍهاۍخدا
♥🍃..↷
『 @bezibaeeyekrooya 』
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
ما چه کردیم؛
از دیدن حجت خدا محروم شدیم.
چه کردیم از زیارت ها محروم شدیم.
چه کردیم مریضی لاعلاجی سراغمان آمده است.
چه کردیم دیگر نمیتوانیم بهم حتی دست دهیم چه برسد به اینکه مصافحه و روی هم را ببوسیم و همدیگر را در آغوش بکشیم.
چه کردیم پدر از فرزند و مادر
از فرزند و فرزند از والدینش با فاصله سلام و احوالپرسی میکند و فیض و لیاقت دست بوسی والدین را از دست دادیم و از ما گرفتن.
چه کردیم از هیات ها و نماز جماعت ها محروم شدیم.
چه کردیم به دیدار یکدیگر و صله رحم هم نمیتوانیم برویم.
چه کردیم به ملاقات بیمار نمیتوانیم برویم.
چه کردیم نه مجالس ترحیم و نه تشیع جنازه مسلمان و شیعه
نمیرویم.
چه کردیم حتی از کسب و کارهایمان دور شدیم.
چه کردیم حتی در این شرایط بحرانی احتکار میکنیم و و به هم رحم نمیکنیم.
آخر الزمان است نمیدانم، ولیکن این نشانه های خوبی نیست و تمامش ریشه در اعمال ما دارد.
خدایا بحق حجت و اولیاء ات
از ما بگذر ، ما پذیرفتیم اشتباه کردیم و نفهمیدیم،الهی لا تادبنی بعقوبتک.
خدایا با ما چه میکنی و چه خواهی کرد، ما اسیران خفته در شهوات و غضبها،شک و شرک، نفاق و دو رویی و هزاران معاصی شناخته و ناشناخته
اسیریم و در قفس خودساخته محبوسیم، نجاتمان ده بحق این ماه پر فیض.
بحق بی بی دو عالم حضرت زینب سلام الله علیها
بحق مادر علمدار بی بی ام البنین سلام الله علیها
بحق حضرت محسن علیه السلام
و بحق مردان پاک و مومنین غریب و مظلومت.
شهدا با عزت ماندن و من با ذلت رفتم، رفتم سراغ نفس و تمایلات نفسانی.
الهی الحقنی بنورک الابهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا.
اللهم عجل لولیک الفرج ...
🍃@modarese_novin🍃
ھـور !'
#به_وقتشھادت 🕊.•
.
「 دختَـر شینـٰا♥ 」
.
°❀ سر ظھـر بود داشتم از پله هاۍ بلند و زیادۍ ڪه از ایوان شروع میشد و به حیاط ختم مۍشد پایین مۍآمدم ڪه یڪ دفعه پسر جوانۍ رو به رویم ظاهر شد؛
.
°❀ جا خوردم.. زبانم بند آمد، برای چند لحظه ڪوتاه نگاهمان بھم گره خورد، پسر سرش را پایین انداخت و «سلام» داد انقدر هول شده بودم ڪه نتوانستم جواب سلامش را بدهم بدون سلام و خداحافظۍ دویدم توی حیاط و انجا هم یڪ نفس به خانه خودمان رفتم.
.
°❀ زن برادرم، خدیجه داشت از چاه آب مۍڪشید. من را ڪه دید دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد ترسیده بود گفت:« قدم چۍ شد!؟چرا رنگت پریده؟!»
.
.
〖 خاطرات قدم خیر محمدۍڪنعان همسر سردار شھید حاج ستار ابراهیمۍ هژیر 〗
.
📚نویسنده: بھنازضـرّابۍزاده
#معرفےڪتاب
.
🌸🍃.^
[ @bezibaeeyekrooya