eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعای‌عهد قرار صبحگاهی به وقت بهشتی‌ها🦋 فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀 ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عکس‌نوشته✨ امیر که از خجالت‌ کشیدن‌های بشری لذت می‌برد، با شیطنت برایش چشمک می‌زند... ✍🏻مٻــم‌مـہاجـر ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله: وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ وَ حُبُّهُ عِبَادَةُ اللَّهِ وَ اتِّبَاعُهُ فَرِيضَةُ اللَّهِ وَ أَوْلِيَاؤُهُ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ وَ أَعْدَاؤُهُ أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ حَرْبُهُ حَرْبُ اللَّهِ وَ سِلْمُهُ سِلْمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. ⚜ولایت علی بن ابیطالب ولایت خداست؛ محبّتش عبادت خدا؛ پیروی از او واجب خدا؛ دوستانش دوستان خدا؛ دشمنانش دشمنان خدا؛ مخالفت با او مخالفت با خدا؛ و سازش با او سازش با خداست. 📚 الامالی شیخ صدوق، ص۳۲. ۲۴روز تا عیدالله‌الاکبر، عید غدیر خم🕊 فقط حیدر امیرالمؤمنین‌ است ♥️
به وقت بهشت 🌱
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #رمان_بشری #به_قلم_میم‌مهاجر #برگ16
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 امیر به سالن برگشت. چشم‌های باز بشری را دید. _بیدارت کردم؟ کنار بشری نشست. _ببخش عزیزم. با نگاه آرام بشری لبریز از آرامش شد. اما در کنار آن آرامش حسی به او دست می‌داد که تپش قلبش را بالا می‌برد. آشوب می‌شد. لپ بشری را کشید. _چقدر دوستت دارم! بشری آرام نگاهش را پایین انداخت. ناخواسته از تمام رفتارهایش ناز می‌ریخت. حتی پلک زدن‌هایش. امیر پرسید: گشنه‌ات نشده؟ بعد ظرف آجیل را جلو کشید. کوسن زیر سر بشری را جابه‌جا کرد و کمی زیر سر بشری را بلند کرد. دو تا کشمش و یک تکه مغز گردو جلوی دهان بشری گرفت. بشری صورتش را برگرداند. _بخور. ضعف کردی. بشری توی همان حالت ماند. حتی بدتر اخم کرد. امیر دست گذاشت زیر چانه‌ی بشری. _ناز می‌کنی! چشمم کور. دندم نرم. نازت‌و می‌کشم. فکر نکنی می‌تونی من‌و از سر خودت باز کنی. همان‌طور که مغز گردو را می‌گرفت جلوی بشری گفت: _باز کن دهنت‌و. بشری نمی‌خواست از موضعش کوتاه بیاید. امیر خندید و مغز گردو را روی لب‌های بشری کشید. با حالت خنده‌داری مثلاً دستور داد. _باز کن گفتم. انقدر اصرار کرد و قربان صدقه‌ی بشری رفت که بشری ناچار شد از دست او آجیل بخورد. _آفرین دختر خوب. حالا یکی دیگه. مغزها را توی دهان بشری می‌گذاشت. شیطان شد و گفت: -یادش به خیر. یه خانم خوشـــگل داشتم بدون من آبم نمی‌خورد. حالا چند وقته تنها تنها همه چی می‌خوره. بعد چینی به ببینیش داد و سرش را خاراند. متفکرانه ادامه داد. _نمی‌دونم دوسم نداره یا دیگه خوشـــگل نیست که با من چیزی نمی‌خوره. انگشت اشاره‌اش را تکان داد. _همون... خوشگل نیست. بشری چند لحظه، عاقل اندر سفیه نگاهش کرد. پاهایش را زمین گذاشت. سعی کرد بلند شود. امیر نگاهش متعجّب شد. _می‌خوای چیکار کنی؟! بشری دستش را به دسته‌ی مبل تکیه داد. از جایش بلند شد. _چت شد یهو؟ بابا من داشتم شوخی می‌کردم. نگو که از خنده‌هام متوجه نشدی؟! بشری به زحمت روی پایش ایستاد. چشم‌هایش را بسته بود. نفس نفس می‌زد. امیر دو طرف صورت بشری را گرفت. _ناراحت شدی؟! بشری جفت دست‌های امیر را از روی صورتش برداشت. می‌خواست از کنار امیر رد شود. امیر با گرفتن بازوی بشری مانع شد. بشری بدون این‌که به امیر نگاه کند، محکم گفت: ولم کن. امیر خیلی جا خورد اما دستش حتی سست هم نشد. اتفاقاً بازوی بشری را محکم‌تر گرفت. خودش رو جلوی بشری انداخت. _کجا ولت کنم؟! نگاه بشری روی یقه‌ی امیر ثابت ماند. از پشت دندان‌های کلیدشده‌اش گفت: _هر جا! یه جایی که بتونم راحت بمیرم. امیر طوری که بشری را آرام کند، تن صدایش را پایین آورد. -دلخوری، درست. ناراحتی، بهت حق می‌دم ولی نخواه بذارم تنها بمونی. حتی اگه باهام حرف نزنی یا نگام نکنی، تنهات نمی‌ذارم. میخ شد توی چشم‌های بشری. _بار آخرت باشه میگی می‌خوام برم بمیرم! _می‌خوام تنها باشم. امیر گردنش را کج گرفت. با عجز گفت: چرا لج می‌کنی بشری؟ بشری به طرف پله‌ها رفت. امیر سر جایش ایستاد. دست‌هایش را به کمرش زد. _با کی لج می‌کنی؟ بشری برگشت. صاف زل زد توی چشم‌های امیر. _با خودم. امیر کلافه دست توی موهایش کشید. چشم‌هایش را ریز کرد. چند لحظه فقط به بشری نگاهش کرد. تا الآن که حرف نمی‌زد حالام داره اینا رو میگه.! امیر نمی‌توانست بایستد و بشری را نگاه کند. کمک کرد و او تا بالای پله‌ها برد. بشری ناراحت از این‌که مجبور بود اجازه دهد امیر کمکش کند، از خود متنفر شده بود. به اتاقش که رسید گفت: -کاش من می‌مردم تا کسی به خاطر من از کار و زندگیش باز نشه. امیر دلخور نگاهش کرد. با این حرف‌ها علاوه بر ناراحتی به غرورش برمی‌خورد اما خودداری می‌کرد. بشری توی تختی که این روزها حسابی از چشمش افتاده بود نشست. امیر به بشری حق می‌داد که از دستش ناراحت باشد. می‌دانست که توی خانه ماندن بشری را کم‌طاقت و زودرنج کرده. _بهت حق میدم. می‌دونم که دردت شدیده و تو خونه موندن حوصله‌ات‌و سر برده. بشری اخم کوچکی کرد. _حرف این چیزا نیست. _پس چیه عزیزم؟! _از دلسوزی‌های بی‌جا کلافه شدم. _هیچ کس واسه تو دلسوزی نمی‌کنه. _امیر! من بچه نیستم که نفهمم دور و برم چه خبره؟ امیر دست‌هایش را به دو طرف باز کرد. _دور و برت چه خبره؟ بشری طاقت نگاه کردن به امیر را نداشت. لحن و رفتارش صد درجه عوض شده بود. دلش نمی‌آمد که با امیر بدرفتاری کند اما نمی‌خواست کسی که فکر می‌کرد واقعاً دلش با او نیست کنارش باشد. زمزمه کرد: تو مجبور نیستی با من بمونی. امیر با تعجب به بشری نگاه کرد. -کی می‌خواد من‌و مجبور کنه؟ ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
رواق بهشت گروه تحلیل رمان بشری فقط تحلیل می‌تونی احساس یا نظرت رو راجع به برگ جدید با نویستده و بقیه‌ی خواننده‌ها در میون بذاری https://eitaa.com/joinchat/2480472136C484dfe0c30 💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿 ✨رو به شش‌گوشه‌ترین قبله‌ی عالم، هر روز . . .بردن نام حسین‌ابن‌علی می‌چسبد؛ 💠السلام‌علی‌الحسین 💠و‌علی‌علی‌ابن‌الحسین 💠وعلی‌اولادالحسین 💠وعلی‌اصحاب‌الحسین ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعای‌عهد قرار صبحگاهی به وقت بهشتی‌ها🦋 فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀 ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠⚜💠 من گلی دارم که دنیا را گلستان می‌کند؛ 💠 🌤 💠 ♥️ 💠 اَینَ‌المُنتَقَم؟! ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀تیزر رمان بشری چطوری ماه قشنگم🌝 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا