eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در حیرتم از خلقت آب، اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا میکندد... اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند ... اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز میکند ... اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ میکند ... اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد میشود. ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب میگردد ... دل ما نیز بسان آب است، وقتی با دیگران است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده و گرفته است ... ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜ 📣📣📣 کانال VIP رمان بشری♥️ 😍😍 کانال خصوصی برای عزیزانی که برای خوندن رمان بشری عجولند☺️ دوستانی که مایل هستید مبلغ ۳۵۰۰۰ تومان رو به این شماره حساب به نام خلیلی واریز 6273 8110 8062 3918 و عکس فیش واریزی و شماره‌ی پیگیری رو به این آیدی ارسال کنید @Heaven_add تا لینک کانال خصوصی رو برای شما ارسال کنند😊🌹 ارسال رمان شب‌های شنبه تا چهارشنبه همچنان با بازنویسی ادامه خواهد داشت🌿🌿🌿 دقت کنید رمان در وی‌آی‌پی قبل از بازنویسی هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب برای هم دعا کنیم🙏 صبورباشیم ازروزگار و از سختی هاش نترسیم همه سالم و سلامت بمانند ودرنهایت عاقبتمان ختم به خیرشود🙏 الهی آمین 🙏 شبتون بخیر ✨🌙✨
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
26.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( فاتح اروند ) ( به یاد شهید حسن یزدانی) حاج قاسم سلیمانی: آقا مصطفی این چجور پیشبینی وضع هواست! مگه نگفتین اروند امشب آرومه ! پس این چه باد و طوفانیه ؟غواصها زدن به آب! مصطفی: والا به خدا خودمم موندم چی شد! هوا آروم بود!یهو طوفانی شد! حسن : برادر قاسم چیکارکنیم!؟ نیروها زدن به آب ولی اصلاً نمیتونن جلو برن! جریان آب خیلی شدیده صداپیشگان: علی حاجیپور- میثم شاهرخ - امیر حسین مؤمنی نژاد - مسعود عباسی - کامران شریفی نویسنده: زهرا یعقوبی کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
سلام اگر براتون امکان داره نماز لیله‌الدفن بخونید برای آقای سینا فرزند بهنام ممنون🌷
دورها آوایی‌ست که مرا می‌خواند . . . . . تو زندگیمی حسین ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
می‌خوام الآن رمان بفرستم نمی‌خوام صبر کنم تا فرداشب😍
به وقت بهشت 🌱
🦋🦋🦋🦋🦋 🍃🍃🍃🍃 🦋🦋🦋 🍃🍃 🦋 الهه‌ی نستوه #م_خلیلی #برگ۱۲ الهه‌ی نستوه۱۲ آفتاب صاف توی سرمان می‌تابید. از پ
🦋🦋🦋🦋🦋 🍃🍃🍃🍃 🦋🦋🦋 🍃🍃 🦋 الهه‌ی نستوه پرده‌ را کنار زدم. آفتاب بعد ظهر پهن شد کف سالن. نشستم پای کتاب. اتوبوس شب را می‌خواندم. توی هفت روز رسیده بودم صفحه‌ی صد. آن هم بعد از خواندن دو تا کتاب دیگر. دنیای بدون گوشی را دوست داشتم. کارهایم روی زمین نمی‌ماند. صدای هواپیما سکوت خانه را بهم ریخت. راستین از اتاق درآمد. دوید سمت پنجره‌ی سالن. پایم را لگد کرد. لنگه‌ی پنجره را کشید. رفت توی بالکن. نشستم. قوزک پایم را ماساژ دادم: ندید بدید هواپیما‌یی مگه؟ صدای قیژ آمد. گردن کشیدم طرف حیاط. در داشت باز می‌شد. نستوه ماشین را آورد تو. ریموت در را زد. قبل این‌که ببیندم سرم را دزدیدم. کتاب را برداشتم رفتم توی اتاق. گذاشتمش توی کشوی لباس‌هام. نستوه نرسیده رفتم آشپزخانه. ناهار را کشیدم. بچه‌ها چسبیده بودند به نستوه. هر دوتایشان را بوسید. پشت سرش تا در اتاق رفتند. نستوه دستگیره در را گرفت: می‌ذارید لباس عوض کنم؟ سس را از یخچال درآوردم. گذاشتم کنار سالاد. در اتاق باز شد. راه افتادم بروم توی غارم. نستوه موهایش را با دست بالا زد. نگاهم لحظه‌ای روی صورتش ماند. ته‌ریشش بهم ریخته بود. مثل کوه یخ از کنارم رد شد. کتاب را برداشتم. شنل پوشیدم. رفتم توی بالکن اتاق. سوز سرما زورش به آفتاب می‌چربید. تکیه دادم به نرده‌ها. خم شدم طرف باغچه. درخت اقاقیا بی‌برگ خوابیده بود. یک جفت یاکریم آمدند. تنگ هم روی شاخه‌اش نشستند. دلم هوای نستوه را کرد. رسیدم خانه. انگار مار به جانم افتاده‌ بود. کیفم روی دوش سنگینی می‌کرد. نشستم کف اتاق. گذاشتمش زمین. دلم آشوب بود. جانماز جیبی را بیرون آوردم. قلبم محکم میزد. فکر نمی‌کردم این‌قدر بی‌جنبه باشم! از شلمچه خریده بودم. مخمل سرمه‌ای بود با نوشته‌های طلایی. قد دنیا دوستش داشتم. صورت نستوه آمد جلویم با پوست سبزه. سه تیغه که نه اما صاف و یک‌دست. این سجاده برایم سجاده‌ی قبلی نبود. باهاش غریبی می‌کردم. نیم‌رخ نستوه گوشه‌ی ذهنم جاخوش کرده بود. دلم نمی‌خواست دست بهش بزنم. حکم نامحرم‌ برایم داشت. تا کردم، گذاشتمش توی طاقچه. دستم کشیده شد: مامان! راستین کنارم بود. دست گذاشتم روی شانه‌اش: جون مامان. _بابا رفت. دستش را گرفتم. رفتیم تو. پیش‌دستی و بشقاب‌ خالی روی میز بود. نفس راحتی کشیدم. احساس آزادی داشتم. شنل را انداختم روی مبل. کتاب را دست گرفتم. کپی یا انتشار به هر شکل حرام است❌ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
13.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( ماشینِ ضد گلوله ) ( به یاد شهید حاج قاسم سلیمانی ) حسین: حاجی ما عجله داریم اون وقت شما واستادین به عکس گرفتن؟! کی بود اصلاً این یارو؟ با اون لاتی حرف زدتش! حاج قاسم: یه بنده ی خدا که داشت بچشو میبرد مدرسه از قضا مارم خیلی دوست داشت، درضمن حسین آقا آدمها رو از روی ظاهرشون قضاوت نکن.بیا بشین تو ماشین بریم حسین: حاجی من تماس گرفتم ماشین رو بیارن هنوز نرسیده حاج قاسم: امان از دست تو حسین! پس این گنده بک چیه جلوت؟ خیلی وقته ماشینو اوردن حسین: کو؟! نکنه این سمند رو میگین؟! با این سمند میخواین بریم؟! صداپیشگان: محمد رضا جعفری - کامران شریفی - محمدعلی عبدی - مسعود عباسی نویسنده: مهری درویش هو کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
اربعین آید و گر روز ظهورت نشود خاک عالم به سر ماست خدا رحم کند 🖤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🖤
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴شعار «ابالفضل علمدار، خامنه‌ای نگه‌دار» امروز در حرم حضرت عباس(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گنهکاران را در این قافله راهی نیست اما پشیمانان را می‌پذیرند😔 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯